سیاست انگلستان در مورد تجزیه کشورهای اسلامی و ایران

کتاب ۴۱۶ صفحه‌ای «سیاست انگلستان در خصوص تجزیه کشورهای اسلامی و ایران» نوشته ییلماز قره دنیز (Yılmaz Karadeniz) از سوی انتشارات کسیت در استانبول منتشر شد.

به گزارش طبس نیوز به نقل از خبرنگار مهر، این کتاب علاوه بر پیشگفتار شامل ۸ فصل به شرح زیر است: فصل اول: نگاهی کوتاه به روند اصلاحات در دولت عثمانی، فصل دوم: دانشجویان اعزامی به اروپا، فصل سوم: اصلاحات، فصل چهارم: نوآوری در آموزش، فصل پنجم: صدر اعظم امیر کبیر و قتل او، فصل ششم: جمعیت انجمن سعادت، فصل هفتم: اعلان مشروطیت و تغییر رژیم و فصل هشتم: مبارزات سیاسی و فروپاشی.

«ییلماز قره دنیز» نویسنده این اثر در روستای اردملی (Erdemli) از توابع ملاطیه (Malatya) متولد شد. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی به ادامه تحصیل در دانشکده ادبیات (رشته تاریخ) دانشگاه فرات مشغول شد. سپس در دانشگاه اینونو در رشته تاریخ به دریافت درجه کارشناسی ارشد توفیق یافت و مآلا در همان رشته با تدوین رساله ای تحت عنوان «خاندان قاجار» درجه دکترا گرفت.

وی پس از مدتی تدریس در مدارس مختلف در سال ۲۰۰۷ به عنوان استادیار وارد دانشگاه آلپ ارسلان (موش) شد. قره دنیز در سال ۲۰۱۲ به مرتبه دانشیاری ارتقاء یافت و در حال حاضر در دانشگاه آلپ ارسلان تدریس می‌کند. از میان آثار او می‌توان به مبارزات استعمارگری در ایران و خانواده قاجار، تاریخ ایران و ایران (ساختارهای اداری، نظامی و اجتماعی)، اشاره کرد.

در مقدمه این کتاب آمده است:

«دولت‌های عثمانی و ایران دو کشور مهم اسلامی در خاورمیانه یکی به عنوان نماینده خلافت تسنن و دیگری به عنوان نماینده امامت تشیع از اوایل قرن نوزدهم میلادی معروض سیاست استعمارگرایانه انگلیس شدند. نسلهای جوان جغرافیای اسلام تا با این سیاست آشنا نشوند، همان وضع دوباره تکرار خواهد شد و استثمار منابع این سرزمین‌ها ادامه خواهد یافت. این سیاست با روشهای  معلوم وارد دنیای اسلام شد. بعضاً توسط وسایل مختلف چون اصلاحات، تنظیمات، قانون اساسی، مشروطیت و آزادی‌های فردی و بعضا به عنوان غرب گرایی که ساختار اجتماعی را از دین و فرهنگ خود دور می‌کرد سلطه خود را نشان داد. در آغاز عقب ماندگی کشورهای اسلامی مطرح شد و سپس گناه این عقب ماندگی به گردن اسلام انداخته شد که مانع پیشرفت فنی است و آزادی‌های فردی را محدود می‌سازد. پس از توفیق در این مرحله گفته شد که چاره و درمان فقر و عقب ماندگی در غرب گرایی، رژیم مشروطیت و قوانین بشری است. در ایران و عثمانی بعضی از علما، شاعران، ادیبان و اندیشمندان دانسته یا ندانسته نقشی در این امر گرفتند. انگلستان که روی سرزمین‌های ایران و عثمانی حساب می‌کرد و بدین جهت نقشه جنگ جهانی اول را می‌کشید به روسیه وعده داد که تنگه استانبول را در اختیار این کشور خواهد گذاشت. بدین جهت روسیه را همراه خود کرد و ضمن تبانی با فرانسه، یکه تاز جغرافیای خاورمیانه شد.»

بر پایه همین گزارش، در فصل اول (صص۴۴-۱۳) از روند اصلاحات در دولت عثمانی به کوتاهی سخن رفته و به مقایسه رژیم‌های دو کشور ایران و عثمانی پرداخته شده است؛ «انگلستان به خاطر اینکه جلوی اتحاد و اتفاق مسلمانان منطقه خاورمیانه را بگیرد اولا خلافت را از میان برداشت و ضمن ایجاد کشورهای کوچک توسط بازیگرانی که در این کشورها گمارده بود به حاکمیتش ادامه داد. امروز هم تلاش‌هایی که به منظور شکست این حاکمیت صورت می‌گیرد را با همان روش خنثی می‌کند. این امر به شکلی آشکار در ایران هم ادامه یافت. پس از فروپاشی حکومت قاجاریان، ایران را به زور وارد جنگ جهانی اول کرد و پس از خاتمه جنگ با قراردادی که بست، استقلال ایران را کاملا در دست گرفت و سیاست‌های استعمارگرایانه خود را با رضا خان که با کودتای نظامی سرکار آمده بود ادامه داد.»

در فصل دوم (صص۶۴-۴۵) ابتدا از ارتباط ایران با تمدن غرب سخن به میان آمده است که از دوره صفوی و سپس از طریق تجار و سفرا آغاز شد. در این دوره تماس‌ها بیشتر در مسائل نظامی بود. کشورهای غربی و در راس آنها انگلستان همزمان با دوره سلطنت فتحعلی شاه بر سه اساس تکیه می‌کردند که نو گرایی در ایران متوقف شود و کشوراز نظر اقتصادی پیشرفت نکند: «همه راههایی که به گسترش‌های فنی- نظامی منتهی می‌شد را می‌بستند. بر آتش نفاق و اختلاف مذهبی میان ایران و عثمانی  دو کشور مسلمان منطقه دامن می‌زدند و بدین وسیله قدرت نظامی و اقتصادی آنها را فرو می‌پاشیدند. به کشف و استخراج نفت و منابع طبیعی خاورمیانه ادامه می‌دادند.»

در قسمتی از این فصل از ماموران اعزامی به اروپا صحبت شده است. انتخاب این ماموران به جهت اینکه دائما از سوی پادشاه صورت می‌گرفت، همه از مقربان درگاه بودند. در این انتخاب علاوه بر اینکه صلاحیت و استعداد آنان مورد توجه قرار نمی‌گرفت، موقعی هم که بر می‌گشتند دستاوردهایشان بررسی نمی‌شد. نویسنده در این فصل تفکر دولتمردانی که در دوره قاجار به اروپا فرستاده می‌شدند را بر اساس یاداشتهای خود آنان در پنج بخش بررسی می‌کند.

بخش اول به میرزا ابوالحسن خان ایلچی اختصاص یافته است که در سال ۱۸۰۹ به لندن اعزام شد. خاطرات او در «حیرت نامه» (چاپ تهران۱۳۴۶) مضبوط است. وی پس از ورود به لندن در لژ فراماسونری ثبت نام کرد و تا آخر عمر در این لژ باقی ماند. یاداشت‌های او به سبب این که بیشتر به دنبال عشق و خوشگذرانی می‌گشت، اهمیتی چندان ندارد.

در بخش دوم از میرزا صالح شیرازی سخن به میان آمده است که همراه با هیئتی عازم روسیه شد. خاطرات وی در سال ۱۳۶۳ در تهران  چاپ  شده است. وی در یادداشت‌های خود ضمن صحبت از توفیقات روسیه در مسائل فنی مدعی شده است که این موفقیت‌ها در سایه انگلیسی‌ها به دست آمده و پیشنهاد کرده است که در ایران نیز باید نظیر این موفقیت‌ها به دست انگلیسی‌ها تحقق یابد.

بخش سوم به خسرو میرزا اختصاص یافته است. وقتی سفیر روسیه در ایران به ضرب گلوگه کشته شد، حکومت به خاطر عذرخواهی هیاتی به ریاست خسرو میرزا پسر عباس میرزا را به روسیه فرستاد. جریان دیدار هیات از روسیه از سوی میرزا مصطفی افشار در کتاب «سفرنامه خسرو میرزا در پترز بورغ» (تهران، ۱۳۶۹) تشریح شده است. در این گزارش از مدارس و مراکز علمی روسیه سخن به میان آمده است.

در بخش چهارم از گزارش شاهزاده رضا قلی خان صحبت شده است. رضا قلی خان که در دوره محمد شاه به انگلستان اعزام شده بود در سیاحتنامه خود از پیشرفت‌های نظامی و اداری این کشور سخن به میان آورد. وی که پس از ورود به انگلستان به لژ فراماسونری پیوسته بود، توانست به آسانی اجازه اقامت در این کشور را بدست بیاورد.

در بخش پنجم از میرزا حسین خان آجودانباشی و میرزا فتاح خان صحبت شده است. میرزا حسین خان در سال ۱۱۳۸ از سوی محمد علی شاه عازم لندن شد. فتاح خان منشی او آنچه را که می‌دید می‌نوشت. هر چند میرزا حسین خان به مناسبت جلوس ملکه بر تخت پادشاهی به لندن رفته بود در حقیقت می‌خواست روسیه و کشورهای اروپایی را از محاصره هرات از سوی ایران مطلع سازد. در «روزنامه سفر آجودانباشی» که در سال ۱۳۴۷ در تهران چاپ شده از اوضاع سیاسی – نظامی و اقتصادی ایران به طور خلاصه صحبت شده و گفته شده است که انگلستان به خاطر دریافت سهم بیشتر از ایران دولتمردان این کشور را به هر وسیله ای که باشد به سوی خود جلب می‌کرد.

فصل سوم (صص۱۲۶-۶۵) تحت عنوان «اصلاحات» از دو بخش تشکیل شده است؛ در بخش اول تحت عنوان «اصلاحات نظامی و فعالیت انسان غربی» شامل چهار قسمت آمده است که ارتش ایران از دوران قدیم یکی از ارتش‌های قوی جهان بود. پس از هجوم مسلمانان بود که تشکیلات نظامی افسانه ای ساسانیان فرو پاشید و ضعفی که ارتش ایران را فرا گرفته بود تا حملات مغول ادامه یافت. پس از هجوم شاه عباس به قزلباش‌ها بود که ارتش ایران رنگ و رویی گرفت.

پس از این اشاره کلی اوضاع ارتش ایران تا پایان دوره قاجاریان در چهار قسمت (دوره فتحعلی شاه و عباس میرزا، دوره محمد شاه، دوره ناصر الدین شاه، احداث بریگاد قزاق) بررسی شده است؛ «به طور کلی می‌توان گفت که انگلستان بدین منظور وارد منطقه شده بود که می‌خواست دولت صفوی را در مقابل دولت عثمانی سرپا نگاه دارد. این مساله با اعزام برادران شرلی (Shirley) به ایران در دوره شاه عباس دوم شروع شد. همراه با نادرشاه بود که دوره فتوحات ایران شروع شد. ارتش این کشور تا هندوستان پیش رفت و با خزائنی که از این کشور آورده بود تقویت شد. پس از نادر در دورهای زندیان و قاجاریان باز ضعف بر ارتش ایران غالب آمد. دولتمردان و دانشجویانی که در این دوره جهت تحصیل به اروپا اعزام شده بودند به جای اینکه دنبال وظیفه اصلی بروند، شکار لژهای فراماسونری شده، ایام خود را به بطالت گذراندند. در این میان امیر کبیر که فهمیده بود افسران فرانسوی و انگلیسی قصد تقویت ارتش ایران را ندارند از پروس و اتریش کارشناسانی به ایران آورد و نوآوری‌هایی تحت عنوان «نظام جدید» فراهم ساخت. انگلیسیها که می‌دیدند تقویت ارتش ایران به ضرر آنان خواهد بود علیه امیر کبیر برخاستند و شاه را قانع کردند که او را از کار برکنار کند. انگلستان در دوره قبل از اشغال رسمی ایران از سوی انگلیسیها دنبال یک دیکتاتور نظامی می‌گشت. تا اینکه رضا خان که فاقد استعداد و ویژگی‌های خاص بود را پیدا کرد و با کودتای نظامی که ترتیب داده بود او را در راس حکومت ایران گذاشت.»

در بخش دوم تحت عنوان «اقدامات امیر کبیر جهت رهایی ایران از نفوذ انگلستان و عاقبت وی» آمده است که در دوره حکومت قاجاریان دارالفنون که به منظور تربیت ارتش و دولتمردان احداث شده بود مقرر بود متفاوت از نظام معمول آموزشی به احتیاجات ارتش پاسخ بدهد و در کنار کارشناسان ایرانی از کارشناسان اتریشی استفاده کند. این مساله عامل دیگری بود که قتل امیر کبیر را به دنبال آورد. پس از قتل امیر کبیر وضع دارالفنون عوض شد و ماموران روسی و انگلیسی و سایر کارشناسان غربی هر کدام به عنوان میسیونر شروع به فعالیت کردند.

فصل چهارم (صص۲۰۴-۱۲۷) تحت عنوان «نوآوری در آموزش» از چهار بخش تشکیل شده است؛ در بخش اول از اقداماتی که برای تغییر الفبای عربی در ایران صورت گرفته سخن به میان آمده است. پیش از حکومت ساسانی متون کتاب مقدس «اوستا» با الفبای فارسی قدیم و در زمان ساسانیان آثاری چون «خداینامه» با الفبای پهلوی نوشته می‌شد. زبان فارسی پس از حاکمیت عرب در ایران با الفبای عربی آشنا شد و این حاکمیت تا امروز ادامه دارد. در دوره سامانیان اهمیت بیشتر به زبان و ادب فارسی داده شد و سخنورانی چون رودکی، شهید بلخی، دقیقی و…آثار مهمی به فارسی پدید آوردند. در دوره‌های آل بویه و غزنویان این گرایش ادامه یافت.

در این بخش از افرادی چون فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم خان صحبت شده است که می‌خواستند به جای الفبای عربی الفبای شبیه کریل یا لاتین گذاشته شود. این دو معتقد بودند که تغییر الفبا محور نوآوری‌های غرب بوده، تغییر الفبا شرط اساسی در تحول است. آنان که می‌خواستند الفبای پیشنهادی در سه زبان ترکی، فارسی و عربی به کار برده شود از آن به شکل «الفبای اسلامی» یاد می‌کردند. البته منظور اصلی آنان این بود که توجه ملت را به سوی غرب معطوف سازند.

وقتی هدف  اصلی ملکم خان  معلوم شد و ملت فهمیدند که وی از سوی لُژ فراماسونری  هدایت می‌شود،   از قبول پیشنهاد تغییر الفبای او سر باز زدند و مقاومت خلق و علما مسأله تغییر الفبا را عقیم گذاشت. متاسفانه در ترکیه این پیشنهاد به مورد اجرا گذاشته شد و در نتیجه الفبای عربی از میان برداشته شد و گذشته تاریخی، دینی و فرهنگی یک ملت در یک شب نابود گشت. در این بخش از ورود چاپ به ایران از سوی تجار ارمنی صحبت شده است که نخستین کتاب با حروف ارمنی را در جلفای اصفهان به چاپ رساندند. بخش سوم تحت عنوان «فعالیتهای ترجمه» شامل پنج قسمت است.

فعالیتهای ترجمه در ایران از دوره پیش از اسلام شروع شد و داستانهایی که تحت عنوان «خداینامه» گرد آمده بودند به فارسی ترجمه شدند. پس از فتح ایران از سوی اعراب تعداد زیادی اثر عربی به فارسی برگردانده شد. فعالیتهای ترجمه در ایران ابتدا از سوی مستشارها، تجار و هیات‌های نظامی و میسیونرهای فرانسوی و انگلیسی صورت می‌گرفت. دانشجویان ایرانی که در غرب تحصیل کرده و به ایران برگشته بودند دنبال این کار را گرفتند. در دوره ناصر الدین شاه آثاری چون تالیفات پاسکال، (pascal) و دکارت Descartes)) از فرانسه به ایران آورده شدند و در اطاق ترجمه به فارسی برگردانده شدند.

در قسمت اول تحت عنوان «آثار تاریخی» از کتابهایی چون «حوادث نامه» که در سال ۱۸۰۷ از سوی محمدرضا تبریزی از عثمانی به فارسی ترجمه شده بود، سخن به میان آمده است. در این کتاب دلایل  عقب ماندگی ایران تشریح شده است. «تاریخ چین» که در سال ۱۸۴۵ توسط بهمن میرزا  پسر عباس میرزا و «تاریخ پتر کبیر» که از سوی میرزا رضا قلی خان به فارسی برگردانده شده بودند، از جمله این آثار تاریخی می‌باشند. مشخصات کامل این آثار در این قسمت به تفصیل داده شده است.

در قسمت دوم تحت عنوان «آثار جغرافیایی» از آثاری چون «جهان نمای جدید»، «جغرافیای دنیای اسلام»، «جغرافیای عمومی» تالیف فلوگون (flogon) انگلیسی که به فارسی ترجمه شده بودند صحبت شده است. در قسمت سوم تحت عنوان «آثار ادبی» اشاره شده است که در دوره ی قاجاریان توجه مترجمان ایرانی بیشتر به سوی رمان معطوف بود. بسیاری از مترجمان آثار ادبی که از فرهنگ و ادبیات اروپایی بی خبر بودند نمی­دانستند آثاری که ترجمه می‌کنند به درد ملت خواهد خورد یا نه. آنان بیشتر آثاری را انتخاب می‌کردند که با ذوق دنیوی ارتباط داشت. آثار تولستوی (Tolstoy)، بالزاک (Balzac)، دیکنز(Dikens)، داستایوسکی(Dostoevsky)  و تورگنیف(turgenegev)  از جمله آثار مورد توجه مترجمان ایرانی بود.

در قسمت چهارم تحت عنوان «نمایشنامه‌ها» آمده است که نمایشنامه در مفهوم امروزی در دوره ناصرالدین شاه در ادبیات ایران ظهور کرد. ناصرالدین شاه در سال ۱۸۷۷ یک هیئات صد نفری به ریاست نقاش باشی علی اکبر خان به اروپا فرستاد تا اطلاعاتی در خصوص تاتر جمع آوری کنند. پس از این دوره بود که مرکز هنرهای نمایشی در دارالفنون احداث شد. ترجمه آثاری از ویلیام شکسپیر (W.shakspeare) و مولیر (Moliere) حرکتی در امر نمایشنامه نویسی پدید آورد.

در آخرین قسمت این فصل تحت عنوان «رساله» آمده است که همزمان با ترجمه رسالاتی از زبانهای غربی(و عثمانی) که در حق «حقوق دولت» نوشته شده بودند مردم ایران با اینگونه حقوق آشنا شدند. «رساله حقوق بین المللی» که میرزا محب علی در سال ۱۸۵۰ از زبان عثمانی به فارسی برگردانده بود و «تنظیمات جدید دولت عثمانی» که از سوی میرزاهارتون (Hartun) مترجم وزارت امور خارجه ایران به فارسی ترجمه شده بود، از جمله این آثار بودند.

به طور خلاصه می‌توان گفت که مترجمان دوره قاجار مردم را پیوسته به سوی مشروطیت و اصلاحات دعوت می‌کردند. آنان ترجمه را ابزار تحول اجتماعی- فرهنگی می‌دیدند و معتقد بودند که تمامیت فرهنگی با ترجمه آثاری که به ویژه از زبانهای غربی صورت می‌گیرد، تامین می‌شود. بررسی آثار ترجمه شده از منابع غربی نشان می‌دهد که توجه بیشتر معطوف به مقولاتی چون قانون، آزادی، حقوق فردی، فئودالیسم، جهالت، حسد، ریا، وضع زنان و…بوده است. مهمترین فایده ترجمه آثار ادبی در نثر ایران دیده شد. بدین صورت نثر فارسی قدم در سادگی گذاشت و از تصنع و تکلف فاصله گرفت.

بخش چهارم تحت عنوان «مدارس خارجی در ایران و فعالیتهای فراماسونری آنها» شامل دو قسمت است: در این بخش از سابقه تعلیم و تربیت در ایران سخن به میان آمده و گفته شده است که قدیمی ترین مدرسه و مرکز تحصیلات عالیه در ایران، مدرسه جندی شاپور بود که ۲۵۰۰ سال پیش احداث شد و با آمدن علما و فلاسفه ای که از آکادمی آتن تبعید شده بودند، فعالیتهای علمی در آن نضج گرفت. افزون بر مدارسی که در دوره قاجاریان از سوی دولت تاسیس شده بود، تعدادی مدرسه خارجی که بعضی از آنها مدرسه میسیونری بودند نیز فعالیت می‌کردند. در این دوره که توجه بیشتر معطوف به اصلاحات بود به ساختار دینی- اجتماعی کشور توجه نمی‌شد و معلمان خارجی استخدام شده اغلب به تبلیغ دین خود مبادرت می‌ورزیدند. مدارس خارجی که گفته می‌شد به خاطر فرزندان اقلیت‌های دینی ساخته شده­اند در حقیقت عوامل رقابت دولتهای غربی بودند که در منطقه دنبال منافع خود می‌گشتند.

در این بخش پس از اشاره به مدارس میسیونری در ایران که به رغم مخالفت جدی ملت و علمای دینی به فعالیت خود ادامه می‌دادند، از علاقمندی ثروتمندان کشور به آموزش اروپایی سخن به میان آمده است. قسمت اول تحت عنوان «مدارس جدید التاسیس» با اشاره به تاسیس دارالفنون آغاز می‌شود که نقطه عطفی در نظام آموزشی ایران بود و در آن علاوه بر علوم و فنون مختلف زبانهای فارسی، انگلیسی، فرانسوی، عربی و روسی آموخته می‌شد. ناصر الدین شاه که در بدو امر از دارالفنون حمایت می‌کرد بعدا تحت تاثیر دولتمردان و علمای دینی مخالف دست از حمایت کشید.

قسمت دوم تحت عنوان «مدارس ملی» از تاسیس این مدارس در نقاط مختلف کشور صحبت شده است. نخستین مدرسه ملی در ایران در دوره ناصرالدین شاه از سوی میرزا حسن تبریزی (رشدیه) در تبریز احداث شد که در این امر عبدالرحیم طالبوف و میرزا علی خان به رشدیه کمک کردند. در دوره مظفرالدین شاه هم مدارسی تحت عنوان «مدرسه مظفری» در نقاط مختلف ایران احداث شد.

در طول قرن نوزدهم مدارس و آموزش غربی مورد تقلید قرار می‌گرفت و بدین جهت از اصلاحاتی که مورد آموزش و پرورش صورت می‌گرفت نتیجه مطلوب حاصل نمی­گشت. در گشایش مدارس جدید دو عنصر موثر بود: «گفته می‌شد برای اینکه کشور از عقب ماندگی نجات یابد، آموزش به سبک غربی باید دنبال گردد. بدین جهت ابتکار عمل به بیگانگان سپرده شد. دولت فرانسه و انگلستان ضمن اینکه از کمکهای مالی به این مدارس امتناع نمی­کردند، کنترل آنها را در اختیار خود نگاه می‌داشتند. ناصرالدین شاه که بیش از توجه به امور آموزشی، حمایت علمای دینی را برای ادامه سلطنتش کافی می‌دید به فکر تربیت نسلی که ارزشهای ملی- معنوی را حمل کند نبود.

فصل پنجم (صص۲۳۵-۱۹۱) مرکب از سه بخش به شرح حال امیر کبیر و قتل وی اختصاص یافته است. در بخش اول تحت عنوان «امیر کبیر و جریان قتل او» آمده است که امیر کبیر یکی از مهمترین شخصیت‌های دوره قاجار به جای تقلید از غرب می‌خواست استعدادهای مادی، معنوی و علمی ایرانیان را به حرکت در آورد و بدین منظور به اصلاحاتی دست می‌زد. او میدید اصلاحاتی که پیش تر صورت گرفته همه در دایره منافع انگلستان بوده است. بدین جهت امر اصلاحات را از دست انگلیسی‌ها گرفت و به کارشناسان نظامی روس و اتریش سپرد. سرنوشت امیرکبیر شبیه سرنوشت عبدالحمید دوم سلطان عثمانی است. زیرا وی هم فهمیده بود اصلاحاتی که تا زمان وی صورت گرفته نه تنها به تقویت دولت نیانجامیده، سبب شده است که راه تقلید از غرب پیش گرفته شود.

سرنوشت این دو در یک نقطه ختم شد. هر دو که می‌کوشیدند کشور را از دست سیاست انگلستان خلاص کنند با موانع داخلی روبه رو شدند. انگلستان که از سیاست امیرکبیر ناراحت شده بود با استفاده از بعضی دولتمردان ایرانی وی را متهم کرد که دنبال قدرت می‌گردد و می‌خواهد دولت را در دست بگیرد. ناصرالدین شاه که از قدرت و نفوذ انگلستان می­ترسید ابتدا او را از کار برکنار کرد و سپس به شکلی فجیع به قتلش رسانید.

 در بخش دوم تحت عنوان» نیمه مستعمره شدن ایران» آمده است که دولتهای انگلستان و روسیه پس از احداث نفوذ سیاسی – نظامی در روی حکومت قاجار به کسب امتیاز شروع کردند. هر دو دولت که از ناتوانی شاه و دولتمردان استفاده می‌کردند، ایران را از نظر سیاسی و اقتصادی به دو قسمت تقسیم کردند و اجازه ندادند دولتی دیگر در کاوش نفت و احداث راه آهن در این کشور شرکت کند. در اندک مدتی روسیه در شمال و انگلستان در جنوب کشور استخراج نفت و منابع طبیعی را به دست گرفتند. انگلستان بدین وسیله علاوه بر اینکه هندوستان را تحت امنیت در آورد رقیبان خود در استخراج نفت ایران را برطرف کرد.

در بخش سوم تحت عنوان «ملکم خان و تلاش برای غرب‌گرایی» ابتدا به شرح حال ملکم خان پرداخته شده است: «میرزا ملکم خان فرزند یعقوب خان ارمنی از اوایل کودکی به تحصیل در فرانسه پرداخت و ضمن حضور در سازمانهای فراماسونری به آیین مسیحیت پیوست. وی در دوره ای که در وزارت امور خارجه ایران کار می‌کرده، به عنوان سفیر به انگلستان اعزام شد و از سوی ناصرالدین شاه عنوان پرنس گرفت. مقصود ملکم خان در فعالیتهای سیاسی خدمت به دولت انگلستان بود. در اوایل با لُژهای فراماسونری در پاریس ارتباط داشت و می‌خواست خدمتی که در آنجا انجام می‌داد را در ایران با تاسیس فراموشخانه دنبال کند.»

ملکم خان در رسالات خود که حاوی مسائل و مطالب اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بود پیوسته ار مقوله غرب گرایی دم می‌زد و می‌گفت غرب‌گرایی تنها راه رفع عقب ماندگی ایران است. او می‌گفت ملت مسلمان ایران به قدری ناتوان است که نمی‌تواند خود دست به نوگرایی بزند و بدین جهت لازم است هر چیز را به صورت آماده از غرب وارد کند. ملکم خان که به عنوان ناجی و نوگرا وارد صحنه شده بود زمینه لازم برای اینکه کشور  تحت نفوذ انگلستان در آید را فراهم کرد. وی برای تخریب اعتقادات دینی مردم، آنچه که از دستش بر می‌آمد انجام می‌داد. پیوسته از مشروطیت و آزادی دم می‌زد و بدین وسیله امکان فعالیت برای لُژهای فراماسونری که در شهرها ایجاد کرده بود تامین می‌کرد. ملکم خان در این روند با جمال­الدین افغانی همراه بود. بدین جهت او را به مدت ده سال در منزلش واقع در لندن مهمان کرد و چنان نشان داد که این آدم که به لباس روحانی در آمده بود به عنوان جاسوس انگلستان شناخته نشود.

ملکم خان می‌گفت الفبای عربی که در ایران به کار می‌رود حیات اسلامی را تداعی کرده، زنده نگه می‌دارد و در نتیجه مشکلاتی در روند غرب گرایی فراهم می‌سازد. او همراه با فتحعلی آخوند زاده تلاش می‌کرد که این الفبا را از میان بردارد.

در این بخش تفکرات ملکم خان در  حق تمدن غرب در دو دوره تقسیم شده است: در دوره اول عقب ماندگی ایران را با پیشرفت‌های جهان غرب مقایسه کرده در کتاب «دفتر تنظیمات» (کتابچه غربی) نشان داد. در دوره دوم نظراتش را در کتاب «روزنامه قانون» بر زبان آورد و بر عدالت تکیه کرد.

فصل ششم(صص۲۸۳-۲۳۷) از دو بخش تشکیل شده است؛ بخش اول عنوان «فعالیت مشروطیت خواهان ایران در استانبول» را به خود اختصاص داده است. در بخش دوم تحت عنوان «جمعیت انجمن سعادت و فعالیتهای آن» آمده است که این انجمن که از سوی ایرانیان در استانبول احداث شده بود همراه با «جمعیت اتحاد و ترقی» ترکیه از سوی انگلستان، روسیه، فرانسه، ارامنه و یونانیان حمایت می‌شده به جهت عدم اتفاق در میان اعضای انجمن در خلع پادشاه از سلطنت اتفاق نظر حاصل نشد. حسین دانش و اسد آبادی از سرکردگان انجمن سعادت ضمن تماس با سلیمان نظیف در استانبول نقشه آینده معارف. ایران را کشیدند. متعاقبا اجازه داده شد مدرسه ایرانیان در استانبول احداث شود. مشروطه خواهانی چون حبیب اصفهانی، و میرزا آقاخان کرمانی مدتی در این مدرسه تدریس می‌کردند.

انجمن سعادت برای اینکه فعالیتهایش را در استانبول مکتوم نگاه دارد، خانه‌های خصوصی برای اعضایش کرایه کرده، از اعضای انجمن خواسته بود اطلاعاتی که به دست می‌آوردند را مکتوم نگاه داشته، پیوسته با لندن و پاریس در ارتباط باشند. افزون بر انجمن سعادت سازمانهای دیگری چون «جمعیت اتحاد و ترقی ایمان»، «انجمن آزادی»، «جمعیت خیریه نسوانیه ایرانیان» در استانبول احداث شده بود.

فصل هفتم (صص۲۸۳-۲۵۳) از دو بخش تشکیل شده است؛ در بخش اول تحت عنوان «دلایل حرکت مشروطیت در ایران» به ترتیب از تاثیر بعضی علما و دانشمندان، تاثیر امتیاز تنباکو، احداث عدالتخانه، نقش جمال الدین اسدآبادی و تاثیر تمدن اروپا سخن به میان آمده است. در خصوص تاثیر بعضی از علما و دانشمندان آثار زیادی نوشته شده است که بعضی از آنها را می‌توان بدین شکل خلاصه کرد: «تاریخ بیداری ایرانیان» تالیف ناظم الاسلام کرمانی که در آن اشاره شده است. حرکت مشروطه خواهی زمانی آغاز شد که در دوره ناصرالدین شاه امتیازاتی به انگلستان داده شد. احمد کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» از این دلایل سخن به میان آورده و گفته است که رقابت دو کشور روسیه و انگلستان در ایران سبب شد که ملت ایران واکنش نشان بدهد.

در طرفداری علما و دانشمندان از مشروطیت دو مساله حائز اهمیت بود: علما در وهله اول می‌خواستند حکومت و اقتصاد کشور اصلاح شود. در آغاز برای کسب حمایت علما نشان داده شد که حرکت به اندازه ای که ملی است، دینی هم می‌باشد. در صحبت از حرکت تنباکو (۱۸۹۲) آمده است که اعتراض بدین امتیاز با فتاوای علما علیه استعمار انگلیس شروع شد. این نخستین حرکت روش دار علیه دولت بود که در آن علمایی چون شیخ فضل الله نوری، میرزای شیرازی، محمدرضا طباطبایی علیه استعمار انگلیس برخاستند و از بی عدالتی در حکومت سخن به میان آوردند. در حرکت عدالت خواهی شیخ فضل الله نوری مردم را رهبری می‌کرد و می‌گفت: به جای رژیم استبداد باید حکومت شریعت در کشور مستقر گردد و اضافه می‌کرد که قانون اساسی گرفته شده از غرب چیزی جز غفلت نیست.

در صحبت از نقش جمال الدین افغانی به طور مفصل از زندگینامه وی سخن به میان آمده و گفته شده است که در حرکت مشروطیت نقش وی موثر تر از نقش ملکم خان و میرزا یوسف خان بوده است. به نظر نویسنده افغانی در صحبت از اتحاد اسلامی صمیمی نبوده است. در اشاره به تاثیر تمدن اروپایی آمده است که آشنایی جامعه مسلمان ایران با تمدن غرب از طریق تجار و نمایندگان سیاسی که به ایران می‌آمدند سرعت یافت. جوانان ایرانی که به اروپا اعزام شده بودند پس از بازگشت به ایران سبب شدند تغییرات مهمی در اندیشه ملت پدید آید و طبقه ای آشنا با تمدن غرب ظاهر شود.

در صحبت از تاثیر جمعیت‌های فراماسونری از نقش ملکم خان در سازماندهی تشکیلات فراماسونری در ایران سخن به میان آمده و گفته شده است که وی اولین کسی بود که این گونه تشکیلات را در ایران احداث کرد و پس از مدتی عنوان تشکیلات را به «جامعه ی آدمیت» عوض کرد. هر چند گفته می‌شود که ناصرالدین شاه در بدو امر با این تشکیلات ارتباط داشته، مساله بدین شکلی که عنوان می‌شود صحت ندارد. بر اثر تحریکات فراماسونرها بود که در تهران و سایر شهرها عصیان علیه سلطنت آغاز شد.

در بخش دوم تحت عنوان «اعلان مشروطیت» از اقدامات طرفداران مشروطیت سخن رفته است. وقتی صدر اعظم به دستگیری و تبعید علمای دینی طرفدار مشروطیت دست زد، بر هیجان مردم افزوده شد و اعتصاب عمومی در تهران صورت گرفت. انگلیسیها که می‌خواستند دو کشور مسلمان ایران و ترکیه را تحت نفوذ خود در آورده منابعشان را غارت کنند از حکومت مشروطه به طور زیر کاهی جانبداری می‌کردند.

فصل هشتم (صص۳۶۴-۲۸۵) شامل پنج است. در بخش اول تحت عنوان «اجرای قانون اساسی» از صدور فرمان مشروطیت که در سال ۱۹۰۶ از سوی مظفرالدین شاه صادر شده بود  سخن به میان آمده است. اختلاف نظر میان طرفداران مشروطه پس از قبول قانون اساسی ظاهر شد. علمای دینی که می‌دیدند در قانون اساسی از حقوق شرعی صحبت نشده، متوجه شدند که غرب گرایی گرفته شده از غرب به رهبری میرزا ملکم خان، طالبوف و تقی زاده در اولویت قرار گرفته است. در بخش دوم مرکب از دو قسمت از  تجزیه ی ایران توسط انگلستان و روسیه صحبت شده است.

این بخش با جمله ای از کرزون (Curzon) شروع می‌شود که گفته بود: ایران، افغانستان، ترکمنستان و ماوراء خزر همانند مهره‌های شطرنج هستند. با آنها به خاطر دست یابی به حاکمیت بر جهان بازی کنید. به جهت همین سیاست بود که ایران  حدود یک قرن صحنه رقابت سیاسی- اقتصادی انگلستان، روسیه و فرانسه شد.

در قسمت اول این بخش از آماده کردن زمینه مذاکره از سوی انگلستان سخن به میان آمده است. دیپلماسی انگلستان از سال ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۷ در رابطه با روسیه موفق بود. انگلستان علاوه بر این می‌خواست توجه روسیه را از ترکمنستان، افغانستان، خلیج فارس و  هندوستان به نقطه ای دیگر بکشد سعی می‌کرد زمین‌هایی که اشغال کرده بود را به تایید روسیه رساند. در قسمت دوم از ترفند دیپلماتیک انگلستان علیه روسیه صحبت شده است.

معاهده انگلستان با روسیه در آستانه جنگ جهانی اول و اشاره به مسائل مرتبط با ایران، افغانستان، تنگه‌های استانبول، منچوری و تبت به عنوان مهمترین کارهای دیپلماسی حیله کار انگلستان در تاریخ ثبت شد. انگلستان می‌خواست بدین وسیله سدی در مقابل آلمان که روز به روز قوی تر می‌شد ایجاد کند و جلوی اتفاق روسیه و آلمان را بگیرد.

در قسمت سوم از تسلیم استقلال ایران به کرزون سخن به میان آمده است. در این قسمت به سخنان برتراند راسل فیلسوف انگلیسی جای داده شده است که در آن به جنگ و اشک و خونی که دولتهای غربی و در راس آنها انگلستان بخاطر توفیق در استعمار می‌ریختند اشاره شده است. جنگ جهانی اول بدین جهت طراحی شده بود که کشورهای روسیه و انگلستان سرزمین ایران و کشورهای تحت حاکمیت عثمانی را به دست بیاورند.

کرزون که پس از جنگ قانع نشده بود برای به دست آوردن منابع طبیعی ایران به دیپلماسی آغشته با حیله متوسل شد. وثوق الدوله و همراهانش که مزه رشوه را چشیده بودند، همه منابع ایران را دو دستی تقدیم کرزون کردند.

در قسمت چهارم به قرارداد ۱۹۱۴ و از دست رفتن استقلال ایران اشاره شده است. کرزون وزیر امور خارجه انگلستان وقتی در اثنای جنگ جهانی اول مساله صلح با ایران را مطرح کرد، به اهمیت موقعیت راهبردی ایران برای وصول به هندوستان اشاره می‌کرد و می‌گفت که آشوب در ایران منافع انگستان در خاورمیانه را به خطر می‌اندازد. کرزون با توجه به همه احتمالات می‌خواست با عقد قراردادی ایران را تحت کنترل انگلستان در آورد. هر چند در قرارداد از استقلال ایران سخن به میان آمده بود، ایران نه تنها استقلالش را از دست داده بود که تحت نفوذانگلستان قرار گرفته بود.

در قسمت پنجم مرکب از چهار بند از کودتایی که توسط انگلستان ترتیب یافته بود و در نتیجه آن خاندان پهلوی زمام امور را در دست گرفتند سخن رفته است. در بند اول تحت عنوان «بازیگران سیاسی – نظامی کودتا» آمده است که سید ضیاءالدین طباطبایی در میان این بازیگران قرار داشت. پدر وی مدرس مسجد سپهسالار در دوره ی محمد علی شاه و مطفرالدین شاه در صف مشروطه طلبان جای گرفته بود. دومین شخصی که برای انجام کودتا در نظر گرفته شد، فیروز میرزا (نصرت الدوله) بود که پای قرارداد ۱۹۱۹ را امضاء کرد. سومین شخص حسن مدرس بود که از نظر سیاسی طرفدار انگلستان و کودتای نظامی بود.

در بند دوم تحت عنوان «صفحه ی اول روند کودتای نظامی» از دلایل سیاسی انگلستان در ایران سخن به میان آمده است؛

۱) انگلستان امنیت سیاسی ایران را برای بهره برداری اقتصادی خود ضروری می‌دید.

۲) می‌خواست مشکلاتی که حضور سربازان انگلیسی در ایران فراهم کرده بودند را برطرف سازد.

۳) با توجه به اینکه سوسیالیسم (جامعه آئینی) خطراتی برای نفوذش ایجاد می‌کرد، در فکر ایجاد یک دیوار دفاعی بود.

۴) می‌خواست یک حکومت مرکزی تحت اداره ی خود در ایران تأسیس کند تا از قیام مردم ایران علیه استعمار جلوگیری شود.

در بند سوم تحت عنوان «صفحه ی دوم کودتا» از رضا خان سخن به میان آمده است که از نظر نظامی مرتبه و مقامی نداشت و انگلستان به خاطر منافع خود او را علم کرده بود.

در بند چهارم تحت عنوان «سومین و آخرین صفحه» از کودتای رضا خان که برنامه اش از سوی انگلستان طراحی شده بود، سخن رفته است.

بر پایه همین گزارش، نویسنده کتاب «سیاست انگلستان در خصوص تجزیه کشورهای اسلامی و ایران» در تألیف این اثر از منابعی استفاده کرده است که در کتابنامه پایان کتاب  (صص ۳۹۱ تا ۳۶۵) معرفی شده اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × 2 =