دو نوع شناخت از خدا

در این مقاله علاوه بر نظریه حس الوهی جان کالون، تأثیر این نظریه بر دیگران – به خصوص کسانی که در سنت الهیات اصلاحی قرار دارند – و نیز تأثیر این نظریه بر معرفت شناسی اصلاح شده، مورد بررسی قرار گرفته است.

 

چکیده

در این مقاله علاوه بر نظریه حس الوهی جان کالون، تأثیر این نظریه بر دیگران – به خصوص کسانی که در سنت الهیات اصلاحی قرار دارند – و نیز تأثیر این نظریه بر معرفت شناسی اصلاح شده، مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین رابطه الهیات کالونی با الهیات طبیعی و تفسیرهایی که از نظریه او دراین خصوص ارائه شده، به نحو خلاصه بیان گردیده و در نهایت مقایسه‌ای بین نظریه حس الوهی کالون و نظریه فطرت در سنت فلسفی اسلامی انجام گرفته است. 

کلیدواژگان: جان کالون، حس الوهی، فطرت، خداگرایی فطری، خداشناسی فطری.

مقدمه

در میان متفکران مسیحی در غرب، کسی که درباره خداگرایی و خداشناسی فطری نزدیک ترین دیدگاه را به فلاسفه مسلمان دارد، جان کالون[۱] است. وی با ارائه نظریه حس الوهی[۲]، انسان را به طور فطری دارای یک حس و گرایش نسبت به خدا می‌داند که چونان بذری در قلب انسان کاشته شده و ریشه کن شدنی نیست. هرچند انسان گناهکار در تلاش است که این حس را از خود زایل یا سرکوب کند، این حس در موقعیت های مختلف سر برمی آورد و خود را نشان می دهد. کالون تأثیرات زیادی بر متألهان بعد از خود نهاده و در واقع بنیان گذار سنت اصلاحی در الهیات پروتستان است.

[۱]در قرن بیستم فیلسوفان متعلق به سنت الهیات اصلاح شده و به طور خاص معرفت شناسی اصلاح شده ازجمله کسانی چون پلانتینگا، آلستون و ولتر استورف با الهام از دیدگاه کالون درباره‌ حس الوهی، نظریه پردازی کرده‌اند. ازآنجا که دیدگاه های معرفت شناسی اصلاح شده در ایران بسیار انعکاس یافته، اما به ریشه های این بحث که در نوشته های کالون موجود است کمتر به طور مستقل پرداخته شده، ضروری است دیدگاه های کالون به نحو کامل تر ارائه گردد و مورد مداقه قرار گیرد.

درباره جان کالون

جان کالون رهبر دینی نهضت پروتستان در قرن شانزدهم، در نوایون[۳] در منطقه پیکاردی[۴] در شمال فرانسه در دهم جولای ۱۵۰۹م در یک خانواده متوسط به دنیا آمد. وی در رشته حقوق و نیز در کالج لامارش[۵] و کالج مونتِگو[۶] از دانشگاه پاریس برای کشیش شدن تحصیل کرد. او نخستین چاپ کتابش مبادی دین مسیحیت[۷] را در سال ۱۵۳۶م منتشر کرد که باعث شد طلایه دار جنبش پروتستان شود. کالون در همین سال به دعوت گیوم فارل[۸] در ژنو اقامت گزید تا به نهضت پروتستان در این شهر کمک کند. در سال ۱۵۳۸م براثر مخالفت برخی از مردم ژنو، همراه فارل ژنو را ترک کرد و به استراسبورگ رفت. در غیاب کالون ژنو دچار بی نظمی و آشوب شد و به همین دلیل در سال ۱۵۴۲م شهروندان ژنو از او خواستند تا بازگردد و رهبری جنبش اصلاحی پروتستان را برعهده گیرد. کالون تا زمان مرگش در سال ۱۵۵۹م در ژنو ماند و علاوه بر چاپ چندباره‌ کتاب مذکور، تفاسیر خود بر کتاب مقدس و دیگر کتاب های دینی را به صورت نوشته یا سخنرانی ارائه داد که برخی از آنها موجود است. وجه تمایز نظریه او درباره‌ خدا، غیاب سبک و اصطلاحات مدرسی و نداشتن زمینه فلسفی ارسطویی است. وی فاقد تحصیلات در الهیات مدرسی و فلسفه مدرسی است. اما نسل بعدی متکلمین پروتستان به رویکرد مدرسی بازگشتند. خلاصه اینکه، کالون نه فیلسوف بود و نه متکلم فلسفی؛ اما افکار او چارچوبی نظام مند دارد که نشان می دهد دارای درک مفاهیم فلسفی است. گاهی از مفاهیم و براهین فلسفی استفاده می‌کند و گاهی از پیروی دلیل به هر نتیجه ای که برسد، خودداری می‌کند. او را به عنوان کسی می‌شناسند که گرایش به کتاب مقدس دارد؛ علاقه دینی او را بیشتر عملی دانسته‌اند تا نظری. او همواره برای کلیسا الهیات می نویسد و معتقد است کتاب مقدس از لحاظ دینی برای این هدف کفایت می‌کند. وی ارزش الهیات را بیشتر در انگیزش واکنش های مناسب دینی می‌داند، نه در افزایش درک متافیزیکی. معمولاً گفته می‌شود دیدگاه او هم در مقابل سنت قرون وسطایی کاتولیک قرار دارد و هم در مقابل سنت مدرسی گری اصلاح شده. سنت مدرسی گری اصلاح شده سنتی است که از زمان تئودور بزا[۹]، جانشین کالون شیوع یافت و در پی معرفی دوباره روش مدرسی به کلیسای اصلاح شده برآمد (Helm, 2006, p.1). 

خداگرایی و خداشناسی فطری

دیدگاه کالون درباره فطرت را در کتاب مبادی دین مسیحیت می‌توان یافت. این اثر که به زبان لاتین نوشته شده است و ما از ترجمه انگلیسی آن استفاده می‌کنیم، شامل چهار کتاب است که در کتاب اول درباره خدای آفریننده بحث می‌کند.

بحث خداگرایی و خداشناسی فطری با بیان رابطه خداشناسی با خودشناسی شروع می‌شود:

«حکمت[۱۰] ما تا آنجایی که می‌توان آن را حکمت استوار و حقیقی پنداشت، از دو قسمت تشکیل شده است: شناخت خدا و شناخت خودمان…» Calvin, 2002, p.35)). وی معتقد است انسان بدون شناختن خدا نمی‌تواند خود را بشناسد؛ زیرا تنها با دیدن خداوند که سرچشمه‌ همه کمالات است، ما به نقص و ضعف و تباهی خود پی می بریم. وقتی کالون درباره تباهی بشر سخن می گوید، نظر به گناه ذاتی دارد که در ادامه درباره آن سخن خواهیم گفت. وی می افزاید: «اما هرچند شناخت خدا و شناخت نفس ارتباط متقابل دارند، ترتیب درست مستلزم این است که ما شناخت خدا را در رتبه اول قرار دهیم و سپس به شناخت نفس فرود آییم» (Ibid, p.36).

دو نوع شناخت از خدا

کالون در بخش دیگری از کتاب خود به بحث درباره‌ شناخت خدا می‌پردازد. وی در ابتدا تذکر می دهد که منظورش از شناخت خدا آن نوع شناختی نیست که از طریق حضرت مسیح درک می‌شود، بلکه آن معرفت ساده و اولیه را درنظر دارد که صرف جریان طبیعت، انسان را بدان رهنمون است. در اینجا توضیح این نکته لازم است که از نظر کالون دو نوع شناخت از خدا می‌توانیم داشته باشیم:

از آنجایی  که خداوند هم در آفرینش جهان و هم در نظریه عمومی کتاب مقدس نخست به عنوان آفریننده و بعد به عنوان رهایی بخش در مسیح ظاهر می‌شود، معرفتی دوجانبه درباره‌ او ایجاد می‌شود (Ibid, p.37).

شناخت نوع دوم – شناخت خدا به عنوان رهاننده – همان نظریه عمومی کتاب مقدس است که از سوی مسیحیان به طور گسترده پذیرفته شده است. معرفت نوع اول همان الهیات طبیعی، شامل معرفت فطری به علاوه‌ معرفت عقلی و حسی است[۱۱]. معرفت فطری ناشی از حس الوهی – در اصطلاح کالون – است. همین نکته است که در تحقیق ما اهمیت دارد و اینک به بررسی آن می‌پردازیم.

حس خداشناسی (حس الوهی)

کالون می‌گوید: حس الوهی (بسان بذری) به طور طبیعی در قلب انسان کاشته شده است:

ما معتقدیم که بدون هیچ شکی در اذهان انسان ها در واقع به طور غریزی و طبیعی یک حس الوهی وجود دارد؛ زیرا خدا خودش برای اینکه مانع تجاهل انسان ها شود، همه را با ایده‌ای از الوهیت خود تجهیز کرده است، که خاطره آن را او دائماً تجدید می‌کند و گاهی بزرگ می‌کند، و این مطلب انسان را آگاهی می‌دهد که یک خدایی هست و همو انسان را خلق کرده است (Ibid, p.39).

علاوه بر این، کالون معتقد است خداوند در آفرینش نیز خود را آشکار کرده است. او این عقیده را از کتاب مقدس اقتباس کرده و بسط داده است؛ زیرا در کتاب مقدس آمده است که پولس خطاب به رومیان می نویسد: «خشم خدا بر تبهکاران و خداناشناسان فرود آمده است؛ زیرا آنچه را که درباره خدا می‌توان دانست، برایشان آشکار است؛ چون خداوند آن را برایشان نمایان کرده است…» (رومیان، ۲۰-۱:۱۸). کالون این عبارت پولس را این طور تفسیر می‌کند: «منظور از چیزی که خدا آن را آشکار کرده است، این است که انسان آفریده شده است تا تماشاگر این جهان مخلوق باشد، و دیدگان به وی بخشیده شده تا بتواند با نگریستن به چنین تصویر زیبایی به خودِ نقاش راهنمایی شود» (Calvin, 1979, p.70). کالون معتقد است با وجود حس الوهی و نیز آشکار شدن خداوند در آفرینش، انسان ها هیچ عذر و بهانه ای برای الحاد و تبهکاری خود ندارند.

دلایل کالون برای اثبات وجود حس الوهی در انسان

در ادامه دلایلی را که کالون برای اثبات حس الوهی اقامه می کند، به اختصار گزارش می کنیم تا معلوم شود که تا چه حد در این بحث به دیدگاه اندیشمندان مسلمان نزدیک است.

۱. عمومیت دین در بین انسان ها

کالون مدعی است که همه انسان ها ملهم به این اعتقاد راسخ‌اند که خدایی وجود دارد؛ حتی انسان هایی که بهره‌ای از تمدن ندارند و اندک تفاوتی با حیوانات پست‌تر دارند، دائماً یک حسی از دین را حفظ می‌کنند: «… از آنجایی  که از همان آغاز هیچ منطقه ای از جهان، هیچ شهری، حتی هیچ خانواده‌ای بدون دین نبوده، این منجر می‌شود به یک اقرار ضمنی به اینکه حسی از الوهیت در هر قلبی حک شده است. حتی بت پرستی شاهدی بر این حقیقت است» (Calvin, 2002, p.39).

۲. خوف منکران و بدکاران

کالون معتقد است حتی کسانی که منکر خدایند، خواسته یا ناخواسته گاهی حقیقتی را درمی‌یابند که آرزو می‌کنند کاش نمی دانستند. آنها در پی جایی برای پنهان کردن خود از حضور ارباب خود (خدا) هستند و می‌خواهند او را از ذهن خود پاک کنند، ولی نمی‌توانند. گرچه به نظر می‌رسد این اعتقاد راسخ برای مدتی ناپدید می‌شود، ولی بلافاصله بازمی‌گردد و با حرارت بیشتری پا به میان می‌گذارد. بنابراین حتی خود افراد بدکار، شاهد مثالی بر این حقیقت‌اند که یک شعوری از خدا همیشه در ذهن هر انسانی هست (Ibid, p.40).

۳. دعا و نماز انسان ها هنگام یأس از اسباب ظاهری

هنگام آسایش درباره‌ خدا به استهزا سخن می گویند و در انکار قدرت او گستاخانه پرگویی می‌کنند؛ اما چون از همه سبب ها مأیوس می‌شوند، این آنها را برمی‌انگیزد که به جستجوی خدا بپردازند و به نماز و دعا روی آرند، که ثابت می‌کند آنها کاملاً از خدا بی خبر نبوده‌اند (Ibid, p.44).

این سخن کالون دقیقاً مطابق با بیان فلاسفه مسلمان است که با الهام از آیات قرآن و روایات، یکی از دلایل فطری بودن خداگرایی را امید فطری به خداوند هنگام سختی‌ها دانسته‌اند (جوادی آملی، ۱۳۸۷، ص۲۰۹).

از نظر کالون این نظریه‌ای نیست که از ابتدا در مدرسه آموخته شده باشد، بلکه هرکس از همان رحم مادرش آن را با خود داشته است و خود طبیعت نمی‌گذارد کسی آن را فراموش کند (Calvin, 2002, p.41).

پاسخ به اشکالات

کالون ایراداتی را که ممکن است به نظریه حس الوهی بگیرند، مطرح و رد می‌کند؛ ازجمله اینکه افراد حیله‌گر برای اینکه مردم را به پیروی خود وادارند، دین را ساخته‌اند و درحالی که این اشخاص دیگران را به عبادت خدا دعوت می‌کردند، خودشان اصلاً به خدا باور نداشتند. در پاسخ به این اشکال، کالون تصدیق می کند که افراد حیله‌گر تعداد زیادی افسانه جعل کرده و به دین بسته‌اند، بدین منظور که جمهور مردم را به احترام وادارند یا آنها را بترسانند و از این طریق آنان را به اطاعت خود درآورند؛ اما اگر اذهان مردم از پیش نسبت به این باور عمومی به خدا خاضع نبود، آنان هرگز موفق به این کار نمی‌شدند (Ibid, p.40).

هدف از به دنیا آمدن انسان ها

کالون هدف از به دنیا آمدن و زندگی در این جهان را شناخت خدا با دنبال کردن همین حس الوهی می‌داند و معتقد است کسانی که به این هدف نرسند، قانونی را که بر وجود آنها حاکم است، عملی نکرده‌اند (Ibid, p.41-45). پیش فرض این سخن آن است که انسان ها نوع واحدی بوده، غایت واحدی دارند. این غایت که سعادت آنها را محقق می‌کند این است که خدا را بشناسند. این پیش فرض در بین متفکران مسلمان نیز مورد قبول و با آیات قرآنی سازگار است. البته باید این نکته را نیز افزود که شناخت خدا همراه با ایمان قلبی و التزام عملی به لوازم آن، انسان را به سعادت می رساند (طباطبایی، ۱۳۷۱، ج۱۵، ص۷۱).

نارسایی تعمقات عقلانی

کالون معتقد است دنبال کردن این حس الوهی برای رسیدن به شناخت خدا نه از طریق تعمقات عقلانی، بلکه تنها از طریق روی آوردن به حضرت مسیح ممکن است؛ به همین دلیل کسانی را که به تعمقات عقلانی پرداخته‌اند، سرزنش می‌کند (Calvin, 2002, p.42). با توجه به این موضع گیری کالون، برخی گفته‌اند وی مخالف روش الهیات طبیعی و روش عقلی توماسی است. در ادامه درباره این برداشت و طرف داران آن سخن خواهیم گفت.

آشکار شدن خداوند در آفرینش

از نظر کالون معرفت خدا در خلقت جهان و حکومت دائمی آن آشکار است؛ اما این جلوه‌های خداوند اگرچه آشکار است، در نتیجه حماقت مفرط بشر به نتایج مفیدی منجر نشده است. البته هیچ کس نمی تواند عذر آورد که بی‌خبر بوده است (Ibid, p.45).

وی به ارائه شواهدی از خلقت آسمان و زمین می‌پردازد و در ضمن توضیح چگونگی دلالت آفرینش بر وجود و صفات خداوند) برهان نظم)، رگه‌هایی از استدلال ورزی را نشان می دهد (Ibid, p.46). این استدلال ورزی نشان از آن دارد که کالون به براهین اثبات وجود خدا نیز نگاهی دارد و مخالفت او با مدرسی گری – چنان که اشاره کردیم – چندان جدی نیست. وی معتقد است انسان ها می‌دانند که اینها براهین الوهیت اویند و با این حال آن را در درون خود سرکوب می‌کنند.

خداشناسی از طریق تأمل درباره‌ نفس

کالون دیدگاه ارسطویی درباره نفس را مردود می‌داند. وی به بحث درباره وجود و تجرد نفس می‌پردازد و آن را عاملی الهی در انسان می‌داند (Ibid, p.47). وی خود به تأمل بیشتر درباره نفس می‌پردازد؛ برای مثال درباره‌ فعالیت نفس هنگام خواب، الهاماتی که بر نفس وارد می‌شود، استدلال های ذهن، و روشن بینی درباره چیزهایی که اتفاق نیفتاده است. آنگاه می‌گوید این تأملات ما را به خدا می‌رساند. وی در نهایت پس از تأمل درباره‌ جهان طبیعت و نفس، این طور نتیجه گیری می‌کند: «پس بیایید هریک از ما در تفکر درباره طبیعت خودمان به یاد داشته باشیم که یک خدایی هست که کل طبیعت را تدبیر می‌کند …» (Ibid, p.49).

در تعالیم اسلام نیز آیات آفاقی و انفسی ما را به خدا می‌رساند. طبق حدیثی از پیامبر اسلام(ص) معرفت نفس از بین دو معرفت (آفاقی و انفسی) سودمند‌تر است. علامه طباطبایی پس از ذکر این حدیث، دلیل سودمندتر بودن معرفت انفسی را در این می‌داند که معرفت نفس یک معرفت حضوری است و انسان را مستقیماً به خدا می رساند؛ زیرا انسان با مشاهده خود به نحو حضوری، فقر و احتیاج خود را به مبدأ هستی درمی یابد (طباطبایی، ۱۳۷۱، ج۶، ص۷۰).

عدم کفایت حس الوهی 

سخنان اخیر کالون درباره‌ تأمل در نفس، دیدگاه خوش‌بینانه‌تری نسبت به الهیات طبیعی نوید می‌دهد. اما وی در ادامه بحث خود می‌گوید که در نتیجه‌ حماقت مفرط بشر، این جلوه‌های خداوند هرچند آشکار است، انسان ها به جای اینکه آنها را به مشیت الهی نسبت دهند، به علیت و دوَران کور چرخ صدفه و اتفاق نسبت می‌دهند. هرچند تحت هدایت این رویدادها هستیم و در وضعیتی به سر می‌بریم که وادار به اندیشه درباره خدا هستیم و به سوی خدا سوق داده می شویم، به رؤیاها و خیالات باطل فرو می‌افتیم و حقایق آسمانی را تباه می‌کنیم (Calvin, 2002, p.52).

این موضع گیری کالون به دلیل باور به گناه ذاتی است[۱۲]. گناه ذاتی قوای معرفتی انسان (اعم از حس الوهی و عقل) را معیوب کرده است. او معتقد است هر دینی که انسان با عقل خود ایجاد کند، گمراهی است (Ibid, p.53).

کالون این بحث را این گونه به پایان می رساند:

بنابراین آفرینش، بیهوده این همه چراغ های تابان برای نشان دادن شکوه آفریننده‌ خود برای ما مشتعل نموده است. گرچه این چراغ ها از هر ناحیه‌ای بر ما می‌تابند، همگی به خودی خود برای هدایت ما به راه درست ناکافی هستند. بی تردید یک بارقه‌هایی ایجاد می‌کنند، اما قبل از اینکه بتوانند درخشش بیشتری داشته باشند، فرو نشانده می‌شوند (Ibid, p.55).

کالون با این نتیجه گیری راه رستگاری را منحصر به ایمان به مسیح به عنوان خدای رهاننده می‌کند و هر راه دیگری اعم از راه عقلی و راه دین های دیگر خارج از سنت یهودی – مسیحی را مسدود می‌کند.

رابطه کالون با الهیات طبیعی

چنان که گذشت، کالون از یک سو معتقد به حس الوهی – همان خداگرایی و خداشناسی فطری – است و نشانه‌های خداوند را در جهان خلقت و در وجود انسان آشکار و واضح می‌داند که سبب می‌شود انسان هیچ عذر و بهانه‌ای برای الحاد و تبهکاری خود نداشته باشد؛ اما از سوی دیگر به دلیل گناه ذاتی (= فطری)، قوای شناختی انسان را چنان معیوب می بیند که هرگز شناختی واقعی از خدا را ایجاد نمی‌کند؛ پس تنها راه شناخت خدا از طریق مسیح است. این یک تناقض در مذهب کالون است. این تناقض – یا به گفته برخی ابهام و دو پهلو بودن – سبب شده که در بین پیروان و شارحان کالون اختلاف پدید آید. در این زمینه دو دیدگاه مشخص وجود دارد: دیدگاه اول این است که کالون یک متأله طبیعی[۱۳] بود، بدون هیچ قید و شرطی. کسانی مانند وارفیلد این دیدگاه را داشتند. دیدگاه دوم این است که کالون منکر هرگونه توسل به الهیات طبیعی یا عقل طبیعی در صورت بندی سیستم الهیات خویش است و خود یک متکلم پایبند به لفظ کتاب مقدس و حتی یک متکلم منتقد از نوع کارل بارت می باشد.

در اینجا برای روشن شدن بحث لازم است اشاره‌ای به معنای دقیق اصطلاح الهیات طبیعی یا خداشناسی طبیعی داشته باشیم. البته در این زمینه توافق وجود ندارد[۱۴]. در ادامه به دو تعریف اشاره می‌کنیم:

۱. شناخت خدا از طریق عقل: دایر ه المعارف بلک ول خداشناسی طبیعی را این طور تعریف می‌کند: «شناخت خداوند …که قابل دستیابی برای همه افراد انسانی عاقل است، بدون متوسل شدن به وحی مافوق طبیعی» (McGrath, 1993, s.v “Natural Theology”). این تعریف بدین معناست که انسان می‌تواند بدون نیاز به حمایت و پشتیبانی وحی و انکشاف از طریق عیسی مسیح، با استفاده از عقل خود وجود خدا را اثبات کند. اگر به دقت به این نظریه بنگریم، حکایت گر آن است که الهیات طبیعی آغاز و انجام راهی است که به شناخت واقعی خدا منتهی می‌شود.

۲. شناخت خدا از طریق خلقت به عنوان نقطه آغاز: یعنی شناخت خدا قابل حصول برای همه افراد انسانی عاقل است و با استفاده از حس الوهی و استدلال های مبتنی بر یک رشته مقدمات و پیش فرض های حاصل از طبیعت و خلقت به دست می‌آید؛ اما این فقط شروع کار است، نه نتیجه و پایان کار. این شناخت از خدا، به خودی خود ناقص و ابتدایی است و قطعی نمی باشد (Wippel, 2002, chap.7, p.159).

به نظر می‌رسد کالون به الهیات طبیعی به معنای دوم قائل بود. این نوع الهیات که بعد از کالون پیروان او آن را دنبال می‌کرده‌اند، به «الهیات اصلاح شده»[15] معروف است. گفتنی است که در سنت الهیات اصلاح گرا قائل به دو نوع شناخت از خداوند بوده اند: شناخت غیر استنتاجی و شناخت استنتاجی. علت این امر تلاش این متألهان در توصیف و تبیین دقیق‌تر دیدگاه کالون در باب شناخت طبیعی از خداوند بوده است. آنها حس الوهی را به معنای شناخت بی‌واسطه و شهودی و بنابراین باوری پایه دانسته‌اند و آن را  شناخت غیر استنتاجی نامیده‌اند. شناخت از طریق انکشاف ذات خداوند در طبیعت را نیز شناخت استنتاجی نامیده‌اند. هاج، یکی از متکلمان اصلاح گرا می‌گوید: شناخت نوع اول «دریافتی مستقیم از موجودی است که وابسته به او هستیم و در قبال او مسئولیم» و شناخت نوع دوم نشان دادن چگونگی ویژگی ها و صفات این موجود است (Hodge, 1873, v1, p.195-202). با توجه به اینکه علاوه بر دو راه مذکور (یعنی استنتاجی و غیر استنتاجی یا فطری) که راه طبیعی نامیده می‌شوند، راه وحی نیز برای شناخت خدا وجود دارد، بنابراین کالون معتقد به سه راه برای شناخت خداست.

الهیات اصلاح شده

گرچه الهیات اصلاح شده با کالون و اصلاح طلبان روزگار او آغاز شده است، اما ریشه های آن را در آثار آکویناس نیز می‌توان یافت. آکویناس براهین عقلی خود را که به پنج راه معروف اند، برای اثبات وجود خدا مطرح کرده بود. بنابراین او وجود خدا را بدیهی نمی‌دانست. او دو راه برای رسیدن به شناخت خدا قائل بود: یکی از طریق خلقت و دیگری از طریق وحی (انکشاف) (Rudi, 2002, p.134).

از نظر آکویناس الهیات طبیعی صرفاً آغازی برای جستجوی شناخت حقیقی خداست. الهیات طبیعی ما را به هدف نمی‌رساند و انکشاف خداوند برای ما از طرق دیگر را هم نفی نمی‌کند.

پلانتینگا یکی از برجسته ترین معرفت شناسان سنت اصلاح دینی بر این باور است که کالون راه آکویناس را ادامه و بسط داده است. وی این نقل قول را از آکویناس به عنوان شاهد می آورد:

معرفتی عام و مبهم راجع به خدا عملاً در همه‌ افراد یافت می‌شود. این امر ناشی از این واقعیت است که وجود داشتن خدا بدیهی است … انسان می‌تواند مستقیماً از طریق عقل فطری و خداداد به نوعی معرفت به خداوند دست یابد. به همین دلیل است که وقتی آدمیان می بینند که اشیا در طبیعت براساس نظم معینی در حرکت هستند و این نظم نمی‌تواند بدون ناظم واقع شود، در بیشتر موارد درمی‌یابند که نظم دهنده‌ای برای اشیائی که می‌بینیم، وجود دارد. اما این مطلب که این ناظم چه کسی یا چه نوع موجودی است، یا آیا نظم دهنده ای طبیعی وجود دارد، مستقیماً با این تأمل کلی فهمیده نمی‌شود (Plantinga, 2000, p.47).

کالون نیز چنان که پیش از این گفتیم، معتقد است که شناخت طبیعی از خدا یعنی شناخت از طریق حس الوهی و انکشاف خدا در خلقت، قابل دستیابی برای همه افراد بشر است، و این شناخت طبیعی مستقل از شناخت خداست که در کتاب خدا وحی شده است. اما کالون می افزاید که طبیعت و کتاب مقدس دو منبع متمایز از انکشاف خداوند است. انکشاف طبیعی نخستین نقطه دستیابی انسان به خداست، اما نسبت به شناختی که از کتاب مقدس حاصل می‌شود، تبعی و درجه دوم است. هر دو نوع شناخت با هم توافق دارند و در واقع انکشاف در کتاب مقدس به شناخت طبیعی انسان از خدا افزوده و باعث تعمیق آن می‌شود. اینجاست که حمایت ضمنی کالون از الهیات طبیعی را می بینیم. اما این حمایت زیاد دوام نمی‌آورد؛ زیرا وی معتقد است فهم انسان گناهکار نمی‌تواند خدا را درک کند و شواهد و دلایل طبیعی را تحریف می‌کند؛ به گونه ای که به خدا نمی‌رسد، بلکه به بت می‌رسد.

متکلمان اصلاح گرا یا کالونی عمدتاً نسبت به الهیات طبیعی نظر مساعدی نداشتند. برخی از آنان مانند وارفیلد براهین خدا را تأیید می‌کنند، اما در بیشتر موارد دامنه نگرش متفکران اصلاح گرا از تأیید سست تا بی تفاوتی، سوءظن، خصومت و تهمت های صریح و تکفیر کشیده شده است (پلانتینگا، ۱۳۸۱، ص۱۵۳). در ادامه به دیدگاه یکی از آنان نظری می‌افکنیم.

در میان متکلمان اصلاح گرای قرن بیستم، هیچ کس چون کارل بارت[۱۶] با الهیات طبیعی مخالفت نکرده و هیچ فردی به اندازه وی بر تفکر پروتستان قرن بیستم تأثیر ننهاده است (باربور، ۱۳۷۴، ص۱۴۴). بارت، الهیات طبیعی را نه تنها بی فایده، بلکه در دستیابی به حقیقت دینی مضر و ناکارآمد معرفی می‌کند. بارت معتقد بود که مسیحیت در دست متکلمان الهیات طبیعی، رسالت های اصلی‌اش را وانهاده است؛ به گونه‌ای که جای وحی الهی را کوشش‌های بشری گرفته است و خداوند را از طریق تأملات فلسفی، وجدان اخلاقی یا تجربه دینی می‌شناسند؛ درحالی که خداوند وجودی است به کلی متفاوت[۱۷] و سراسر وجود و «پروردگاری متعال» است که تنها زمانی می‌توان او را شناخت که خواسته باشد خود را آشکار سازد؛ چنان که بیش از همه در وجود عیسی مسیح جلوه گر شده است (همان، ص۱۴۵). بارت همچنین معتقد است تفسیرهای بشری نمی‌تواند ما را به شناخت خداوند برساند. خدای واقعی را تنها می‌توان از طریق مسیح شناخت (۱۹۹۸, Vol.6, p.711 Macdonald,).  

در دهه ۱۹۳۰م برونر در کتاب کوچک خود، طبیعت و فیض[۱۸] برای آنچه که او آن را الهیات طبیعی مسیحی می‌نامید، استدلال کرد. وی می خواست بگوید که حس الوهی براثر گناه و عصیان آدمی کاملاً از بین نرفته است. بقایای این حس در طبیعت انسان وجود دارد و یک نقطه‌ ارتباط با کتاب مقدس را تشکیل می دهد. از نظر برونر، کالون بقایای تصویر خدا[۱۹] را (یعنی اینکه با وجود تأثیر معرفتی گناه و هبوط، بقایایی از تصویر خدا در انسان باقی مانده است) بسیار مهم تلقی می‌کند و می‌توان گفت این مسئله یکی از پایه های الهیات کالون است. کتاب برونر پاسخی سریع و تند از سوی کارل بارت در رساله‌ای به نام پاسخ به امیل برونر[۲۰] دریافت کرد. در مقابل قرائت برونر از کالون، بارت استدلال می‌کرد که کالون تنها کتاب مقدس را به عنوان منبع حقیقی معرفت خدا تعیین کرده است. وی تأکید می کرد که نه حس الوهی و نه بقایای تصویر خدا در انسان گناهکار، هیچ یک به عنوان منبع شناخت خدا نزد کالون پذیرفته نیست (هوردرن، ۱۳۶۸، ص۱۱۲).

پی نوشت:

[۱]. تلفظ انگلیسی نام این شخصیت «جان کالوین» (John Calvin) است، ولی تلفظ فرانسوی آن «ژان کالوَن» (jean Calvin) است. گفته اند اسم اصلی وی «شووَن» (Chauvin) بوده است. به هر حال در ایران بیشتر جان کالون گفته و نوشته می شود.

[۲]. Sensus divinitatis.

[۳]. Noyon.

[۴]. Picardy.

[۵]. De la marche.

[۶]. De montaigue.

[۷]. The Institutes of Christian Religion.

[۸]. Guillaume Farel.

[۹]. Theodore Beza.

[۱۰]. Wisdom.

[۱۱]. در واقع شناخت خدا که از غیر طریق حضرت مسیح حاصل شده باشد، در اینجا الهیات طبیعی نامیده می‌شود.

[۱۲]. گناه آدم که با خوردن میوه ممنوعه به نسل وی منتقل شد و همه افراد انسانی را تباه کرد و مورد خشم خدا قرار داد.

[۱۳]. Natural Theologian.

[۱۴]. برای اطلاع از تعاریف گوناگون الهیات طبیعی بنگرید به: پاپلین، دیوید ای، «الهیات طبیعی»، ترجمه احمدرضا مفتاح، فصلنامه هفت آسمان، شماره ۲۵.

[۱۵]. Reformed Theology.

[۱۶]. Karl Barth (1867-1968).

[۱۷]. Wholly Other.

[۱۸]. Natur UND Gnade.

[۱۹]. Imego Dei.

[۲۰]. Nein: Antwort an Emil Brunner.

فهرست منابع

قرآن کریم.
باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۴.
پلانتینگا، آلوین، عقل و ایمان، ترجمه بهناز صفری، قم: انتشارات دانشگاه قم و انجمن معارف اسلامی، ۱۳۸۱.
جعفر بن محمد(ع)، مصباح الشریع ه، بیروت: اعلمی، ۱۴۰۰ق.
جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، چ۵، قم: مرکز نشر اسراء، ۱۳۸۷.
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکم ه المتعالی ه فی الاسفار العقلی ه الاربع ه، ج۶، چ۳، بیروت: دار احیاء التراث العربی ه، ۱۹۸۱م.
طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۸-۶ و ۱۵، چ۲، قم: اسماعیلیان، ۱۳۷۱.
ــــــــــــــــــــــ ، شیعه در اسلام، چ۱۳، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۸.
فیض الاسلام، علی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران: انتشارات فقیه، ۱۳۷۹.
کاشانی، فیض، عین الیقین، ج۱، چ۲، قم: بی نا، ۱۴۲۸.
مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۹۱.
مطهری، مرتضی، فطرت، تهران: صدرا، ۱۳۸۸.
هوردرن، ویلیام، الهیات پروتستان، ترجمه طا طه وس میکائلیان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸.
Calvin, John, The Institutes of the Christian Religion, translator: Henry Beveridge, Grand Rapids, MI, Christian Classics Ethereal Library, 2002.
ـــــــــــــــــــــــــ, Commentaries on the Epistle of Paul the Apostle to the Romans, Calvin’s Commentaries, volume XIX, Grand Rapids, Baker Book House, 1979. J.F, “The Five Ways" chap7 in: Thomas Aquinas, Contemporay Philosophical perspectives, ed.B. Davies, New York: Oxford University Press, 2002.
Helm, Paul, John Calvin’s Ideas, New York: Oxford University Press, 2006
Hodge, Charles, Systematic Theology, New York, London and Edinburgh: C. Scribner and Company T. Nelson and sons, 1873.
Macdonald, Scott, "Natural Theology”, Routledge Encyclopedia of philosophy, Vol.6, London & New York: Routledge, 1998
McGrath, AE, The Blackwell Encyclopedia of Modern Christian Thought, s.v. "natural theology", oxford: Blackwell, 1993.
Plantinga, Alvin, Warranted Christian belief, Grand Rapids: Oxford University Press, 2000.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ, Faith and Rationality: Reason and Belief in God, Notre Dame: university of Notre Dame press, 1983.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ, warrant and proper function, Newyork: oxford & oxford university press, 1993.
Rudi A. te Velde, "Natural Reason in The Summa contra Gentiles", chap.5 in: Contemporary Philisophical Perspectives, Thomas Aquinas, ed. B. Davise, New York, Oxford university press, 2002.
Wipple, j.f, "The Five Ways", in: Thomas Aquinas, Contemporay Philosophical perspectives, ed.B. Davies, New York: Oxford University Press, 2002.

نویسندگان:

علی قربانی

احمد احمدی

فصلنامه انسان پژوهی دینی شماره ۳۴

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 − نه =