امّی بودن پیامبر اکرم(ص) و اعجاز قرآن

امّی بودن پیامبر اکرم(ص) در معنای ناتوانی در خواندن و نوشتن، یکی از مباحثی است که قرآن کریم بر آن تصریح دارد.

 

۲ـ۵) گیب۱۰و نالینّو۱۱

هامیلتون گیب ـ خاورشناس اسکاتلندی ـ درباره توصیف پیامبر اسلام(ص) به امّی می‌نویسد: «امّی یعنی پیغمبر غیرمرتبط به یهود که بعدها این واژه به وسیله عامه مسلمین، به پیغمبری که سواد خواندن و نوشتن نداشته، تفسیر شده است» (گیب، بی‌تا: ۷۹). نالینّو نیز همین باور گیب را تقویت می‌کند. وی به واژه «امّی»، رنگ نژادی و قوم‌گرایانه بخشیده است، بدین‌گونه که محمّد(ص) فقط خود را فرستاده و برانگیخته به سوی امّت عرب می‌دانست. همان‌گونه که موسی(ع) به سوی ملّت اسرائیل و مسیح(ع) برای امّت فلسطین مبعوث شدند. درواقع، طبق دیدگاه نالینّو، نوعی تقسیم کار میان پیامبران صورت گرفته است (ر.ک؛ بدوی، ۱۳۸۵: ۲۷ـ۲۸).

۲ـ۵ـ۱) نقد و بررسی دیدگاه گیب و نالینّو

همان‌گونه که پیش از این بیان شد، «امّی» یکی از صفات پیامبر(ص) می‌باشد و به معنای کسی است که توانایی خواندن و نوشتن ندارد و اگر أمّی به غیریهود مربوط می‌شد، درباره «امّیّون» که در آیه وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّون (البقره/۷۸) آمده، جای اشکال پیش می‌آمد؛ زیرا منظور از «أُمِّیُّونَ» در این آیه مبارک، یهودیانی هستند که از خواندن و نوشتن بی‌بهره‌اند.

دیدگاه نالینّو نیز به دلایل زیر ناصحیح می‌باشد:

الف) قرآن کریم پیامبر اکرم(ص) را پیامبری برای تمام جهانیان می‌داند و این پیامبر جهانی را چنین معرّفی می‌فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّه لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (السبأ/ ۲۸)؛ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَکَفَى بِاللّهِ شَهِیدًا (النّساء/۷۹)؛ قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا (الأعراف/۱۵۸). همه این آیات دلالت بر جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم(ص)دارد و به صراحت ایشان را پیامبر همگان ذکر می‌کند و در این دعوت عمومی، شخص و اشخاص و یا قوم و آیین‌هایی استثناء نشده است.

 این خطاب شامل اهل کتاب نیز می‌شود، در غیر این صورت، اصل دعوت عمومی و بشیر و نذیر بودن پیامبر اکرم(ص) با قید اطلاق و عموم مخدوش می‌شود (ر.ک؛ قدردان قراملکی، ۱۳۷۸: ۱۷۲).

ب) پیامبر اکرم(ص) در سال ۶۲۸ میلادی به چهار پادشاه بزرگ روزگار خود، یعنی هرقل دوم (امپراتور بیزانس)، خسرو پرویز (پادشاه ایران)، مقوقس (پادشاه مصر) و نجّاشی (پادشاه حبشه) نامه‌هایی نوشت۱۲ (ر.ک؛ احمدی میانجی، ۱۳۶۳، ج ۲: ۳۱۶، ۳۹۰، ۴۱۷ و ۴۳۰). این مطلب حاکی از آن است که رسالت ایشان محدود به مردم یا منطقه جغرافیایی خاصّی نبوده است۱۳.

ج) روایت‌هایی در این زمینه از معصومین(ع) نقل شده که به این مهم اشاره دارد. مفادّ این روایات حاکی از جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم(ص) و نسخ شرایع پیشین است. پیامبر اکرم(ص) درباره نسخ شرایع پیشین به وسیله قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ کِتَابِی المُهَیمِن عَلَی کُتُبِهِمِ النَّاسِخِ لَهَا» (مجلسی، ۱۴۰۳ق.، ج ۹: ۲۹۲). مراد از «کتابی»، «قرآن کریم» و از «کُتُبِهِم»، «کتاب‌های آسمانی پیشین» است که قرآن کریم ناسخ آنها می‌باشد. پیامبر اکرم(ص) در نامه‌ای خطاب به زید بن جهور ـ حاکم مسیحی ـ صریح سخن از نسخ و ناپایداری حقّانیّت تمام ادیان غیر از اسلام می‌گوید و از تمام دینداران لزوماً می‌خواهد که دین پیشین خود را ترک کنند و به آیین اسلام مشرف شوند (ر.ک؛ احمدی میانجی، ۱۳۶، ج ۱: ۱۶۵).

در جای دیگر می‌فرماید: «لَقَد جِئتُکُم بِهَا بَیضَاءِ تَقِیَّه وَاللهِ لَو کَانَ مُوسَی حَیّاً مَا وَسِعَهُ إِلاَّ اتِّبَاعِی: به خدا قَسَم! اگر حضرت موسی(ع) زنده بود، از آیین من اطاعت می‌کرد» (همان، ج۲: ۹۹). این روایات حاکی از جاودانگی و جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم(ص) است.

۲ـ۶) وات۱۴

مونتگمری وات ـ خاورشناس و اسلام‌پژوه اسکاتلندی ـ می‌گوید: «با وجود اینکه اسلام اصولی بیان می‌کند که محمّد(ص) خواندن و نوشتن نمی‌دانست، ولی دانشمندان جدید غرب در این مسئله تردید دارند. فرض این است که تاجری فعّال مثل محمّد(ص)، بهره‌اش از فنونی مثل خواندن و نوشتن افزایش یافته است» (الخضر شایب، ۱۴۲۲ق.: ۳۹۰).

۲ـ۶ـ۱) نقد و بررسی دیدگاه وات

وات معتقد است که پیامبر(ص) پیش از بعثت، بر خواندن و نوشتن توانا بوده است. همان‌گونه که پیش از این بیان گردید، پیامبر(ص) پیش از بعثت، قادر بر خواندن و نوشتن نبوده است؛ زیرا هیچ سند تاریخی دالّ بر این مطلب وجود ندارد. علاوه بر این، مطالبی نیز در ردّ دیدگاه وات وجود دارد. بلاذری با سند روایت می‌کند که هنگام ظهور اسلام در همه مکّه چند نفر باسواد (خواندن و نوشتن) بودند. وی اسامی هفده نفر را که نوشتن می‌دانستند، بیان می‌کند. وی نام یک زن را نیز می‌برد که در دوره جاهلیّت و مقارن ظهور اسلام خواندن و نوشتن می‌دانست. علاوه بر این، نام کسانی را که در مدینه سِمَت دبیری رسول خدا(ص) را داشتند، ذکر می‌کند که در میان این اسامی (کسانی که خواندن و نوشتن می‌دانستند)، نام پیامبر(ص) دیده نمی‌شود (ر.ک؛ مطهّری، ۱۳۸۷: ۱۹ـ۲۱).

 شهید مطهّری پس از ذکر سخن بلاذری و در تأیید عدم خواندن و نوشتن پیامبر(ص) می‌نویسد: «معلوم می‌شود صفت خطّ تازه وارد محیط حجاز شده بود. اوضاع، احوال و محیط آن روز حجاز چنین بوده که اگر کسی خواندن و نوشتن می‌دانست، معروف عام و خاص می‌شد. افرادی که مقارن ظهور اسلام این صنعت را می‌دانستند، چه در مکّه و چه در مدینه، معروف و انگشت‌نما و نیز معدود و انگشت‌شمار بودند. لهذا نامشان در تاریخ ثبت شده است. اگر رسول خدا(ص) در زمره آنان می‌بود، قطعاً به این صنعت شناخته می‌شد و نامش در زمره آنان برده می‌شد و چون اسمی از آن حضرت در زمره آنان نیست، معلوم می‌شود که قطعاً ایشان با خواندن و نوشتن سر و کار نداشته است» (همان: ۲۲ـ۲۳).

از سوی دیگر، هیچ ربطی میان تاجر بودن و توانایی بر خواندن و نوشتن نیست؛ زیرا گاه شخصی تاجر، تمام اعمال تجاری و حساب و کتاب‌های خود را به دست عدّه‌ای می‌دهد تا آنان این کار را برای او انجام دهند. بنابراین، در باب پیامبر(ص) نیز این مسئله قابل تصوّر است که حساب و کتاب‌های او را افرادی دیگر انجام می‌داده‌اند و تنها تفاوتی که او با دیگران داشته، ناتوانی در خواندن و نوشتن بوده است (ر.ک؛ کاوند بروجردی، ۱۳۸۵: ۲۴۹ـ۲۵۰).

۳ـ دلایل أمّی بودن پیامبر اکرم(ص)

علاوه بر دلایل و استدلال‌هایی که در ذیل نقد و بررسی آرای مستشرقان مبنی بر تفسیر واژه‌ أمّی به عدم خواندن و نوشتن به عنوان یکی از صفات پیامبر اکرم(ص) آورده شد، در ادامه نیز به تبیین این موضوع با استناد به ادلّه قرآنی ـ روایی و تاریخی اشاره می‌شود که در یک نگاه کلّی، ادلّه مستشرقان نیز مورد نقد قرار می‌گیرد.

۳ـ۱) دلایل قرآنی

قرآن کریم  پیامبر اکرم(ص) را چنین توصیف می‌کند:

الف) وَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (العنکبوت/۴۸)؛ یعنی پیش از نزول قرآن، کتابی را نمی‌خواندی و چیزی نمی‌نوشتی؛ زیرا در غیر این صورت، کافران در آیین تو شکّ و تردید می‌کردند. قبلاً بیان شد که منظور از کتاب، مطلق کتاب است که هر نوع نوشته را در بر می‌گیرد (ر.ک؛ سبحانی، ۱۳۵۶: ۴۹ـ۵۵).

ب) الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاه وَالإِنْجِیلِ (الأعراف/ ۱۵۷).

اکثر مفسّران واژه «أمّی» در این آیه مبارکه را به معنای «عدم خواندن و نوشتن پیامبر اکرم(ص)» تفسیر کرده‌اند (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۸۹ق.، ج ۱: ۳۲۵؛ جوادی آملی، ۱۳۸۴، ج ۱: ۲۹۹؛ فخر رازی، ۱۴۲۰ق.، ج ۱۵: ۳۸۱؛ طبرسی، ۱۳۸۲ق.، ج ۴: ۴۸۷ و طوسی، بی‌تا، ج ۲: ۲۱۰).

ج) سومین دلیل از آیات قرآنی که عدم خواندن و نوشتن پیامبراکرم(ص) را به هنگام بعثت تأیید می‌کند، همین آیه مبارک است: لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَه وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ (آل‌عمران/ ۱۶۴).

طبرسی در تفسیر این آیه می‌نویسد: «خداوند بر مردم منّت نهاده، چون رسولی را از خود آنها در میانشان برانگیخت؛ یعنی پیامبری که مانند آنها أمّی بود و خواندن ونوشتن را نمی‌دانست تا بدانند که دستاوردهای او، وحی منزل قوانین آسمانی است» (طبرسی، ۱۳۸۲ق.، ج ۲: ۵۴۲).

د) آیه مبارکه هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَه وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (الجمعه/۲) نیز یکی از آیاتی است که ‌أمّی بودن پیامبر(ص) را اثبات می‌کند. خداوند پیامبری را بر امّتی امّی مبعوث فرمود که پیامبر از همان‌ها بود و خواندن و نوشتن نمی‌دانسته است (ر.ک؛ همان، ج ۱۰: ۲۸۴).

۳ـ۲) دلایل روایی۱۵

در روایاتی متعدّد از منابع روایی فریقین بر عدم خواندن و نوشتن پیامبر اکرم(ص) تصریح شده است. «امام رضا(ع) در مناظره با دانشمندان دیگر ادیان درباره پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: یکی از نشانه‌های نبوّت حضرت محمّد(ص) این بوده که ایشان فردی یتیم، فقیر، چوپان و اجیر بود که کتابی نیاموخت و نزد هیچ معلمّی برای فراگیری دانش و علم نرفت. سپس قرآنی آورد که داستان‌های پیامبران(ع) و خبرهای آنان، حرف‌به‌حرف و نیز خبرهای افرادی که دوران آنها سپری شده و کسانی که تا روز قیامت خواهند آمد و رفت، در آن آمده است (ر.ک؛ صدوق، ۱۴۰۴ق.، ج ۲: ۱۵۰؛ طبرسی، ۱۳۸۲ق.، ج ۲: ۲۱۱ و مجلسی، ۱۴۰۳ق.، ج ۱۰: ۳۰۹). در روایتی منقول از پیامبر اکرم(ص) در وصف مناقب امام علی(ع) ایشان در قسمتی خود را چنین معرّفی می‌کند: «أَنَا نَبِیُّ الأُمِّی: من پیامبر أمّی هستم [که از کسی خواندن و نوشتن نیاموخته‌ام]» (طوسی، ۱۴۱۴ق.: ۱۱۸).

در منابع اهل سنّت نیز روایاتی مبنی بر عدم خواندن و نوشتن پیامبر اکرم(ص) ذیل آیه ۴۸ سوره عنکبوت بیان شده است؛ از جمله: «إِنَّ أَهلَ الکِتَابَ یَجِدُونَ فِی کُتُبِهِم أَنَّ مُحَمَّداً لاَ یُخَطُّ بِیَمِینِهِ وَ لاَ یَقرَأُ کِتَاباً فَنُزِلَت هَذِه الآیَه (أَی العنکبوت/۴۸)» (ابن أبی‌حاتم، ۱۴۱۹ق.، ج ۹: ۳۰۷۱ و سیوطی، ۱۴۲۱ق.، ج ۶: ۴۱۵)؛ «کَانَ النَّبِیّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ لاَ یَقرَأُ کِتَاباً قَبلَهُ وَ لاَیُخَطَّهُ بِیَمِینِهِ وَ کَانَ أُمِّیّاً وَ الأُمِّی الَّذِی لاَیُکتِبُ» (طبری، ۱۴۲۲ق.، ج ۱۰: ۴۸۵ و شوکانی، بی‌تا، ج ۲: ۲۵۱). روایتی است منقول از پیامبر اکرم(ص) که می‌فرماید: «من جبرائیل(ع) را در کنار احجار المراء دیدار کردم و به او گفتمی: جبرئیل! من به سوی امّتی امّی و ناآشنای به خواندن و نوشتن از زن و مرد و غلام و کنیز و سالخورده و کم‌سال فرستاده شدم؛ به سوی مردمی که هرگز نبشتاری نخواندند» (ابن‌کثیر، بی‌تا: ۳۰). در جای دیگر می‌فرماید: «إِنَّا أُمَّه أُمِّیَّه لاَنَکتُبُ وَ لاَ تَحسَبُ» (ابن‌أثیر الجزری، ۱۴۱۵ق.، ج ۱: ۴۵).

همچنین، در روایتی پیامبر(ص) خطاب به أبیّ بن کعب فرمود: «إِنَّ اللهَ أَمَرَنِی أن أَقرَأَ عَلَیکَ القُرآنَ. قَالَ: اللهُ سَمَّانِی؟ قَالَ: نَعَم وَ قَد ذَکَرتُ عِندَ رَبِّ العَالَمِینَ. قَالَ: فَذَرَفَت عَینَاهُ» (ابن‌اثیر، بی‌تا، ج ۱: ۱۹). گاهی اصحاب رسول اکرم(ص) قرآن را بر ایشان می‌خواندند. ابن‌مسعود می‌گوید: «پیغمبر(ص) فرمود: قرآن را بر من بخوان. عرض کردم: بر تو بخوانم، در حالی که قرآن بر تو نازل شده است؟! فرمود: آری، بر من بخوان. من سوره نساء را بر رسول خدا(ص) خواندم۱۶» (حجّتی، ۱۳۸۴: ۲۰۰). این روایات بخشی از روایاتی است که در این موضوع وارد شده است و همه این شواهد حاکی از آن است که پیامبر اکرم(ص) با خواندن و نوشتن آشنایی نداشته است. در واقع، می‌توان گفت این روایات تفسیر آیه ۴۸ سوره عنکبوت است که به صراحت هر گونه خواندن و نوشتن را در باب پیامبر اکرم(ص)نفی می‌کند.

۳ـ۳) شواهد تاریخی

۱ـ بسیاری از نامه‌ها و متون مربوط به پیامبر(ص) در تاریخ ثبت شده است، ابن‌سعد در الطّبقات الکبیر حدود صد نامه از پیامبر(ص) را نقل کرده است (ر.ک؛ ابن‌سعد، بی‌تا، ج ۲: ۱۰ـ۳۸). نامه‌های پیامبر اکرم(ص) در موضوع‌های مختلف بوده است. برخی به پادشاهان، برخی حُکم بخشنامه و دستورالعمل را دارند. نکته مهم اینکه بسیاری از آن نامه‌ها معلوم است که به خطّ چه کسی است، کاتب نام خود را در آخر نامه قید کرده است. این در حالی است که هیچ یک از نامه‌ها به خطّ پیامبر اکرم(ص) نوشته نشده است. در هیچ جا ذکر نشده که فلان نامه را رسول اکرم(ص) با خطّ خود نوشت، همچنان که هیچ جا دیده نمی‌شود که پیامبر(ص) یک آیه قرآن به خطّ خود نوشته باشد (ر.ک؛ مطهّری، ۱۳۸۷: ۲۸ـ۲۹). یا در جواب کسی که پرسشی داشته، خود پیامبر(ص) به صورت کتبی بنویسد (ر.ک؛ همان: ۳۳).

۲ـ اصحاب و یاران آن حضرت به احوال آن حضرت آگاهی کامل داشته‌اند و درباره زندگانی پیامبر اسلام(ص) و صفات و خصوصیّات ایشان مطالب بی‌اندازه‌ای نقل کرده‌اند که حتّی جزئیّات ساده زندگی آن حضرت در این کتب منعکس گشت و این در حالی است که هیچ یک از کتب مذکور یادآور نشده‌اند که پیامبر(ص) خواندن و نوشتن می‌دانسته است (ر.ک؛ حجّتی، ۱۳۸۴: ۱۹۸).

۳ـ دلیل دیگر بر أمّی بودن پیامبر(ص) این است که آن حضرت به کتابت و نگارش وحی شدیداً اهتمام می‌ورزیدند و به طور کلّی، می‌خواست از هر وسیله‌ای برای صیانت و حفظ قرآن کریم از راه نگارش یا از راه سپردن آن در حافظه نگهداری می‌کند. اگر پیامبر(ص) به کتابت و فنّ نگارش آگاهی داشت، در صورت فقدان کاتب وحی، شخصاً می‌توانست وحی را بنگارد. در صورتی که چنین سابقه‌ای حتّی درباره یک آیه نیز در زندگانی رسول خدا(ص) دیده نمی‌شود، لذا وقتی در دل شب، یعنی زمانی که پیغمبر(ص) به نویسنده وحی دسترسی نداشت، از نیروی حافظه برای صیانت از قرآن استمداد می‌فرمود (ر.ک؛ عبدالصّبور شاهین، ۱۳۸۵: ۴۳).

۴ـ در غزوه اُحُد هنگامی که ابوسفیان برای جنگ از مکّه روانه مدینه شد، عبّاس عموی پیغمبر(ص) که در مکّه بود، مردی از بنی غفّار را مأمور کرد که پنهانی نامه‌ای را به پیغمبر(ص) برساند. هنگامی که نامه عبّاس به پیامبر(ص) رسید، نامه را به أبیّ بن کعب داد تا بخواند. هنگامی که أبیّ بن کعب نامه را خواند، رسول خدا(ص) از او خواست که موضوع را پنهان دارد. در صورتی که اگر پیغمبر(ص) خواندن می‌دانست، این نامه مهم را به دیگری نمی‌داد بخواند (ر.ک؛ یعقوبی، بی‌تا، ج ۲: ۴۷).

۵ـ رسول خدا (ص) نویسندگانی داشت که هرگاه می‌خواست چیزی نوشته شود، یکی از آنان را می‌خواست و شمار این نویسندگان به چهل نفر هم می‌رسید (ر.ک؛ رامیار، ۱۳۸۰: ۵۱۲). یعقوبی دبیران پیامبر اکرم(ص) را اینگونه گزارش می‌کند: «دبیران رسول خدا(ص) که وحی، نامه‌ها و پیمان‌نامه‌ها را می‌نوشتند، اینانند: علیّ بن أبی طالب(ع)، عثمان بن عفّان، عمرو بن عاص، معاویه بن أبی سفیان، شرحبیل بن حسنه، عبدالله بن سعد، مغیره بن شعبه، معاذ بن جبل، زید بن ثابت، حنظله بن الرّبیع، أبیّ بن کعب، جهیم بن الصّلت، حصین النمیری» (ر.ک؛ یعقوبی، بی‌تا، ج ۲: ۶۹).

۶ـ ابن‌ندیم می‌نویسد: «با یکی از شیعیان کوفی که نامش محمّد بن الحسین بود، آشنا شدم. وی کتابخانه‌ای داشت که مثل آن را ندیده‌ام. او آن کتابخانه را از یک مرد شیعی کوفی دریافت کرده بود و عجیب این است که در هر کتاب یا ورقه‌ای ثبت بود که به خطّ چه کسی بود. جماعتی از علما شهادت خود را بر اینکه خطّ چه کسی است، نوشته بودند. در آن کتابخانه خطوطی از امامین حسن بن علی(ع) و حسین بن علی(ع) موجود بود و نگهداری می‌شد و نیز عهدنامه‌هایی به خطّ امام علی(ع) و سایر دبیران رسول خدا(ص) موجود بود و از آنها مراقبت می‌شد. اگر از خطوط و نوشته‌ها چنین نگهداری می‌شد، چگونه هیچ نوشته و خطّی از پیامبر اکرم(ص) به جا نمانده است. پس به این نتیجه می‌رسیم که از لحاظ نوشتاری نیز از آن حضرت چیزی موجود نمی‌باشد» (ابن‌ندیم، ۱۳۹۳ق.: ۶۷).

۴ـ امّی بودن پیامبر اکرم(ص) و اعجاز قرآن

قرآن مجید به عنوان آخرین کتاب آسمانی، مشتمل بر مفاهیم، معارف و اسلوبی است که از نظر هیچ کس پوشیده نیست. اعجاز این آخرین کتاب آسمانی را زمانی درک می‌کنیم که کسی قادر به آوردن یک سوره کوچک مانند آن نیست. امّا وقتی این اعجاز به نهایت خود می‌رسد که بدانیم این کتاب آسمانی پرمضمون از سوی انسانی که نمی‌خواند و نمی‌نوشت و نزد هیچ معلّمی تعلیم ندید، آورده شده است. آیت‌الله خویی در این باره می‌نویسد: «قرآن مجید این مطلب را در آیات متعدّد و به صراحت بیان می‌کند که محمّد أمّی و درس‌نخوانده است.

 محمّد(ص)نیز این ادّعا را در برابر اقوام و خویشاوندان خود که در میان آنان پرورش یافته بود، اعلام نمود و همان آیات را که بر أمّی بودنش دلالت دارند، برای آنان خواند که حتّی یک تن از آنان این مطلب را انکار نکرد و او را تکذیب ننمود و این خود دلیل روشن بر صدق ادّعای رسول خدا(ص) است. ولی با اینکه رسول خدا درس نخوانده، سوادی یاد نگرفته بود، کتابی آورد که مالامال از معارف عقلی و دقایق علمی و فلسفی است و این خود از بزرگترین جنبه‌های اعجاز قرآن مجید است» (خویی، ۱۳۸۵: ۷۳).

فراگرفتن خط برای همه، امری آسان است و یا حتّی کم‌هوش‌ترین مردم نیز آن را می‌توانند فراگیرند. فرانگرفتن آن دالّ بر نقصان بزرگی در فهم می‌باشد، خداوند هم علوم اوّلین و آخرین را به آن حضرت عطا کرد و حقایقی به ایشان تعلیم داد که به هیچ بشری چنین نکرده است، ولی با وجود قدرت شگرف در عقل و فهم، پیامبر(ص) را به گونه‌ای قرار داد که خط (نوشتن) را فرانگیرد، جمع بین این دو حالت متضاد از امور خارق‌العاده است (ر.ک؛ واعظ‌زاده خراسانی و دیگران، ۱۳۷۹، ج ۳: ۳۶۶). از سویی دیگر، اگر پیامبر(ص) خواندن و نوشتن می‌دانست، متّهم می‌شد که کتاب‌های گذشتگان را مطالعه کرده است و حال آن که قرآن را با علوم فراوانی، بدون مطالعه و آموزش آورده است. پس این کار از معجزه‌های آن حضرت(ص) به شمار می‌آید (ر.ک؛ فخر رازی، ۱۴۲۰ق.، ج ۱۵: ۳۸۱).

نتیجه‌گیری

بر اساس مطالب مذکور، مهم‌ترین نتایج مقاله را می‌توان در موارد زیر فهرست کرد:

۱ـ امّی بودن پیامبر اکرم(ص) به عنوان یکی از صفات ایشان در قرآن کریم و روایات بر آن تصریح شده است. مفهوم أمّی بودن پیامبر اکرم(ص) بر اساس آیات و روایات به معنای عدم خواندن و نوشتن ایشان است. اندیشمندان اسلامی در این باره متّفق‌القول هستند که پیامبر اکرم(ص) قبل از بعثت نه خواند و نه نوشت و برای یادگیری این دو، نزد معلّمی تعلیم ندید و آیه ۴۸ عنکبوت به صراحت بر این مطلب اشاره دارد.

۲ـ با توجّه به صراحت این مطلب که پیامبر(ص) نخواند و ننوشت، برخی از مستشرقان آگاهانه یا غیرآگاهانه در تشکیک این امر برآمده‌اند و از أمّی بودن معنای دیگری را ارائه داده‌اند که چکیده تمام اقوال خواندن و نوشتن پیامبر(ص) را قبل از بعثت و بعد از آن تأئید می‌کند. برخی مانند اشپرنگر بر این باورند که پیامبر(ص) کتب پیشین مانند صحف ابراهیم و … را مطالعه نموده است. برخی دیگر مانند بلاشر و ونسیک از عبارت«النَّبِیُّ الأُمِّی» تعبیر پیامبر بُت‌پرستان را ارائه داده‌اند، همچنان‌که گیب و نالینّو بر این باورند که ‌أمّی به معنای پیامبر مبعوث بر غیریهود است.

۳ـ در نقد کلّی دیدگاه مستشرقان مبنی بر خواندن و نوشتن پیامبر اکرم(ص) باید گفت: آیات قرآن (خصوصاً آیه ۴۸ سوره عنکبوت)، روایات، اسناد تاریخی و گفتمان اندیشمندان اسلامی هر گونه خواندن و نوشتن را از ایشان (تا قبل از بعث متّفقاً و بعد از آن با اختلاف) نفی می‌کنند. از سویی دیگر، پیامبر(ص) مخصوص قوم یا طایفه خاصّی نبوده، بلکه رسالت او جهانی و جاودانه می‌باشد، نه آنگونه که برخی از مستشرقان معتقدند. علاوه بر این، در هیچ یک از معانی لغوی أمّی، معنای بُت‌پرست وجود ندارد، همچنان‌که آیات دیگر، این فرضیّه مستشرقان را طرد می‌کند.

۴ـ جان کلام آنکه پیامبر اکرم(ص) تا قبل از بعث و یا حتّی پس از آن نخواند و ننوشت و این مهم به امر خداوند بوده تا هرگونه شبهه‌افکنی منکران رسالت ایشان را ابطال نماید، هنچنان‌که این مطلب اعجاز قرآن و آورنده آن را اثبات می‌کند.

پی نوشت:

۱۰- Gib.

۱۱- Nallin.

۱۲ـ به عنوان نمونه در نامه‌ای که خطاب به پادشاه حبشه است، آمده: «إِنِّی أُدعُوکَ إِلَی اللهِ وَحدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَالمُوَالاَه عَلَی طَاعَتِهِ وَإِن تَبتَغِی فَتُؤمِن بِی وَ بِالَّذِی جَائَنی فَإِنِّی رَسُولُ اللهِ» (ر.ک؛ احمدی میانجی، ۱۳۶۳، ج ۲: ۳۱۶، ۳۹۰، ۴۱۷ و ۴۳۰).

۱۳ـ البتّه به نوعی می‌توان گفت هدف ونسیک و نالینّو از محدود کردن رسالت پیامبر(ص) قبول نکردن نسخ شریعت‌های پیشین است، چنان‌که یهود شریعت خود را جاودانه می‌داند و نسخ را نمی‌پذیرد، با تفسیر این دو مستشرق و دیگر مستشرقان هم‌فکرشان رسالت پیامبر(ص) مخصوص مردم عربستان یا حدّاقل غیریهود است و رسالت ایشان جهانی نیست، چراکه لازمه جهانی بودن رسالت ایشان، نسخ شرایع پیشین است. امّا باید گفت قرآن کریم در مقام آخرین کتاب آسمانی شرایع پیشین را نسخ نموده است و شریعت پیامبر(ص) را جهانی و جاودان معرّفی می‌کند.

۱۴-Watt.

۱۵ـ روایات در زمینه خواندن و نوشتن پیامبر اکرم(ص) مختلف است. برخی روایات البتّه بعد از بعثت، خواندن را برای پیامبر(ص) تائید می‌کنند و برخی دیگر توانایی بر خواندن و نوشتن را برای ایشان بیان می‌کنند. همان‌گونه که بیان شد، میان خواندن و نوشتن پیامبر(ص) و توانایی بر خواندن و نوشتن باید تفکیک قائل شد. پیامبر(ص) توانایی تام (به عنایت الهی) بر خواندن و نوشتن داشت، امّا به امر خدوند نخواند و ننوشت تا راه شبهه‌افکنی معاندان بسته باشد. اگر روایاتی دالّ بر خواندن و نوشتن عینی پیامبر(ص) قبل از بعثت باشند، طبق احادیث عرض مخالف با آیه ۴۸ عنکبوت می‌باشند و نباید آنها را پذیرفت

۱۶ـ منظور، خواندن از روی قرآن نبوده است.

مراجع

منابع و مآخذ

ابن ابی‌حاتم، عبدالرّحمن بن‌محمّد. (۱۴۱۹ق.).  تفسیر القرآن العظیم. بیروت: المکتبه المصریه.

ابن‌الأثیر جزری، مجدالدّین مبارک. (۱۴۱۵ق.).النّهایه فی غریب الحدیث و الأثر. تصحیح محمّد ابوالفضل عاشور. الطبعه الأولی، بیروت: دار إحیاءالتّراث العربی.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ . (بی‌تا). اسد الغابهفیمعرفهالصحابه. بیروت: دارإحیاء الثّراث العربی.

ابن‌سعد، محمّد. (بی‌تا). الطّبقات الکبری. بیروت: دار صادر.

ابن‌منظور المصری، محمّد بن مکرم. (۱۳۸۸). لسان العرب. الطبعه الثانیه. بیروت: دار صلا.

ابن‌ندیم، ابوالفرج محمّد بن اسحاق. (۱۳۹۳). الفهرست. القاهره: مطبعه الإستقامه.

احمدی میانجی، علی. (۱۳۶۳). مکاتیب الرّسول. قم: انتشارات یس.

بدوی، عبدالرّحمن. (۱۳۸۵). دفاع عن القرآن ضدّ منتقدیه. ترجمه سیّد حسین سیّدی. چاپ دوم. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.

بلاشر، رژی. (۱۳۷۶). در آستانه قرآن. ترجمه محمود رامیار. چاپ پنجم. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

جوادی ‌آملی، عبداللّه. (۱۳۸۴). تفسیر تسنیم. تنظیم حسن واعظی محمّدی. ویرایش علی اسلامی. چاپ اوّل. قم: مرکز نشر اسراء.

حجّتی، سیّد محمّد‌باقر. (۱۳۸۴). پژوهشی در تاریخ قرآن کریم. چاپ بیست و یکم. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

خوئی، ابوالقاسم. (۱۳۸۵). البیان. ترجمه محمّد صادق نجمی و هاشم هاشم‌زاده هریسی. چاپ دوم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

رازی، فخرالدّین محمّد. (۱۴۲۰ق.). مفاتیح الغیب. چاپ سوم. بیروت: دارإحیاء التّراث العربی.

راغب اصفهانی، حسین بن محمّد. (۱۳۸۱). مفردات الفاظ القرآن. تحقیق صنوان عدنان الداودی. الطبعه الرابعه. قم: ذوی‌القربی.

رامیار، محمود. (۱۳۸۰). تاریخ قرآن. چاپ پنجم. تهران: انتشارات امیرکبیر.

سبحانی، جعفر. (۱۳۵۶). مکتب وحی امّی بودن پیامبر(ص). قم: انتشارات رسالت.

سیوطی، جلال‌الدّین. (۱۴۲۱ق.). الدرّ المنثور. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.

شاهین، عبدالصّبور. (۱۳۸۵). تاریخ القرآن. ترجمه دکتر سیّد حسین سیّدی. چاپ دوم. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.

شایب، الخضر. (۱۴۲۲ق.).نبوّه فی الفکر الإستشراقی. الطبعه الاولی. ریاض: مکتبه العبیکان.

شوکانی، محمّد بن‌علی. (بی‌تا). فتح القدیر. بیروت: شرکت دار الأرقم.

صدوق القمی، ابوجعفر محمّد بن‌علی. (۱۴۰۴ق.). عیون اخبار الرضا(ع). تحقیق الشیخ حسین الأعلمی. الطبعه الأولی. بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات.

طباطبائی، سیّد محمّد حسین. (۱۳۸۹). المیزان فی التّفسیر القرآن. الطبعه الثانیه. تهران: دارالکتب الإسلامیّه.

طباطبائی، مصطفی. (۱۳۷۵). نقد و بررسی آرای خاورشناسان. تهران: انتشارات چاپخش.

طبرسی، فضل بن‌حسن. (۱۳۸۲ق.). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تصحیح شیخ ابوالحسن شعرانی. الطبعه الثالثه. تهران: کتابفروشی اسلامیّه.

طبری، ابوجعفر محمّد جریر. (۱۴۲۲ق.). جامع البیان عن تأویل آیّ القرآن. قاهره: مرکز البحوث و الدراسات العربیه و الإسلامیّه بدار هجر.

طریحی، فخرالدّین. (۱۳۷۵). مجمع‌البحرین. تحقیق السیّد احمد الحسینی. الطبعه الثالثه. تهران: المکتبه المرتضویه لإحیاء الآثار الجعفریه.

طوسی، محمّد بن‌حسن. (۱۴۱۴ق.). الأمالی. قم: دار الثّقافه.

طوسی، ابوجعفر محمّد بن‌حسن. (بی‌تا). التّبیان فی تفسیر القرآن. تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی. بیروت: دارإحیاء التّراث العربی.

فیروزآبادی، مجدالدّین محمّد. (۱۴۱۹ق.). القاموس المحیط. الطبعه السادسه. بیروت: مؤسّسه الرساله.

قاسمی، جمال‌الدّین. (بی‌تا). محاسن التّأویل. بیروت: مؤسّسه تاریخ عربی.

قدردان قراملکی، محمّدحسن. (۱۳۷۸). «اسلام و نسخ ادیان». کیهان اندیشه. سال ۱۴. ش۸۳.

قمی، ابوالحسن علیّ بن‌ابراهیم. (۱۴۱۲ق.). تفسیر القمی. الطبعه الأولی. بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات.

کاوند بروجردی، علیرضا. (۱۳۸۵). پیامبر أمّی. چاپ اوّل. ری: انتشارات سمیع.

گیب، هامیلتون. (۱۳۶۷). اسلام (بررسی تاریخی). ترجمه منوچهر امیری. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی.

مجلسی، محمّدباقر. (۱۴۰۳ق.). بحار الأنوار. بیروت: مؤسّسه الوفاء.

مطّهری، مرتضی. (۱۳۸۷). پیامبر أمّی. تهران: انتشارات صدرا.

مغنیه، محمّدجواد. (۱۴۲۴ق.). التفسیر الکاشف. الطبعه الأولی. قم: دارالکتاب الإسلامی.

واعظ‌زاده خراسانی، محمّد و دیگران. (۱۳۷۹). المعجم فی فقه لغه القرآن و سرّ بلاغته. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی.

یعقوبی، احمد بن‌ابی‌یعقوب. (بی‌تا). تاریخ الیعقوبی. قم: مؤسّسه و نشر فرهنگ اهل‌بیت(ع).

نویسندگان:

ابراهیم ابراهیمی: دانشیار دانشگاه اراک

 اصغر طهماسبی بلداجی: دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه اراک

فصلنامه معارف قرآنی شماره ۱۸

انتهای متن/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

20 − نه =