تبیین و تحلیل ازخودبیگانگی

این مقاله درصدد است به مسئله ازخودبیگانگی از دیدگاه ملاصدرا بپردازد. هرچند ملاصدرا از اصطلاح «ازخودبیگانگی» به صراحت نام نبرده، اما اصطلاحات معادلی مانند خودفراموشی، ناخودشناسی و غفلت از خویشتن در آثار وی یافت می شود.

 

چکیده

این مقاله درصدد است به مسئله ازخودبیگانگی از دیدگاه ملاصدرا بپردازد. هرچند ملاصدرا از اصطلاح «ازخودبیگانگی» به صراحت نام نبرده، اما اصطلاحات معادلی مانند خودفراموشی، ناخودشناسی و غفلت از خویشتن در آثار وی یافت می شود. با تحلیل سخنان ملاصدرا در مباحث قوس نزول و صعود، بازگشت به اصل، غفلت از خود عقلی، مراتب قوای انسانی و تناسخ ملکوتی می توان ازخودبیگانگی را استنباط کرد. ملاصدرا در حکمت متعالیه، درصدد تعالی و تکامل انسان است.

 غایت انسان شناسی ملاصدرا علامت گذاری راه و مسیر کمال انسان است تا آدمی به نهایت کمال وجودی خود برسد و آن، همان سعادت انسان و حیات مطلوب اوست. حال اگر انسان به معرفت نفس نائل نگردد و طریق تهذیب نفس پیشه نکند، در مسیر کمال قرار نمی گیرد، بلکه روز به روز از خویشتن خویش فاصله گرفته و با خود بیگانه می شود و در نتیجه پیامدهای ناگوار فراوانی در پی خواهد داشت. بنابراین سعی شد با تکیه بر افکار صدرالمتألهین، ضمن بررسی پیامدها و علل ازخودبیگانگی، راهکارهای رفع آن نیز بیان شود.

کلیدواژگان: ازخودبیگانگی، مسخ، مراتب قوای نفسانی، خودشناسی، قوس نزول و صعود، هبوط، فنا.

مقدمه

در اندیشه متفکران دغدغه مند و انسان گرای دوران معاصر، عقیده رایجی وجود دارد که مطابق آن، انسان عصر مدرن بیش از پیش خود را از پدیده های جهان کمتر می شناسد و ازاین روست که امروزه با آنکه بیش از همیشه در برابر طبیعت مسلح است، در قبال خویش سخت بی دفاع مانده است. در واقع انسان با وجود دستیابی به فناوری و عظمت بی مانند در دانش و فن، نتوانسته است خود را به گونه ای بپرورد که ارزش این تلاش را داشته باشد

. به عبارت دیگر تکنولوژی فریبنده نوین، پهنه حیات ذهنی و فکری آدمیان را به تمامی درنوردیده است و به جای آنکه خدمتگزار نیازها و هدف های انسان های آزاد باشد، به مسخ ارزش های فردی، اجتماعی و فرهنگی بشری انجامیده و نیز به جای آنکه برای انسان آرامش به ارمغان آورد، او را هرچه بیشتر دچار اضطراب و تشویش نموده است. البته این انسان است که در این میان سرگشته و بی پناه، روزمرگی هرروزه ای را می گذارند. این موضوع، نشانگر بیماری عصر ماست که آدمیان بیگانه ای را بر جای خویش نشانده اند.

«ازخودبیگانگی» پدیده ای نیست که بتوان آن را از رخدادهای مهم قرون معاصر نامید، بلکه تاریخی به بلندای تاریخ بشر دارد. برخی ریشه آن را تا هنگام گام نهادن حضرت آدم(ع) به زمین بازگردانده، داستان غربت انسان را در هبوطی دردناک به تبعیدگاه زمینی خویش، حاکی از بیگانگی عمیق او با جهان و پیرامونش می دانند و می گویند آدمی به سبب گناه اولیه خود از خدا بیگانه شد و از آن روز همواره اشک ره گم کرده دارد و اسیر نابسامانی ها است. بعضی نیز معتقدند که تاریخ بیگانگی به دوره پیامبران عهد عتیق بازمی گردد؛ دوره ای که در آن صحبت از پرستش بت هاست و انسان بت پرست در مقابل چیزی کرنش می کند که خود ساخته است (Borchert, et, al, 2006, v.1, p.120).

 هرچند ماهیت «ازخودبیگانگی» در همه دوران ها یکی است، اما بروز و ظهور آن با توجه به شرایط زمان و مکان متفاوت است. بنابراین نمی توان گفت آنچه در جامعه گذشته اتفاق افتاده، در جوامع دیگر نیز بروز کرده، یا اینکه آنچه امروز به عنوان «الیناسیون» مطرح است، در قرون گذشته نیز به همین شیوه ظهور یافته است؛ اما با توجه به ویژگی های مشترک انسان ها، این موضوع یکی از دغدغه های دائمی صاحب نظران و دانشمندان در گذشته و حال بوده است؛ تا آنجا که این مسئله توسط اندیشمندان غربی، به ویژه از قرن ۱۸ میلادی به بعد بسیار مورد کاوش قرار گرفته (Ibid) و راهکارهایی نیز جهت درمان آن ارائه گردیده است (تیلیش، ۱۳۷۶، ص۱۲۱؛ نوالی، ۱۳۷۳، ص۱۲۶-۱۲۴).

 اما ازآنجاکه کشور ما از نظر فکری، فرهنگی و دینی دارای فضای خاصی می باشد، مسلّماً آن ارزیابی ها و راهکارها نه از نظر بنیادین و نه از نظر کاربردی، چندان قابلیت اجرایی شدن در جامعه اسلامی ندارد. ازاین رو با توجه به اینکه موضوع در وهله اول یک مسئله مبنایی به نظر می رسد و در وهله دوم نیازمند ارائه راهکار می باشد و در آخر از منظر دینی به صورت مستقل مورد توجه جدی اندیشمندان مسلمان قرار نگرفته، ضرورت دارد تا در ابعاد مختلف معناشناسی، تبیین و تحلیل، علل، پیامدها و راهکارها به آن پرداخته شود. بر همین اساس باید افزود هرچند برخی مفاهیم با تعریف خاص، ویژه انسان معاصر و مقتضیات او در حیات جدید و از لوازم زندگی مدرن است، اما می توان این مؤلفه را با قرائت تازه با توجه به معنای فراگیر آن درنظر گرفت و براساس آن، مجموعه متون کهن را با رویکردی تازه به سخن واداشت و خوانشی نو از آن عرضه کرد.

در این میان با تأمل در آثار صدرالمتألهین، ملاحظه می گردد وی در این خصوص دارای افکاری غنی است که با توجه به انس دینی، فرهنگی و اجتماعی با جامعه اسلامی ایران، دارای آثار بسیار کاربردی می باشد. بر همین اساس مهم ترین پرسش هایی که در این پژوهش محور کار قرار گرفته آن است که آیا می توان در آثار صدرالمتألهین، تحلیلی را در مورد ازخودبیگانگی یافت؟ وی برای این چالش که در قرون اخیر به اوج رسیده، چه پیامدها، علل و راهکارهایی معرفی می نماید؟

فرضیه این پژوهش آن است که هرچند اصطلاح «ازخودبیگانگی» در آثار ملاصدرا به صراحت به کار نرفته، اما با تحلیل اصطلاحات خودناشناسی، جهل به معرفت نفس، تناسخ ملکوتی و مراتب قوای نفس انسان در آثار وی می توان به این اصطلاح نزدیک شده و در نتیجه به پیامدها، علل و راهکارهای رفع ازخودبیگانگی نیز رسید.

این تحقیق، پژوهشی توصیفی – تحلیلی است که در جمع آوری اطلاعات از روش کتابخانه ای استفاده می کند.

معناشناسی

سیر تاریخی مفهوم «ازخودبیگانی» نشان می دهد که این واژه کاربردهای متفاوت و حتی متضادی داشته و در زبان های مختلف با واژگان گوناگون، هرچند متقارب، از آن یاد شده است.

باخودبیگانگی یا ازخودبیگانگی معادل "Alineation" است که از واژه لاتین "Alineatio" به مفهوم انتقال مالکیت شیء یا چیز منقول و غیرمنقول، به طور رایگان یا با شرایط بسیار گرفته شده است ((Trumbel, et, al, 2002, v.1, p.46 باخودبیگانگی مترادف فقدان عقل و منطق است که منجر به ابراز عجز در برابر شناخت واقعیات زندگانی می گردد (دریابندری، ۱۳۶۸، ص۱۵؛ آراسته خو، ۱۳۸۱، ص۲۶۱).

آنچه در پژوهش حاضر مدنظر می باشد، معنای دینی این مفهوم است. در قرآن و روایات، مفاهیم گوناگونی درباره وجه سلبی رابطه انسان با خویشتن خویش مطرح شده است؛ مانند فراموشی خود، غفلت از خود (حشر، ۱۹)، ناآگاهی و جهل نسبت به خود، فروختن خود و خودزیانی (زمر، ۱۵).

با توجه به نکات فوق و نیز تأمل در آثار ملاصدرا می توان این تعریف از «ازخودبیگانگی» را از نظر وی استنباط کرد: ازخودبیگانگی به معنای دور شدن از ارزش ها، فضایل اخلاقی و انسانی، فراموش کردن کمالات و غفلت از خود اصیل و واقعی و گم کردن مسیر درست هدایت است. سرچشمه این کاستی بزرگ، غفلت از خویش و فراموش کردن خود است و این، سرآغاز سقوط از جایگاه واقعی انسان است.

به عبارت دیگر ازخودبیگانگی نتیجه غفلت و ناآگاهی انسان از خویش و جامعه است که سرانجام آن به مسخ انسان ها و دوری از خود می انجامد که نام دیگر آن «دیگر خودپنداری» می باشد. به  عبارت دیگر در حالت ازخودبیگانگی، انسان به جای خود اصیل، خود حیوانی را جایگزین ساخته، بیگانه (غیر) را بر حریم جان و خود واقعی می نشاند و در نتیجه از خود بیگانه می گردد. در این حالت، شخصیت اصیل انسانی با مسخ شدن از بین می رود و ناخود به جای خود می نشیند.

ازخودبیگانگی به انواع مختلفی چون روحی، فکری و ذهنی، اجتماعی، ملی، اخلاقی، عقلی، عملی (آراسته خو، ۱۳۸۱، ص۷۰؛ شریعتی، بی تا، ص۱۰۶) و مثبت و منفی و تکوینی و ارادی تقسیم می گردد. ازآنجاکه در پژوهش حاضر دو نوع اخیر با نظرات صدرالمتألهین مرتبط است، تعریف مختصری از آن با تکیه بر آرای ملاصدرا صورت می پذیرد.

«ازخودبیگانگی» به معنای مثبت یعنی وارستن از خود یا از خود بی خود شدن که معمولاً در عرفان به کار برده می شود (جعفری تبریزی، ۱۳۷۶، ج۱، ص۱۲۴). این اصطلاح با بار معنایی مثبت در بیشتر موارد معادل «خودفراموشی» و «غفلت از خویشتن» به کار برده می شود. در چنین حالتی فرد براثر استغراق در شهود الهی، خود متوسط یا نازل را از یاد می برد و به مقام فنا نائل می شود (جوادی آملی، ۱۳۸۷، ص۶۷-۶۶). از نظر ملاصدرا سالک در این مرتبه از هر چیز غیر خدا حتی خود روی برمی گیرد و به ملاحظه ذات رب و کبریا می پردازد (صدرالدین شیرازی، ۱۳۵۴، ص۳۲۴). وی معتقد است انسان کامل بعد از مقام فنا، به مقام صحو رجوع می کند و بعد از مقام جمع، به مقام تفصیل بازمی گردد و سینه اش نسبت به حق و خلق هردو گشادگی می یابد و حق و خلق را در سینه خود به هم می رساند و جامع حق و خلق می گردد (همو، ۱۳۷۰، ص۵۷۵). به تفصیلی دیگر، در هر چیز که می شنود و می بیند، حق را مشاهده می کند. در این حالت بهجت او از همه خلق خدا بیشتر است (همو، ۱۳۵۴، ص۳۲۷-۳۲۶).

اما در معنای منفی که مراد بحث حاضر نیز می باشد، انسان از خویش بیگانه شده و از حقیقت خود فاصله می گیرد. در حقیقت فرد براثر عوامل مختلفی ازجمله فرورفتگی در لذت های زودگذر، خود برین حقیقی را فراموش می کند. به عبارت دیگر در این گونه انسان ها، نفس در مرتبه حیوانی یا مثالی است و به مرتبه انسانی یا عقلی نرسیده است؛ زیرا بنابر نظر ملاصدرا، عوالم سه گانه هستی با مراتب سه گانه نفس انسانی مطابقت دارد؛ یعنی همان طور که هستی دارای سه مرتبه مادی، مثالی و عقلی است، نفس نیز حقیقتی است که بالقوه مشتمل بر این سه مرتبه است، در عین حال که وحدت شخصی اش را حفظ می کند (همو، ۱۳۶۸، ج۹، ص۱۹۴ و ۲۲۹-۲۲۸). بنابراین انسان ها بنابر اختیار خود هرکدام از این مراتب را فعلیت می بخشند.

اما ازخودبیگانگی تکوینی، همراه با هبوط انسان از عالم ملکوت به عالم دنیا رخ می دهد و در حقیقت قوس نزول انسان از اینجا آغاز می گردد. ملاصدرا در کتب مختلف به این حادثه، یعنی هبوط انسان به صورت های گوناگون اشاره نموده است (همان، ج۸، ص۳۶۰-۳۵۵؛ همو، ۱۳۶۱الف، ج۳، ص۱۰۷-۱۰۱). در حقیقت در این حادثه انسان دچار خودفراموشی گشته و چیزی از آن عالم و مبدأ و معادش به یاد نمی آورد (همان، ص۹۸)؛ در نتیجه ازخودبیگانه می شود. بر این نوع ازخودبیگانگی به دلیل غیر ارادی بودن، حکم اخلاقی بار نمی شود؛ یعنی نه مذموم است و نه ممدوح.

اما ازخودبیگانگی ارادی یا اختیاری زمانی است که انسان در طول حیات به جای اینکه مسیر استکمال تا اعلی علیین را طی نماید، درحال حرکت به سوی اسفل سافلین می باشد (همان، ج۶، ص۴۵). ملاصدرا در این رابطه می گوید انسان ها پس از هبوط و درگیری با خودفراموشی اولیه، اگر از خواب غفلت بیدار شوند، مایل به بازگشت به اصل خویش بوده و در غیر این صورت فردی غیر بصیر و کور خواهند شد که برایشان روشنایی روز و تاریکی شب یکسان است (همان، ج۳، ص۹۹-۹۸). بر این نوع ازخودبیگانگی، حکم اخلاقی بار می شود و مسلّماً از نوع منفی است که دارای پیامدهای ویرانگر فراوانی می باشد.

تبیین و تحلیل ازخودبیگانگی

توصیف، تبیین و تحلیل ازخودبیگانگی و متعلقات آن از نظر ملاصدرا در پنج گام شامل تبیین و تحلیل، پیامدها، علل، راهکارهای رفع آن و نقد و بررسی مطرح می گردد.

۱. تبیین و تحلیل

شناخت ماهیت انسان و حقیقت وجودی او، کاری بسیار دشوار و حتی به تعبیری، دست نیافتنی است (همو، ۱۳۶۰الف، ص۳۴۳؛ همو، ۱۳۶۸، ج۳، ص۴۰۲)؛ هرچند راه هایی را جهت شناخت انسان معرفی می کنند (همو، ۱۳۶۱الف، ج۶، ص۳۸؛ همو، ۱۳۶۰الف، ص۱۶۳). اساساً انسان برای رسیدن به جامعه ای آرمانی و مدینه فاضله ای که همواره در آرزوی خویش در جستجوی آن بوده، نیازمند شناخت خویشتن است. توصیه به خودشناسی هم در آیات و روایات مورد تأکید قرار گرفته (همو، ۱۳۶۰الف، ص۲۴۸-۲۴۴) و هم در بیانات فیلسوفان یونانی و عرفای جهان مطرح شده است. به عنوان نمونه، رویسبروک می گوید: «خودشناسی به ما می آموزد که از کجا آمده ایم، در کجاییم و به کجا می رویم. از خدا آمده ایم و اکنون در حال غربت و تبعیدیم، و چون نیروی عشق ما رو به سوی خدا دارد، از این حالت و غربت و تبعید آگاه گشته ایم» (هکسلی، ۱۳۷۸، ص۲۱۲). حضرت علی(ع) با بیان شیواتر چنین می فرماید: «رحم الله إمرءً عرف من أین و فی أین و إلی أین» (فیض کاشانی، بی تا، ج۱، ص۱۱۶). صدرالمتألهین این روایت را در اسفار مورد تفسیر قرار می دهد و نکات مهمی را درخصوص خودشناسی بیان می کند و خط سیر انسان را در زندگی مشخص می نماید (صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۸، ج۸، ص۳۵۶-۳۵۵).

آدمی برای دست یافتن به این هدف اصیل – خودشناسی – که به طور مشترک و عام در ذهن و اندیشه همه انسان ها دیده می شود، باید ضمن شناخت خود، از فراموش کردن خود و دور شدن از اصل خویش برحذر باشد و به تعبیر امروزی، «ازخودبیگانه» نشود و حقیقت خویشتن را به فراموشی نسپارد.

همان گونه که ذکر شد، اصطلاح «ازخودبیگانگی» در آثار ملاصدرا به کار نرفته، اما واژگان معادل زیادی در این رابطه در آثار وی مورد استعمال قرار گرفته که با تحلیل مناسب، معنای معاصر «ازخودبیگانگی» از آنها قابل استخراج است. با استفاده از مبانی فکری ملاصدرا، به خصوص انسان شناسی می توان این تعریف را متناسب با افکار و آرای ملاصدرا قلمداد نمود: انسان موجودی بسیار پیچیده است که یکی از ویژگی های او حرکت و تحول دائم می باشد و جایگاه او در عالم هستی از اسفل سافلین تا اعلی علیین تحقق پذیر است. بنابراین اگر آدمی از هویت واقعی خویش فاصله گرفت و سقوط کرد، از خود حقیقی اش جدا شده است. این فاصله هر اندازه بیشتر شود و فراموشی حادتر گردد، میزان ازخودبیگانگی بیشتر خواهد بود، تا آنجا که می پندارد هویت واقعی اش همین وجود فعلی تنزل یافته اش است. اینک در تبیین تعریف فوق با تکیه بر آرای ملاصدرا می توان چند تحلیل ارائه نمود:

۱. قوس نزول و صعود: اولین مرحله وجود آدمی به دوران قبل از تعلق به بدن و عالم طبیعت بازمی گردد. ملاصدرا در آثار متعدد خویش به موضوع «هبوط» اشاره می نماید (همان، ص۳۶۰-۳۵۵ و ج۹، ص۹۸-۹۷؛ همو، ۱۳۶۱الف، ج۳، ص۱۰۷-۱۰۱). وی جایگاه اولیه و اصلی انسان را بهشت الهی می داند که دراثر هبوط به سرای حیوان و ابدان نزول کرده است (همو، ۱۳۶۱ب، ص۲۷۴؛ همو، ۱۳۷۷، ص۶۸). او هبوط انسان را باعث فراموشی ابتدایی می داند (همو، ۱۳۶۱الف، ج۳، ص۹۸) و معتقد است هرگاه انسان از این خودفراموشی رها شد، مایل به بازگشت به اصل خویش خواهد بود و در غیر این صورت مسیر تعالی را نخواهد پیمود (همان، ص۹۹-۹۸). وی اساساً هبوط انسان را فرو افتادن از کمال به نقص و افتادن از فطرت و نهاد نخستین می داند (همو، ۱۳۶۰الف، ص۱۶۸-۱۶۷). این نزول، تکوینی است و بنابر اعتقادات دینی و نظر ملاصدرا مشمول حکم اخلاقی نیست؛ زیرا انسان ها در ظهور و بروز آن نقشی نداشته اند.

البته انسان می تواند با توجه به نیروی اختیار، قوس نزول را طی نموده و در مسیر استکمال نفس قرار گیرد. اساساً یکی از اهداف نزول، استکمال نفس است. بنابراین اولین مرحله ازخودبیگانگی که خودفراموشی است، از نظر صدرالمتألهین دراثر هبوط از عالم امر و نزول در زمین است. ازاین رو اگر افراد آگاه نگردند و قوس صعود را نپیمایند، در مسیر ضلالت و گمراهی قرار گرفته و مسیر استکمال خود را در این راه طی نخواهند کرد. بر همین اساس وی ماهیت نفس انسان را ثابت ندانسته، بلکه آن را قابل ارتقا از اسفل سافلین تا اعلی علیین می داند (همو، ۱۳۶۱الف، ج۶، ص۴۵). وی معتقد است همه انسان ها در سیر صعودی یا سیر از اسفل سافلین به اعلی علیین مساوی نیستند و تنها برخی بنابر اختیار خویش این سیر را به کمال می رسانند و بقیه مانند حیوانات تنها مقداری از سیر را طی می نمایند (همان).

از نظر ملاصدرا مراتب وجودی قوس صعود مطابق مراتب آن در قوس نزول است. در قوس نزول انسان در ابتدا انسان عقلی، بعد نفسانی و در انتها طبیعی می گردد؛ اما در قوس صعود این مراتب به عکس طی می شود (همو، ۱۳۶۸، ج۹، ص۹۷-۹۶). تفاوت بین سیر در قوس نزول و صعود بدین گونه است که ترتیب نزولی، دفعی و ترتیب صعودی، تدریجیِ زمانی است (همو، ۱۳۷۰، ص۱۱۴-۱۱۲).

بنابراین ملاصدرا از طرفی معتقد است «نفس انسانی از لحاظ هویت، مقام معلوم ندارد – آن گونه که سایر موجودات چه طبیعی، نفسی و چه عقلی، همگی مقام معلوم دارند – بلکه نفس انسانی دارای مقامات و درجات متفاوت و دارای نشآت سابق و لاحق است و در هر مقام و عالم [و در هر نشئه ای از نشآت] دارای صورت دیگر است» (همو، ۱۳۶۸، ج۸، ص۳۴۳). از طرف دیگر از نظر ملاصدرا نفس به حرکت ذاتی وجودی خویش همواره به جانب کمال رهسپار است، خواه این کمال در جهت فضیلت باشد یا در جهت رذیلت، و استکمال نفس یا در طریق سعادت است، یا در طریق شقاوت (مصلح، ۲۵۳۶، ص۳۶). بنابراین می توان نتیجه گرفت در صورتی که انسان در استکمال نفس خود در طریق شقاوت و استرداد به اسفل سافلین قرار بگیرد، خویش را از یاد برده و دچار ازخودبیگانگی شده و به ضلالت و شقاوت دست پیدا خواهد کرد (صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۱الف، ج۳، ص۹۹). در همین رابطه ملاصدرا حدیثی را از امام علی(ع) در ماهیت نفس و مبدأ و معادش نقل می کند که نفس را پلی بین بهشت و جهنم معرفی می نماید (همان، ص۱۰۲-۱۰۱).

۲. اصل بازگشت به اصل (مسئله غربت انسان در دنیا): یکی از موضوعات اصلی در عرفان نظری، مسئله غربت انسان در دنیا و تمایل شدید او به برگشت به اصل و وطن خویش است. زیربنای این بحث را قاعده «النهایات هی الرجوع الی البدایات» تشکیل می دهد. این قاعده با بیان و عبارت «کل شیء یرجع الی اصله» نیز مطرح می شود.

بنابر این نگرش عرفانی، انسان حقیقتی است که از اصل خود جدا شده و دور مانده و از دنیای دیگر آمده است و در نتیجه نوعی ناآرامی، اضطراب و تشویش را در وجود خود تجربه می کند. توضیح آنکه، انسان حقیقتی است که نفخه الهی در او دمیده شده و از دنیای دیگری آمده است و با اشیایی که در طبیعت وجود دارد، تجانس کامل ندارد. انسان در این دنیا یک نوع احساس غربت و بیگانگی و عدم تجانس با همه موجودات عالم می کند؛ چون همه فانی و متغیر و غیر قابل دل بستگی هستند، اما در انسان دغدغه جاودانگی وجود دارد. بنابراین انسان با وجود برخورداری از همه تمتعات دنیوی، به دلیل دوری از اصل خویش باز هم احساس باخودبیگانه بودن می کند و آثار روانی آن مانند عدم آرامش و اضطراب در وی در این عالم کاملاً مشاهده می گردد؛ تا آنجا که به شدت احساس تنهایی می کند، حتی زمانی که در جمع قرار دارد. ملاصدرا نیز این مطلب را تأیید می کند: «إن قطره إنفصلت من البحر، أو شعله إنقطعت من النار، فعادت و اتصلت به ما کان، و طارت بأجنه الکروبین» (همان، ص۱۰۳).

وی بازگشت به اصل را مطابق با آیات قرآنی چنین ترسیم می کند: «رجع کل شیء الی اصله و عاد کل نقص الی کماله و کل ذی غایه الی غایه قوله "الا الی الله تصیر الامور"» (همو، ۱۳۶۸، ج۱، ص۳۰۷؛ همو، ۱۳۶۰الف، ص۱۹۹).

ملاصدرا آمدن به دنیا را فرو افتادن از کمال به نقص و رفتن از دنیا به بهشت را روی نمودن از نقص به کمال می داند. بنابراین از منظر وی انسان زمانی به آرامش واقعی و در نهایت سعادت خواهد رسید که بتواند در مسیر صعود و بازگشت به سوی الله قرار گیرد، نه اینکه از فناوری و تکنولوژی نهایت بهره را در ظاهر ببرد، درحالی که در واقع مسخّر آن شده است.

۳. غفلت از مرتبه عقلی: گفته شد که براساس حکمت متعالیه، انسان موجودی ذومراتب است (همو، ۱۳۶۰ج، ص۱۳۵). منظور از دارای مرتبه بودن نفس این است که در هر مرحله ای از مراحل بقا، بلکه در هر مرحله ای از مراحل وجود، نفس مراتب متکثری شامل انسان طبیعی، نفسانی، عقلانی و الهی دارد که تفاوت آنها تشکیکی است و از همین رو جایز است هر مرتبه ای حکمی غیر از حکم مرتبه دیگر داشته باشد (عبودیت، ۱۳۹۱، ج۳، ص۳۴۵).

در بحث «ازخودبیگانگی» آنچه که توسط انسان به غفلت سپرده می شود، وجود عقلی است. افراد ازخودبیگانه، وظایف و انسانیت خویش را به فراموشی سپرده اند. طبیعی است به طریق اولی مرتبه الهی که بالاتر از مرتبه عقلی قرار دارد، در صورت فراموشی مرتبه عقلی، مورد غفلت قرار خواهد گرفت و در نتیجه فرد ازخودبیگانه خواهد شد.

ملاصدرا معتقد است حقیقت و ذات انسان، رشد خود را از ماده آغاز و اشتداد وجودی پیدا می کند تا به بُعدی فراتر از ماده نائل آید (همو، ۱۳۶۱ب، ص۳۳؛ همو، ۱۳۶۰الف، ص۱۳۵). در واقع مراحل ایجاد و تکامل نفس از مرتبه نفس نباتی آغاز، سپس حیوانی شده و آنگاه با اکتساب ملکات و اخلاق باطنی، رشد معنوی پیدا کرده و به مرحله انسان نفسانی بالفعل می رسد و در غیر این صورت در زمره شیاطین یا بهایم یا حیوانات وحشی قرار خواهد گرفت (همو، ۱۳۶۸، ج۸، ص۱۳۷-۱۳۶). قرار گرفتن در مراحل نزولی مذکور، چیزی جز ازخودبیگانگی و در نهایت دیگر خودپنداری نخواهد بود.

۴. مراتب قوای نفسانی: ملاصدرا انسان را موجودی مرکب از جسم و روح می داند. وی بر آن است که نفس از بستر ماده برخاسته و در ابتدای پیدایش خود جوهری جسمانی است و بعد از یک حرکت استکمالی و طی مراتب مادی به مرتبه تجرد می رسد (همان، ص۱۲). البته او هویت و حقیقت انسان را نفس می داند (همو، ۱۳۶۳ب، ص۳۲۵). نفس برای بدن نقش فاعلیت و مدبریت دارد؛ به طوری که بدن به عنوان ابزاری برای کسب کمالات محسوب می شود. بنابراین انسان موجودی ناقص و کمال پذیر است. مرتبه نفس انسانی دارای دو قوه عقل نظری و عملی است. قوه علمی و نظری انسان می تواند در سیر تکاملی خود از مرتبه عقل هیولانی عبور و به عقل بالملکه، بالفعل و بالمستفاد برسد (همو، ۱۳۷۰، ص۱۱۴-۱۱۲). قوه عملی انسان نیز چهار مرحله تکاملی تهذیب ظاهر، تهذیب باطن، آراستن نفس به صور قدسیه پسندیده و فنای نفس از ذات خود را داراست (همو، ۱۳۵۴، ص۳۲۴). ملاصدرا ارتقای انسان در دو قوه نظری و عملی را شرط وصول به مرتبه انسان کبیر می داند؛ به طوری که نفس انسانی وقتی به غایت کمال عقلی و عملی می رسد که این دو قوه یکی شود (همو، ۱۳۶۸، ج۸، ص۱۳۱). اما اگر سیر استکمال نفس انسانی در قوه عقل نظری و عملی بنابه اختیار و اراده انسان صورت نپذیرد، به جای آنکه انسان صعود کند، نزول خواهد کرد؛ یعنی قوای حیوانی او – شهویه و غضبیه – بر قوای عقل نظری و عملی سیطره جسته و به او امر و نهی می کنند و در نتیجه انسان دچار ازخودبیگانگی ارادی می شود؛ یعنی به جای خودِ انسانی و عقلی اش، هویت خود را خودِ حیوانی اش می پندارد.

۵. تناسخ ملکوتی: یکی از تحلیل هایی که از مباحث ملاصدرا در راستای بحث ازخودبیگانگی می توان انجام داد این است که انسان متناسب با نیات، ملکات و اعمال خود، می تواند دچار تناسخ ملکوتی شده و صورت دیگری بپذیرد (همو، ۱۳۶۰ب، ص۴۸). به  عبارت دیگر در واقع ازخودبیگانه شده و متناسب با نوع عملکردش صورت حیوانی یابد؛ به طوری  که در دنیا کسانی که دارای چشم بصیرت هستند (همو، ۱۳۶۱ب، ص۳۵؛ همو، ۱۳۶۸، ج۹، ص۳۳۲)، قادر به رؤیت صورت واقعی آنان هستند و در عالم آخرت نیز با همان صورت حیوانی محشور خواهند شد. در واقع در این مدل تناسخ که مورد قبول صدرالمتألهین می باشد، روح در مرتبه مثال در ذات خود با حرکت جوهری متحول می شود و به شکلی متناسب با نیات و ملکات و افعال خود درمی آید (همان، ص۴). این افراد به مرتبه انسانی و عقلی نمی رسند و در همان مرتبه حیوانی مناسب با شأن شان متوقف می شوند و در نتیجه فردی ازخودباخته خواهند شد. تنها معرفتی که برای آنان ممکن است، معرفت در حد محسوسات است که مشترک بین همه حیوانات می باشد. آنها جهان را تنها در حد محسوسات و ملک هستی می شناسند و فقط همان را باور دارند و از شناخت و اعتقاد به ملکوت عالم محروم اند. بنابراین انسان های ازخودبیگانه، همواره حیوانیت را جای خود واقعی خویش می نشانند و چون حیوانیت به جای انسانیت نشسته، چنین پنداشته می شود که هرچه هست، همین جسم و تنعمات مادی است؛ پس انسان چیزی نیست جز همین جسم مادی و غرایز حیوانی و جهان وی نیز چیزی جز جهان مادی نیست. دراثر چنین بینشی، نیازهای این انسان نیز نیازهای حیوانی نظیر خوراک و پوشاک و بهره مندی از دیگر لذایذ دنیوی می شود.

۲. پیامدهای ازخودبیگانگی

به نظر می رسد پیامدها، نتایج و ثمرات غفلت از خویشتن یا جهل نسبت به نفس، عکس نتایج و ثمرات خودشناسی است؛ زیرا خودشناسی، خودباوری یا خودآگاهی، عکس ناخودآگاهی، فراموشی خود یا خودباختگی است.

مهم ترین پیامدهای جهل نسبت به خویشتن و در نتیجه ازخودبیگانگی از دیدگاه ملاصدرا بدین ترتیب می باشد:

۲-۱. عدم شناخت خداوند

ملاصدرا به صورت های گوناگون در کتب خویش اظهار می دارد که معرفت نفس مقدم بر معرفت خداوند است (همان، ج۸، ص۲۶۵؛ همو، ۱۳۶۰الف، ص۱۳۱). او به مناسبت های گوناگون در آثار خویش مضمون آیه «نسوا الله فأنسیهم انفسهم» (حشر، ۱۹) را با حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (مجلسی، ۱۳۸۸، ج۲، ص۳۲) عکس نقیض معرفی می کند و به تبیین آن می پردازد (صدرالدین شیرازی، ۱۳۵۴، ص۱۳۴؛ همو، ۱۳۶۰ب، ص۱۳). وی معتقد است انسانی که خویش را نمی شناسد، توانایی شناخت پروردگار را نیز نخواهد داشت؛ زیرا شناخت ذات، صفات و افعال انسان، نردبان شناخت خداوند است (همو، ۱۳۵۴، ص۷-۶).

۲-۲. عدم شناخت معاد

از نظر صدرالمتألهین همان گونه که معرفت نفس در شناخت مبدأ و اوصاف و افعال او نردبان ترقی است، در شناخت معاد و شئون آن هم کلید گشایش است. ازاین رو ایشان آیه «ضرب لنا مثلا و نسی خلقه» (یس، ۷۸) را به منزله عکس «نسوا الله فانسیهم انفسهم» (حشر، ۱۹) می داند (صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۱الف، ج۵، ص۳۴۶). وی در عبارت های مختلف به تبیین رابطه عدم شناخت نفس و در نتیجه عدم شناخت معاد می پردازد (همو، ۱۳۶۰ب، ص۱۳). بنابراین اگر کسی خود را بشناسد، ممکن نیست مبدأ و معاد و مسیر بین آن دو را نشناسد و به آن ایمان نیاورد؛ اما با فراموشی نفس، از همه این معارف بازمی‌ماند (همان؛ همو، ۱۳۶۸، ج۹، ص۲۷۸).

۲-۳. عدم بصیرت

یکی از نتایج اعراض از معرفت نفس و جهل نسبت به آن، ظلمت دل و عمای بصیرت است. ملاصدرا در بیان نتیجه اعراض از معرفت نفس می‌گوید: «و آن ظلمت دل و عمای بصیرت است؛ فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور، و همچنین ضیق صدر و عذاب قبر و معیشت ضنک و دل تنگ نصیب جاهلان است از جهت فراموشی از یاد حق: "و من أعرض عن ذکری فإن له معیشه ضنکاً و نحشره یوم القیامه أعمی"» (همو، ۱۳۶۰ب، ص۳۷-۳۶).

۲-۴. عدم شناخت دیگران

صدرالمتألهین متأثر از منابع دینی (روم، ۸؛ فصلت، ۵۳؛ آمدی، ۱۳۶۰، حکمت ۴۶۶۴ و ۴۶۶۵)، عدم شناخت نفس را باعث عدم شناخت دیگران می داند (صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۰الف، ص۳۳).

۳. علل ازخودبیگانگی

با توجه به تعاریف مختلف صدرالمتألهین از حکمت در آثار خود (همو، ۱۳۷۷، ص۵۷؛ همو، ۱۳۶۸، ج۷، ص۱۴۷؛ همو، ۱۳۶۶، ج۱، ص۳۵۸) و نیز غایات مختلفی که وی برای فلسفه قائل است (همو، ۱۳۶۸، ج۶، ص۳۸)، باید توجه داشت که در نظام فکری ایشان همه علوم حتی انسان شناسی و خودشناسی، علمی ابزاری و آلی برای شناخت خداوند محسوب می شوند. ازاین رو هر عاملی که انسان را از قرار گرفتن در مسیر استکمال نفس بازدارد و مانع رسیدن او به غایات وجودی اش گردد، می تواند ازجمله عوامل از خود بیگانه شدن انسان گردد. حکیم شیرازی در نگاهی کلی، عوامل متعددی را باعث این می داند که بیشتر انسان ها حقایق را درک نکنند و در نتیجه به شناخت نفس و معرفه الله نائل نشوند (همو، ۱۳۶۰ب، ص۱۰۰-۹۶؛ همو، ۱۳۶۸، ج۹، ص۱۳۸-۱۳۶). اما اگر با نگاهی دقیق تر و جزئی تر به آثار صدرالمتألهین دقت شود، برخی از مهم ترین عوامل غفلت از خویشتن و در نتیجه با خود بیگانه شدن عبارتند از:

۳-۱. فراموشی خداوند

یکی از آیاتی که مکرر در تألیفات ملاصدرا بدان استناد شده، آیه «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم» (حشر، ۱۹) می باشد (صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۰الف، ص۳۴؛ همو، ۱۳۶۰ب، ص۱۳؛ همو، ۱۳۶۱الف، ج۵، ص۱۶۴، ۳۰۲ و ۳۴۶و ج۷، ص۳۴ و ۳۲۸؛ همو، ۱۳۵۴، ص۷). صراحت آیه از این قرار است که هرگاه انسان، خداوند را فراموش نماید، خداوند نیز نفوس ایشان را از یادشان می برد. ملاصدرا این آیه را با حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (مجلسی، ۱۳۸۸، ج۲، ص۳۲) عکس نقیض می داند و می گوید: چه هرگاه فراموشی خدا سبب فراموشی نفس است، تذکر نفس موجب تذکر رب خواهد بود و تذکر رب خود موجب تذکر وی نفس راست، که «فأذکرونی أذکرکم» (بقره، ۱۵۲)، و ذکر رب هر نفس را عین وجود نفس است (صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۰ب، ص۱۳).

۳-۲. اشتغال به امور جسمانی و بدنی

یکی از بزرگ ترین موانع بر سر راه «معرفت نفس»، اشتغال به امور جسمانی و بدنی و فرو رفتن در کامجویی های حیوانی می باشد. ازاین رو اگر انسان قدری از توجه و اشتغال خود به بدن و حواس ظاهری بکاهد، گوهر مجرد و قدسی خویش را بهتر و شفاف تر به شهود می نشیند؛ چنان که هنگام خواب، حواس ظاهری انسان تعطیل می شوند و از میزان اشتغال نفس به بدن کاسته می شود. در این حالت نفس احساس آرامش می کند و اندکی به خود می پردازد، و اگر مستعد و لایق باشد، می تواند برخی حقایق عینی و ملکوتی را در لباس صورت های مثالی و تمثیلات مشاهده نماید (همو، ۱۳۶۸، ج۲، ص۳۲۹-۳۲۸). پس توقف در عالم جسمانی و عدم رهایی از آن ازجمله موانع خودآگاهی و از عوامل خودفراموشی است؛ زیرا جسم صفتی جز امتداد و انبساط در ابعاد ندارد و مناط نقص و منبع جهل، نسیان و کفر است و هر جزءاش غالب از جزء دیگر، ولی علم، حضور است و نفس متعلق به بدن به دلیل هم جواری و هم نشینی با ماده و جسم از خویش غایب و پنهان گشته و عالم و پروردگار خود را فراموش می کند (همو، ۱۳۶۱الف، ج۵، ص۱۶۴). وی تأکید می کند که بیشتر مردم به دلیل غوطه وری و وابستگی به ابدان مادی خود و مشغله های آن، خود را فراموش کرده اند (همو، ۱۳۶۸، ج۹، ص۱۲۴). او همچنین علت عدم تمایل انسان به کمال جاودانگی را اشتغال به امور جسمانی و بدنی می داند (همو، ۱۳۶۶، ص۳۶۶).

فهرست منابع

قرآن کریم.
آراسته خو، محمد، نقد و نگرشی بر فرهنگ اصطلاحات علمی – اجتماعی، تهران: چاپخش،  1381.
آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ترجمه میرسید جلال الدین محدث، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۶۰.
انگلس، فریدریش، لودویک فویر باخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمانی، ترجمه پرویز بابایی، تهران: نگاه، ۱۳۵۸.
تیلیش، پل، الهیات فرهنگ، ترجمه مراد فرهادپور و فضل الله پاکزاد، تهران: طرح نو، ۱۳۷۶.
جعفری تبریزی، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۱، تهران: نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۶.
جوادی آملی، عبدالله، تفسیر انسان به انسان، قم: اسراء، ۱۳۸۷.
دریابندری، نجف، درد بی خویشتنی، تهران: نشر پرواز، ۱۳۶۸.
شریعتی، علی، بازگشت به خویشتن – بازگشت به کدام خویش، بی جا: بی نا، بی تا.
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسرار الآیات، مصحح: محمد خواجوی، تهران: انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰الف.
ــــــــــــــــــ ، التفسیر الکبیر، تصحیح سید عبدالله فاطمی، قم: مطبعه الحکمه، ۱۳۹۳ق.
ــــــــــــــــــ ، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ۹جلد، قم: مکتبه المصطفوی، ۱۳۶۸.
ــــــــــــــــــ ، الحکمه العرشیه (عرشیه)، مصحح: غلامحسین آهنی، تهران: انتشارات مولی، ۱۳۶۱ب.
ــــــــــــــــــ ، الشواهد الربوبیه، ترجمه جواد مصلح، تهران: سروش، ۱۳۶۶.
ــــــــــــــــــ ، الشواهد الربوبیه، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۰ج.
ــــــــــــــــــ ، المبدأ و المعاد، مصحح: سید جلال الدین آشتیانی، تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۵۴.
ــــــــــــــــــ ، المشاعر، بی جا: کتابخانه طهوری، ۱۳۶۳الف.
ــــــــــــــــــ ، المظاهر الالهیه، محقق: سید جلال الدین آشتیانی، قم: بوستان کتاب، ۱۳۷۷.
ــــــــــــــــــ ، تفسیر القرآن الکریم، به کوشش محمد خواجوی، ۷ جلد، قم: بیدار، ۱۳۶۱الف.
ــــــــــــــــــ ، رساله سه اصل، به کوشش حسین نصر، تهران: انتشارات مولی، ۱۳۶۰ب.
ــــــــــــــــــ ، شرح اصول کافی، تصحیح محمد خواجوی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۰.
ــــــــــــــــــ ، مفاتیح الغیب، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ب.
عبودیت، عبدالرسول، درآمدی به نظام حکمت صدرائی (انسان شناسی)، تهران: سمت و مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۹۱.
فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، الوافی، اصفهان: مکتبه الامام امیرالمؤمنین علی(ع) العامه، بی تا.
کاپلستون، فردریک چارلز، تاریخ فلسفه، ترجمه جلال الدین مجتبوی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲.
مارکس، کارل، فریدریش انگلس، گئورکی پلخانف، لودویک فویر باخ و ایدئولوژی آلمانی، ترجمه پرویز بابایی، تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۹.
مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، قم: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ق.
مصلح، جواد، ترجمه و تفسیر از سفر نفس کتاب اسفار (علم النفس یا روان شناسی صدرالمتألهین)، ۳ جلد، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۲۵۳۶ ش.
مک کواری، جان، الهیات اگزیستانسیالیستی، ترجمه مهدی دشت بزرگی، قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۲.
نوالی، محمود، فلسفه های اگزیستانس و اگزیستانسیالیسم تطبیقی، تبریز: دانشگاه تبریز، ۱۳۷۳.
هکسلی، آلدوس، «خودشناسی»، ترجمه مصطفی ملکیان، مجله هفت آسمان، شماره۲، ۱۳۷۸.
Borchert, Donald, et al.eds, Encyclopedia of Philosophy, Vol 1, Detroit: Macmillan, 2006.
Trumbel, wiliam R, et al.eds, shorter oxford English dictionary, vol.1, Vancouver: oxford university press, 2002.

نویسندگان:

انسیه ماهینی: استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد واحد بوشهر

ابوالفضل کیاشمشکی: دانشیار گروه فلسفه علم دانشگاه امیرکبیر

عبدالحسین خسروپناه: استاد گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

رضا حاجی ابراهیم: استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه امیرکبیر

فصلنامه انسان پژوهی دینی شماره ۳۴

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پانزده − چهار =