سنّت‌های مقیّد و مشروط

در این مقاله، بر آنیم به مطالعه سنّت‌های اجتماعی، در دو تفسیر «المیزان» و «فی ظلال القرآن» بپردازیم. با مقایسه این دو تفسیر، معلوم می‌‌گردد که از میان سُنَن، تنها در موضوع، امامت بین دو مفسّر اختلاف بنیادین وجود دارد.

 

در تفسیر آیه ۹ سوره نساء، علاّمه طباطبائی بیان می‌‌دارد که مسئله انعکاس اعمال، گسترده‌تر از این است که تنها به خود او بازگردد. گاه می‌‌شود که آثار عمل خیر یک فرد به اولاد و اعقاب او نیز برسد و نیز آثار سوء عمل او دامن آنان را بگیرد. وی بیان می‌‌دارد که از ظاهر آیه برمی‌آید که صالح بودن پدر آن دو یتیم در اراده رحمت خدای تعالی به آن دو دخالت داشته است. اگر در کلام خدای تعالی تدبّر کنیم، به این حقیقت پی می‌‌بریم که سبب حقیقی این تأثیر، درخواست عملی انسان از یک سو و اجابت خدای تعالی از سوی دیگر است. در حقیقت، درخواست تنها از طریق زبان نیست، بلکه اعمالی که در به وقوع پیوستن آن حادثه اثر دارد و جنبه مقدّمه آن نیز هست، درخواستی از ناحیه انسان به درگاه خداست (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۴: ۲۰۲).

سیّد قطب در تفسیر آیه ۹ سوره نساء می‌‌نویسد: «این تصویر سبب می‌‌شود تا کسانی که کار و بار یتیمان به آنان واگذار شده است، به خود آیند و به یتیمان مهر و محبّت کنند، چراکه خود اینان نمی‌‌دانند که فردا چه بسا فرزندان خودشان هم بعد از مردنشان به زندگان دیگری سپرده شوند، همان‌گونه که فرزندان گذشتگان بدیشان سپرده شده‌اند و نیازمند مهر پدری ایشان گشته‌اند.

 همچنین به آنان توصیه می‌‌شود که در امر سرپرستی یتیمان کوچک که کار و بارشان به دست ایشان افتاده است، از خدا بترسند تا اینکـه خداونـد سرپرستی فرزندان کوچکشان را به کسی واگذار نماید که با تقوا و دوری از گناه و مهرورزی، امر سرپرستی را انجام دهد. همچنین بدیشان سفارش می‌‌شود که درباره یتیمان سخنان وزین و متین داشته باشند و زیبا و پسندیده با آنان سخن گویند، بدانگاه که در تربیت ایشان می‌‌کوشند و از آنان و اموال ایشان نگاهداری می‌‌نمایند (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۱: ۵۸۸).

دسته دیگر، اعمالی است که پیامدهای آن اجتماع را فرامی‌‌گیرد. از جمله آیاتی که به این امر تصریح دارد، آیه وَاتَّقُواْ فِتْنَه لاَّ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّه وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ (الأنفال/۲۵) است. بر اساس تفسیر سیّد قطب، گروهی به دسته‌ای از خود اجازه می‌‌دهند تا به شکلی از اشکال به ظلم و ستم بپردازند. بـدترین ظلم و ستم هم کنارگذاشتن شریعت خدا و برنامه او برای زندگی است. آنها در برابر ستمگران نمی‌‌ایستند و ‌‌رزم نمی‌کنند، راه را بر تباه‌کنندگان سدّ نـمی‌‌کنند و جلوی ایشان را نمی‌‌گیرند.

چنین گـروهی سـزاوار این است که به گناه ستمگران تباه‌کـننده بسـوزند و گرفتار آیند، چراکه اسلام یک برنامه ضمانت اجتماعی مثبت است که اجازه نمی‌‌دهد تا کسانی که ظلم و ستم و نیز فساد و تباهی نمی‌‌کنند، ساکت بنشینند و بگذارند بزهکاری‌ها و ناروایی‌ها انجام گیرد تا چه رسد به اینکه ببینند از آیین خدا پیروی نمی‌‌شود. نه تنها از آیین خدا پیروی نمی‌‌گردد، بلکه ببینند الوهیّت یـزدان انکار هم می‌‌گردد و نـاپسند هم شـمرده می‌‌شود و الوهیّت بندگان جایگزین آن شده است و به جای آن قرار می‌‌گیرد. با وجود این، چنین گروهی امیدوار و چشم‌انتظار‌ باشند که خدا ایشان را از بلا و مصیبت برکنار دارد، چون آنان خودشان خوب و پاک هستند (شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۳: ۱۴۹۶).

از بسیاری از سخنان سیّد قطب۴ به صراحت یا اشاره برمی‌آید که وی جوامع مسلمانان را به دلیل تن در ندادن به حاکمیّت الهی یا تلاش نکردن برای برپایی آن تکفیر می‌‌کند (ر.ک؛ مرادی، ۱۳۸۲: ۲۰۰).

علاّمه طباطبائی در تفسیر این آیه بیان می‌‌دارد که آیه همه مؤمنین را از فتنه‌ای که مخصوص به ستمکاران ایشان است و مربوط به کفّار و مشرکین نیست، زنهار می‌‌دهد و اگر در عین اینکه مختصّ ستمکاران از مؤمنین است و خطاب را متوجّه به همه مؤمنین کرده، برای این است که آثار سوء آن فتنه، گریبانگیر همه می‌‌شود. از نظر ایشان، مقصود از فتنه، هرچند مختصّ بعضی از مؤمنان است، فتنه‌ای است که تمام ‌افراد امّت، باید در صدد دفع آن برآیند و با امر به معروف و نهی از منکر که خدا بر ایشان واجب فرموده، از شعله‌ور شدن آتش آن جلوگیری کنند.

بنابراین، برگشت معنای آیه به تحذیر تمام ‌مسلمانان از سهل‌انگاری در امر اختلافات داخلی خواهد بود، چون این گونه اختلافات، آنان را به تفرقه و اختلاف کلمه تهدید می‌کند و باعث می‌‌شود که وحدت مسلمانان به تشتّت و چنددستگی بدل شود. در این صورت، معلوم است که دسته غالب زمام را به دست می‌‌گیرد و نیز معلوم است که این غلبه، غلبه فساد است نه غلبه کلمه حق و دین حنیف که خداوند تمام ‌مسلمانان را در آن شریک کرده است. پس گو اینکه فتنه، مختصّ یک دسته است؛ یعنی مختصّ ستمکاران، لیکن اثر سوء آن دامنگیر همه می‌شود و بر اثر اختلاف، همه دچار ذلّت، مسکنت و هر بلا و تلخکامی ‌دیگری می‌‌شوند و همه در پیشگاه خدای تعالی مسئول می‌‌گردند. لذا آیه شریفه متضمّن خطابی است اجتماعی و متوجّه عموم (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۹: ۵۰ ـ ۵۱).

در پس این گونه آیاتی که اشاره به پیامدها و عواقب اعمال انسانی دارند، درس‌هایی نهفته است. اینکه خداوند عادل است و هر کاری از جانب او بر اساس حکمت و عدالت صورت می‌‌گیرد و یا اینکه این گونه آیات حتّی می‌‌توانند اشاره به لطف و مهربانی خداوند نسبت به بندگان خویش داشته باشند، چراکه انسان‌ها را از انجام گناهی که آنان را مستوجب عذاب می‌‌کند، بر حذر می‌‌دارد و در واقع، زنگ خطر را برایشان به صدا درمی‌‌آورد.

اسلام می‌‌خواهد انسان را در همین جهان مادّی بسازد که او را با جهان نورانی بالا مرتبط کند، نه اینکه جهانی دیگر بسازد و انسانی دیگر.  البتّه خود همین انسان باید در این تربیت و جامعه نقش مؤثّر را بازی کند. قرار نیست از راه‌های غیرطبیعی و معجزه‌گونه این دین تحقّق یابد و مسلمانان به پیروزی و اهداف خویش نائل شوند. همین انسان با تربیت قرآنی باید خود و جامعه خویش را بسازد، هرچند در این مسیر، امداد الهی و اراده مافوق او نیز همواره همراه جامعه ایمانی خواهد بود (ر.ک؛ علوی‌نژاد، ۱۳۸۹: ۱۴۱ـ۱۴۲).

علاّمه طباطبائی در تفسیر آیه قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِیلاً (الإسراء/۸۴) بیان می‌‌دارد که صفات درونی انسان علّت تامّه اعمال بدنی او نیست، بلکه مقتضی آن است. در واقع، هیچ یک از مزاج‌ها که باعث ملکات و یا اعمالی مناسب خویش است، از حدّ اقتضاء تجاوز نمی‌‌کند؛ بدین معنا که خُلق و خوی هر کسی هیچ وقت او را مجبور به انجام کارهای مناسب با خود نمی‌‌کند و اثر آن بدان حد نیست که ترک آن کارها را محال سازد. در نتیجه، عمل از اختیاری بودن بیرون و جبری می‌شود. خلاصه اینکه شخص عصبانی در عین اینکه عصبانی و دچار فوران خشم شده، باز هم می‌‌تواند از انتقام صرف نظر کند.

 شخص شکم‌باره باز نسبت به فعل و ترک عمل مناسب با خُلق خود اختیار دارد و چنان نیست که شخص شهوت‌ران در آنچه که به مقتضای دعوت شهوت خود می‌‌کند، مجبور باشد، هرچند که ترک عمل مناسب با اخلاق و انجام خلاف آن دشوار و در پاره‌ای موارد نیز در غایت دشواری است (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۱۳: ۹۰). سیّد قطب نیز معتقد است در این آیه، یک تهدید نهانی درباره سرانجام کار و عاقبت رویکرد است تا هر کسی خویشتن را بپاید و از خود مواظبت نماید و بکوشد راه هدایت را بپوید و در راهی که به سوی خدا دارد، کوشا باشد (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۴: ۲۲۴۹).

آیه دیگر آیه ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِیدِ(آل‌عمران/۱۸۲) است. از دیدگاه علاّمه، أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِیدِ می‌‌خواهد مسئله کتابت و عذاب را تعلیل نموده، بفرماید: «ننوشتن و ثبت نکردن اعمال بندگان، اهمال ورزیدن در نظام اعمال است و این خود ظلم بسیار و ستم بزرگی است، چون اعمال بندگان یکی دو تا نیست و بندگان هم یک نفر و دو نفر نیستند. پس ننوشتن اعمال بندگان، ظلمی‌ بزرگ است. در این صورت، خدای تعالی ظلاّم به بندگان خواهد بود و خدا منزّه از چنین ظلم است (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۴: ۸۳). سیّد قطب در تفسیر آیه مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ (فصّلت/ ۴۶)، بیان می‌‌دارد که این رسالت آمده است تا رشد بشریّت را اعلان دارد و بر دوش انسان‌ها سنگینی اختیار را بگذارد و قانون مسئولیّت فردی را اعلام‌کند (شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۵: ۳۱۲۸).

آیه دیگر، آیه لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِنْ شَاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا (الأحزاب/۲۴) است. علاّمه در تفسیر این آیه می‌‌نویسد: «در این آیه از نظر اینکه غایت رفتار منافقان و مؤمنان را بیان می‌‌کند، نکته لطیفی است و آن این است که چه بسا ممکن است گناهان مقدّمه سعادت و آمرزش شوند.  البتّه نه از آن نظر که گناه هستند بلکه از این منظر که نفس آدمی‌ را از ظلمت و شقاوت به جایی می‌کشانند که مایه وحشت نفس شده، در نتیجه، نفس سرانجام شومِ گناه را لمس نموده، متنبّه می‌‌شود و به سوی پروردگار خود برمی‌گردد و با برگشتنش همه گناهان از او دور می‌‌شود و معلوم است که در چنین وقتی، خدا هم به سوی او برمی‌گردد و او را می‌‌آمرزد» (طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۱۶: ۲۹۱).

 سیّد قطب نیز در تفسیر این آیه بیان می‌‌دارد که هیچ رخدادی نیست که بیهوده یا تصادفی به وقوع پیوندد، بلکه هر رخدادی، برابر حکمت مقدّر و فلسفه مقرّر و مطابق با تدبیر مـنظور و تـقدیر مـقصود روی می‌‌دهد و به چیزی منتهی می‌‌شود که خدا از عواقب و فرجامها میل داشته است؛ عواقب و فرجام‌هایی که رحمت خدا نسبت به بندگانش در آنها جلوه‌گر است. مرحمت و مـغفرت خدا، نزدیکترین چیز به بندگان و بزرگترین چیز برای ایشان است (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۵: ۲۸۴۵).

با بررسی این سه سنّت می‌‌توان به حکمت، عدالت و رحمت الهی پی برد، چراکه انسان‌ها را در بدو امر با فطرتِ سرشته شده با هدایت، ارسال رسل و انزال کتب، به راه راست هدایت کرده، سپس برای تمییز و سره‌سازی مؤمنان واقعی از منافقان و کافران، آنان را در بوته آزمایش قرار می‌‌دهد و همچنین با لطف و مهربانی خویش انسان‌ها را از عواقب اعمال آنان آگاه می‌‌نماید.

۳ـ۲) سنّت‌های مقیّد و مشروط

پس از آنکه انبیای الهی پیام دعوت خدای متعال را به گوش انسان‌ها رساندند و تا آنجا که برای ایشان مقدور و میسّر است، در هدایت آنان سعی کردند و نیز زمینه و وسائل آزمایش آدمیان فراهم گشت. مردم به اختیار خود، راه حقّ و خیر یا باطل و شر را در پیش می‌‌گیرند. این موضع‌گیری‌های خوب و بد در قبال تعالیم و احکام الهی، سبب روی نمودن یک سلسله از سنّت‌های الهی دیگر می‌‌شود که از این رو که معلول رفتار مردم هستند و یا به تعبیری دیگر، مقیّد و مشروط به کارهای آنانند، سنّت‌های مقیّد و مشروط نام دارند. در این مقاله، سعی بر آن است تا از میان این نوع سنّت‌ها۵، سه نوع از سنّت‌هایی که مخصوص اهل باطل می‌باشند، بررسی گردد. این سنّت‌ها عبارتند از: سنّت استدراج، سنّت امهال و سنّت استیصال.

۳ـ۲ـ۱) استدراج

استدراج در لغت از واژه «درج» گرفته شده است و به معنای نزدیک کردن تدریجی و آرام‌آرام گرفتن است (ر.ک؛ راغب اصفهانی،۱۴۱۲ق.: ۳۱۱). علاّمه طباطبائی و سیّد قطب در ذیل آیه وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ (الأعراف/۱۸۲)، استدراج را پلّه‌پلّه رفتن و گام‌به‌گام راه را طی کردن تا رسیدن به هلاکت و دوزخ دانسته‌اند. هرگاه خدای تعالی بخواهد با کسی چنین کند، پیاپی به او نعمت می‌‌دهد. شخص نیز به مقدار آن نعمت، سرگرم و از سعادت خود غافل شده، در شکر آن کوتاهی و کم‌کم خدای صاحب‌نعمت را فراموش می‌‌کند (ر.ک؛ شاذلی،۱۴۱۲ ق.، ج ۳: ۱۴۰۴ و طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۸: ۳۴۶).

 از دیدگاه علاّمه، قیدِ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ که در آیه ۴۴ سوره قلم آمده، برای این است که این هلاکت از راه نعمت فراهم می‌‌شود که کفّار آن را خیر و سعادت می‌‌پندارند، نه شرّ و شقاوت (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۱۹: ۳۸۶).

علاّمه طباطبائی وجه دیگری را نیز برای استدراج بیان می‌‌کند و آن چنین است که وقتی اهل باطل از ذکر پروردگارشان غافل می‌گردند و آیات او را تکذیب کردند، اطمینان و آرامش دل‌هایشان را از دست داده و ناگزیر می‌‌شوند با پناه بردن به اسباب دیگری غیر از خدا دل خود را آرامش دهند و چون غیر خدا چیزی نمی‌‌تواند دل‌ها را آرامش دهد، لذا بیش از پیش به قلق و اضطراب درونی دچار می‌شوند و دیگر از حقیقت سعادت زندگی بی‌خبر می‌‌مانند و خیال می‌‌کنند معنای زندگی همین است که ایشان در آنند.

 ناگزیر با سرگرم شدن به زخارف دنیا، روزبه‌روز گناهان خود را بیشتر کرده تا سرانجام به عذاب آخرت که تلخ‌تر و کشنده‌تر از هر عذابی است، ملحق گردند. لذا از دیدگاه قرآن، استدراج پاسخی است از جانب خداوند به کسانی که به ندای هدایت گوش نداده‌اند (ر.ک؛ همان: ۳۸۶).

هر دو مفسّر در تفسیر آیات ۹۴ـ۱۰۲ سوره اعراف۶ به این نکته اشاره می‌‌کنند که در حقیقت، خداوند برای هر امّتی پس از آمدن پیامبری برای آنان، در صورت تکذیب پیامبرشان، در ابتدا بر آنان سختی و مصیبت وارد کرده تا تضرّع و زاری کنند و هدایت شوند و اگر بر سرکشی خود پافشاری کردند، این بار آنان را غرق در نعمت‌ها و شادی‌ها می‌‌کند تا اندک‌اندک به هلاکت و عذاب الهی نزدیک شوند و هر دوی این‌ها آزمایش الهی است (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۳: ۱۳۳۶ و طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۸: ۱۹۵). 

 البتّه علاّمه طباطبائی معتقد است که پس از ابتلای آنان به مصائب، در صورتی که معلوم شد به این وسیله متنبّه نمی‌‌شوند، سنّت دیگری به نام سنّت مَکر را درباره ایشان جاری می‌‌کند و آن چنین است کهدل‌های آنان را به وسیله قساوت و اعراض از حقّ و علاقمند شدن به شهوات مادّی و شیفتگی در برابر زیبایی‌های دنیوی مهر می‌‌نهد و پس از این سنّت است که سنّت سوم خود یعنی استدراج را جاری می‌‌نماید (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۸: ۱۹۵).

نکته دیگری که علاّمه طباطبائی ذیل این آیات به آن اشاره می‌‌کند، به تعلیلی برمی‌گردد که در آیه ۹۶ سوره اعراف آمده است؛ یعنی بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ، و آن این است که سنّت استدراج که روی می‌‌دهد، برابر اراده و اختیار انسان‌ها صورت می‌‌گیرد که این نیز سنّتی دیگر است و چون چنین است، اگر امّتی از امّت‌ها از راه فطرت منحرف گردد و در نتیجه، از راه سعادت انسانی که خداوند برایش مقرّر کرده، بازماند؛ اسباب طبیعی هم که محیط به آن است و مربوط به اوست، اختلال می‌یابد و آثار سوء این اختلال به خود آن امّت برمی‌‌گردد. خلاصه اینکه دود کجروی‌هایش به چشم خودش می‌‌رود (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۸: ۱۹۶ـ۱۹۷).

شاهد گویای این گفتار، آیه وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَه فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیر (الشّوری/۳۰) است. از نظر سیّد قطب، اراده انسان و حرکت او در جهان‌بینی اسلامی‌، عامل مهمّی ‌در حرکت تاریخ انسان و نیز در تفسیر این تاریخ است (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۳: ۱۳۳۶).

هر دو مفسّر در تفسیر آیاتی مانند آیه ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (الحجر/۳) که به این امر اشاره دارند تا کافران از این دنیا هر چه می‌‌خواهند، بخورند و تمتّع برند و نیز هر دو معتقدند که چون آنان خِرَد نداشته‌اند و به ندای باطن که ندای حقیقت است، گوش نداده‌اند و با این کار، فرصت هدایت را از خود سلب کرده، همانند حیواناتی هستند که از شعور و خِرَد بی‌بهره بوده‌اند و چیزی جز پرداختن به دنیا و لذّت‌های آن را اندیشه نمی‌‌کنند. پس در واقع، بهره‌مند شدن آنان از نعمت‌ها دلیلی بر لطف و رحمت الهی نسبت به آنان نیست، چون در این حالت، آنان هر چه بیشتر از هدایت دور می‌گردند و به هلاکت نزدیکتر خواهند شد (ر.ک؛ شاذلی،۱۴۱۲ق.، ج ۴: ۲۱۲۶ و طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۱۲: ۹۷).

تفسیر هر دو مفسّر درباره آیات وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّه وَاحِدَهلَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّه وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ * وَلِبُیُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَیْهَا یَتَّکِؤُونَ * وَزُخْرُفًا وَإِن کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاه الدُّنْیَا وَالْآخِرَه عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ (الزّخرف/۳۳ـ۳۵) نیز به نکته‌ای دیگر اشاره دارد؛ بدین معنا که نعمت‌های دنیوی که خداوند به کافران می‌‌دهد، اشاره‌ای است به این موضوع که زندگی این دنیا و زرق و برق‌های آن، تا آنجا بی‌ارزش و فانی هستند که خداوند آنها را به اهل باطل نیز عطا می‌‌کند. پس نتیجه دشمنی و نپذیرفتن هدایت، تنها ممکن است بهره زندگی این دنیا باشد، در حالی که بهره حقیقی یعنی سعادت در آخرت، تنها نصیب هدایت‌یافتگان و پرهیزگاران است (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۵: ۳۱۸۸ و طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۱۸: ۱۰۰ـ۱۰۱).

سیّد قطب در تفسیر آیات مربوط به سنّت‌های اجتماعی سعی بر آن دارد تا با همان دیدگاه‌های جهادی و اصلاحی خود برای این آیات مصداق‌های عینی در جهانی که در آن زندگی می‌‌کند، بیابد؛ به عنوان مثال، در تفسیر آیات  فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَه فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ * فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (الأنعام/ ۴۴ـ۴۵)، به زندگی خود زمانی که در آمریکا بوده است، اشاره می‌‌کند که در آنجا آشکارا مصداق این فرموده خداوند فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ که اهل باطل را با گشودن درهای همه چیز به رویشان، غرق در نعمت‌ها می‌‌کند، دیده می‌‌شود.

یزدان جهان، قوم نوح و قوم هود و قوم صالح و قوم لوط و… را با همین سنّت و قانون بگرفت و برگرفت. این ملّت‌ها تمدّن، سـلطه و قدرتی در زمین داشتند و از رفاه و آسایشی برخوردار بودند که دست‌کم کمتر از تمدّن و قدرت و رفاهی نـبود که ملّت‌های امروزی از آنها بهره‌مند و برخوردارند (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۲: ۱۰۹۰ـ۱۰۹۱).

سیّد قطب درباره این فرموده خداوند فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ معتقد است سنّت خداوند در باب نابودی باطل هنگامی پیاده می‌‌گردد که در زمین حقّی باشد که در ملّتی مجسّم و جلوه‌گر شود. پس باید پیروان حق سُست و بی‌حال ننشینند و تنبلی نکنند و چشم به راه این نباشند که سنّت الهی بدون تلاش و رنج ایشان جاری و ساری گردد. حق مجسّم نمی‌‌گردد، مگر در ملّتی‌که می‌‌جنبد و به پا می‌‌خیزد تا حاکمیّت خدا را در زمین استقرار بخشد و غصب‌کنندگان حاکمیّت خدا را براند و از چنین حاکمیّتی به دور گرداند (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج۲: ۱۰۹۲).

درباره فلسفه‌های استدراج هر دو مفسّر معتقدند که استدراج کافران امتحان محسوب می‌‌شود، هم برای کافران و ظالمان تا اینکه یا هدایت یابند و یا بیشتر مستحقّ عذاب الهی گردند و اینکه با آنان اتمام حجّت شود تا عذری نداشته باشند و هم امتحانی است برای مؤمنانی که نعمت‌های دنیوی کافران را مشاهده می‌کنند و شک به دل راه نمی‌‌دهند (ر.ک؛ طباطبائی،۱۳۷۱، ج ۷: ۹۲؛ همان، ج ۸: ۲۰۰؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۴: ۲۱۲۶ و همان، ج ۱: ۵۲۴).

۳ـ۲ـ۲) امهال

امهال در واژه یعنی «مهلت دادن» و در اصطلاح، یعنی خداوند متعال برای رعایت یک سلسله مصالح، در عقوبت اهل باطل تعجیل نمی‌‌کند، بلکه به آنان فرصت و مهلت می‌‌دهد و عذاب آنان را به تأخیر می‌‌اندازد. از آنجا که این سنّت پس از سنّت استدراج صورت می‌‌گیرد، علاّمه طباطبائی و سیّد قطب فلسفه‌های این سنّت را مشابه با آن دانسته‌اند. در واقع، هدف‌های الهی از اجرای این سنّت از نظر علاّمه که در تفسیر آیاتِ (آل‌عمران/۱۷۸ـ۱۷۹) بیان داشته، «آزمایش» است. این آزمایش هم در باب کافران جاری است و هم درباره مؤمنان (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۴: ۷۸).

در واقع، از دیدگاه علاّمه، خداوند با مهلت دادن به کافران، آنان را می‌‌آزماید و تا مهلتی کام می‌‌دهد و به اصطلاح آنان را استدراج می‌‌کند و در عین حال، آزمایشی برای مؤمنان است. همان‌گونه که دیدگاه سیّد قطب در تفسیر آیه وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَه لَکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ (الأنبیاء/۱۱۱)، به این صورت است که مهلت دادن به کافران و به تأخیر افتادن عذاب آنان بدین دلیل است که هر چه بیشتر در خوشی‌ها غرق گردند و برابر قانون استدراج آهسته و آرام مقهور و در نتیجه، به دوزخ کشیده شوند (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۴: ۲۴۰۳).

سیّد قطب در تفسیر آیات ۱۷۸ و ۱۷۹ سوره آل‌عمران، جاری شدن سنّت امهال در باب کافران را بدین دلیل آزمایش مؤمنان می‌‌داند که به عقده‌ای می‌‌پردازد که تار و پود خود را در برخی از سینه‌ها می‌‌تند و به شبهه‌ای اشاره می‌‌نماید که در برخی از دل‌ها به گردش درمی‌‌آید و به سرزنشی گوشه می‌‌زند که درگوش برخی از جان‌ها نجوا می‌‌کند، بدانگاه که چنین جان‌هایی دشمنان خدا و دشمنان حق را می‌‌بینند که به حال خود واگذار شده‌اند و به عذابی گرفتار نیامده‌اند و در این حال، ایمان واقعی مؤمنان آزمایش می‌شود که آیا با مشاهده چنین وضعیّتی نسبت به حکمت و عدالت خداوند، شک به دل را می‌‌دهند یا نه؟ (ر.ک؛ همان، ج ۱: ۵۲۴).

افزون بر این، سیّد قطب هدف دیگر از سنّت امهال را فرصت توبه و بازگشت کافران می‌‌داند. وی این نکته را از قید إِلَی حِیندر آیه ۱۱۱ سوره انبیاء برداشت نموده است، چراکه انتظار عذاب بدون موعد مقرّر و ناگهانی در رسیدن آن و این بیم و تهدیدها موجب می‌‌گردد تا دل‌ها به هوش آیند و بیدار گردند و پیش از فوت فرصت، به سوی حق و حقیقت بازگردند (ر.ک؛ همان، ج ۴: ۲۴۰۳).

۳ـ۲ـ۳) سنّت استیصال

از جمله سنّت‌های اجتماعی خداوند در عقوبت جامعه‌های فاسدی که به آنها مهلت داده شده‌اند، هلاکت و نابودی آنان و پاک ساختن زمین از لوث وجودشان است. در آیات فراوان و با تعبیرهای مختلفی مانند عذاب شدید، عذاب نُکر، اهلاک و… به آن تصریح شده است و به عنوان عذاب استیصال در بیان مفسّران از آن یاد می‌‌شود. علاّمه و سیّد قطب با توجّه به آیه وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حتّی نَبْعَثَ رَسُولًا (الإسراء/۱۵)، اتمام حجّت را شرط اساسی عقوبت و دچار شدن به عذاب استیصال می‌‌دانند. علاّمه در تفسیر این آیه چنین می‌‌نویسد: «آیه در مقام این نیست که حکم عقل را که می‌‌گوید: «عقاب بدون بیان جایز نیست»امضاء کند، بلکه کاشف از اقتضائی است که عنایت و رحمت خداوندی دارد و آن اینکه هیچ قومی ‌را (هرچند مستحقّ عذاب باشند،) به عذاب استیصال دچار نکند، مگر بعد از آنکه رسولی به سویشان گسیل دارد تا حجّت را برایشان مؤکّد و تمام نماید و با بیان‌هایی پی‌درپی، بدیشان گوشزد کند (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۱۳: ۵۸).

 سیّد قطب نیز در این باره معتقد است: «این مرحمت خداست در حقّ بندگان که ایشان را عذاب و عِقاب نرساند، مگر اینکه قبلاً عذر ایشان را با فرستادن پیغمبری به میان ایشان بخواهد و آنان را با آیین آسمانی آشنا سازد» (شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۴: ۲۲۱۷).

نکته دیگری که باید بدان اشاره کرد، در باب آیاتی است که به این امر اشاره دارند که عدالت خداوند متعال اقتضا دارد در عذاب‌های استیصالی، مؤمنان واقعی را که به وظیفه فردی و اجتماعی خود به خوبی عمل کرده‌اند، نجات دهد. به طور کلّی و به صورت یک سنّت عمومی‌، در قرآن کریم تصریح شده است که مؤمنان یاری می‌‌شوند و از این عذاب‌ها نجات می‌‌یابند، و این سنّتی است در مقابل سنّت استیصال، چنان‌که در آیه وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلَی قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ (الرّوم/۴۷) به آن اشاره شده است.

 علاّمه طباطبائی در تفسیر این آیه معتقد است که آیه بدین منظور آمده تا بیان کند برای مؤمنین حقّی بر پروردگارشان هست و آن اینکه در دنیا و آخرت یاریشان کند. یکی از مصداق‌های یاری او از ایشان این است که از مجرما‌ن انتقام بگیرد (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۱۶: ۱۹۹ـ۲۰۰). سیّد قطب نیز در تفسیر این آیه معتقد است که خداوند پیروزی مـؤمنان را بر خود واجب‌ کرده است و آن را حقّی بر خویشتن شمرده است (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۵: ۲۷۷۴).

نکته دیگر سود نداشتن توبه هنگام شروع عذاب است. پس از شروع عذاب استیصال، درهای توبه بسته می‌‌شود و هیچ گونه بازگشتی پذیرفته نیست؛ زیرا بیشتر گناهکاران وقتی در برابر چنین کیفرهایی قرار می‌‌گیرند، اظهار پشیمانی می‌‌کنند. در واقع، نوعی پشیمانی اضطراری به آنها دست می‌‌دهد که بی‌ارزش است. بنابراین، پیش از آغاز عذاب باید در صدد جبران برآیند. علاّمه طباطبائی در تفسیر آیه فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سنّت اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ (المؤمن/۸۵)، بیان می‌‌کند که سـود نـبخشیدن ایمان بعد از دیدن عذاب برای آن است که چنین ایمانی، اختیاری نیست و ارزشی ندارد (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۱۷: ۳۵۷).

 سیّد قطب نیز در تفسیر این آیه معتقد است که قانون و سنّت خدا بر آن جاری است که بعد از پیدا شدن و پدید آمدن عذاب شدید خدا، توبه پذیرفته نگردد و پشیمانی سودی نداشته باشد، چراکه توبه و پشیمانی هنگام توبه و پشیمانی، جزع و فزع است، نه توبه و پشیمانی (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۵: ۳۱۰۲).

در میان اقوامی ‌که به عذاب استیصال دچار شدند، تنها قوم یونس بود که به موقع و پیش از شروع عذاب بیدار شدند و توبه کردند و همین توبه هم آنان را از عذاب الهی در امان ساخت. به این امر در آیه فَلَوْلَا کَانَتْ قَرْیَه آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاه الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ(یونس/۹۸) اشاره شده است. علاّمه طباطبائی در تفسیر این آیه بیان می‌‌کند که علّت پذیرفته شدن توبه قوم یونس این بود که آنان قبل از نزول عذاب و با اختیار خویش ایمان آوردند.

 سیّد قطب در باب این آیه معتقد است که آنان پیش از نزول عذاب از تکذیب پرهیز کردند. قانون یزدان به سبب عدول ایشان از تکذیب کردن، در راه رهایی آنان جاری و ساری گردیده است و در نجات ایشان کوشیده است. در ایـن صـورت، هـیچ گونه جـبری در عـملکرد مردمان نیست، بلکه جبری که هست، در مترتّب شـدن آثار قانون یزدان بر عملکرد مردمان است (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۳: ۱۸۲۱).

آیا عذاب استیصال پس از بعثت پیامبر(ص) جاری می‌‌گردد؟ سیّد قطب می‌‌گوید که خداوند، از بعثت پیغمبر اسلام(ص)، عذاب ریشه‌کن را از میان برداشته است، ولی انواع عذاب‌های دیگر برجاست. انسان‌ها بسیاری از عذاب‌ها را خواهند چشید، به‌ویژه ملّت‌هایی که یزدان خیرات و نعمات فراوانی را بدیشان داده باشد و آنان را با تولیدها و محصـول‌های زیاد در شادی‌ها و خوشی‌ها غوطه‌ور نموده باشد. عذاب‌های درونی، بدبختی‌های روانی، انحرافات جنسی و فروپاشی اخلاقی را که این ملّت‌ها امروزه می‌‌چشند، نزدیک است بر تولید، رفاه و برخورداری از نـعمت پرده افکند و سراسر زندگی را با بدبیاری، پریشانی و بدبختی فروپوشد (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۲: ۱۰۹۱).

سیّد قطب راجع درباره آیه لِکُلِّ أُمَّه أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَه وَلَا یَسْتَقْدِمُونَ(یونس/۴۹)، بیان می‌‌کند که مدّت عمر گاهی بـا نـابودی مـحسوس مادّی، یـعنی نابودی ریشه‌کن پایان می‌‌گیرد، گاهی نیز اجـل درمی‌‌رسد، هرچند مرگ معنوی مراد است. ممکن است که این مرگ برای مدّتی باشد و پس از آن، بـه زنـدگی بـرگردند. گاهی هم ممکن است که این مرگ برای همیشه باشد.

شخصیّت این ملّت‌ها به پـایان برسد و محو گردد. ملّت مسلمان برابر نصّ قرآن، زندگیشان در پیروی از پیغمبرشان است. پیغمبر(ص) هم ملّت مسلمان را بـه سـوی چـیزی فرامی‌‌خواند که بدیشان زندگی می‌‌بخشد. این کار هـم نه فقط با عقیده تنها صورت می‌‌پذیرد، بلکه با عملی است که عقیده در کار و بار گوناگون حیات و در ضروریّات مختلف زندگی، از آن به صـراحت صـحبت می‌‌کند. اگر ملّت مسلمان چنین نروند و نکنند، برابر قانون خدا مرگشان حتمی ‌است (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۳: ۱۷۹۷).

از دیدگاه سیّد قطب (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۲: ۹۰۴)، جامعه‌ای که قانون آن بر اساس قانون الهی استوار نیست، نمی‌‌تواند جامعه باشد، هرچند که افراد آن جامعه ادّعای مسلمانی داشته باشند (ر.ک؛ حسینی فائق، ۱۳۸۶: ۱۴۷).

علاّمه طباطبائی نیز در تفسیر آیه وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (الأنفال/۳۳) معتقد است که منظور از عذاب که در آیه نفی شده، عذاب آسمانی موجب استیصال است که این امّت را مانند عذاب سایر امم شامل می‌‌شود.

در این آیه، خداوند سبحان این چنین عذاب را از این امّت، مادام که رسول خدا(ص) زنده و در میان آنان است و نیز بعد از درگذشت آن جناب، مادام که امّت استغفار می‌‌کنند، نفی کرده است و از آیه وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَبه ضمیمه آیاتی۷ که این امّت را وعده عذابی می‌‌دهد که میان رسول خدا(ص) و امّت حکم می‌‌نماید؛ مانند آیه وَلِکُلِّ أُمَّه رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ (یونس/۴۷) برمی‌آید که برای این امّت، روزگاری در آینده است که استغفار از آنان منقطع گردد و دیگر مؤمنی خداترس که استغفار کند، نمی‌‌ماند و در چنان روزگاری، خداوند آنان را عذاب می‌‌کند (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۱، ج ۹: ۷۱).

با بررسی این سه سنّت که مخصوص اهل باطل هستند، معلوم می‌‌گردد که خداوند با اجرای سنّت‌های استدراج و امهال به اهل باطل لطف می‌‌نماید که عذاب آنها را تا وقت معیّنی به تأخیر اندازد تا شاید توبه کنند. همچنین با این کار، به دلیل اعمال زشت آنان موجب می‌‌شود تا هر چه بیشتر در گناه فرو روند و مستحقّ عذاب گردند و نیز این دو سنّت می‌‌تواند آزمایشی برای مؤمنان باشد که آیا با دیدن گناهکارانی که در نعمت‌های فراوان غوطه‌ورند، نسبت به عدالت و حکمت خداوند شک به دل راه می‌دهند یا خیر؟ همچنین، اشاره به سنّت استیصال نیز هشدار بسیار محکمی ‌است که در صورت اصرار بر گناهان، کفر و فراموشی خدا، امّت‌های سرکش مسیر انقراض و نابودی را خواهند پیمود.

نتیجه‌گیری

با مقایسه تفاسیر المیزان و فی ظلال القرآن، نقاط اختلاف و اشتراک آنها به این ترتیب است:

در باب سنّت هدایت، اساسی‌ترین اختلاف این دو مفسّر به موضوع امامت بازمی‌‌گردد. علاّمه طباطبائی در تفسیر آیه ۱۲۴ سوره بقره و با استناد به آیاتی دیگر۸ معتقد است که امامت مقامی ‌است که باید از طرف خدای تعالی اعطاء شود و اینکه امام باید معصوم باشد. امّا از نظر سیّد قطب، امام به معنی رهبری است که مردم را به سوی خدا سوق می‌‌دهد، آنها را به خیر هدایت می‌‌کند و مردم از او تبعیّت می‌‌نمایند. خداوند قاعده‌ای را برای دستیابی به این مقام تعیین کرده است و آن اینکه امامت از آنِ کسی است که از نظر عمل، آگاهی، صلاح و ایمان، شایستگی آن را داشته باشد، نه از نظر نسب و خویشاوندی. وی معتقد است که امامت موروثی نیست و وراثت نژادی و حسب و نسب در اینجا محلّی از اِعراب ندارد.

سیّد قطب برخلاف تفسیر علاّمه که امام را به امامان معیّنی تفسیر کرده است، معتقد است مراد از پیشوایی و امامتی که ستمکاران از آن بی‌بهره‌اند و برای آنان ممنوع است و سزاوار ایشان نیست، هر نوع پیشوایی و امامتی را شامل است؛ امامت پیغمری، امامت خلافت، امامت نماز و هر گونه امامت و قیادت دیگری (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۱: ۱۱۲). در واقع، سیّد قطب مقصود از امام را افراد معیّنی از سوی خداوند نمی‌داند، آنچنان‌که علاّمه معتقد است.

درباره سنّت آزمایش و بازتاب اعمال، هر دو مفسّر دیدگاهی نزدیک به هم دارند. هر دو معتقدند که آزمایش الهی در باب همه انسان‌ها صورت می‌‌گیرد تا اینکه مؤمن از غیرمؤمن جدا و ایمان مؤمنان خالص گردد. با سنّت بازتاب اعمال به انسان‌ها، عدالت و حکمت الهی یادآوری می‌گردد و از آنان خواسته می‌‌شود که نه تنها در انجام اعمال فردی خویش مسئول باشند، بلکه درباره سرانجام جامعه اسلامی ‌و سعادت آن نیز مسئول هستند و با سکوت در برابر زیر پا گذاشتن اوامر الهی، مُهر تأیید خود را بر آن می‌‌نهند. در نتیجه، بازتاب آن اعمال، ایشان را نیز در بر خواهد گرفت.

در باب سنّت استدراج، علاّمه طباطبائی معتقد است که این سنّت پس از سنّت مکر رخ خواهد داد و سنّت مکر و استدراج را از هم تفکیک نموده است، امّا از آنچه که از ظاهر آیات برمی‌آید، مکر و استدراج مفاهیمی هستند که یک مصداق دارند و آن عبارت است از گرفتار شدن پنهانی انسان تکذیب‌کننده نشانه‌های الهی (ر.ک؛ سلیمانی، ۱۳۸۸: ۱۰۶).

سیّد قطب نیز با همان دیدگاه‌های جهادی خود برای آیات مربوط به سنّت استدراج، سعی بر آن دارد تا مصداق‌های عینی در جهانی بیابد که در آن زندگی می‌‌کند. او معتقد است که سنّت خداوند در باب نابودی باطل، زمانی پیاده می‌‌گردد که در زمین حقّی باشد که در ملّتی مجسّم و جلوه‌گر شود. پس باید پیروان حق سُست و بی‌حال ننشینند و تنبلی نکنند.

سیّد قطب یکی از فلسفه‌های سنّت امهال را فرصت توبه و بازگشت کافران می‌‌داند. وی این نکته را از قید إِلَی حِیندر آیه ۱۱۱ سوره انبیاء برداشت نموده است، چراکه بیم ناگهانی در رسیدن عذاب موجب می‌‌گردد تا دل‌های غافلان بیدار گردد و پیش از فوت فرصت به سوی حقّ و حقیقت بازگردند، امّا علاّمه اشاره‌ای به این فلسفه امهال، یعنی فرصت توبه و بازگشت ندارد.

درباره سنّت استیصال، هر دو مفسّر بیان می‌‌دارند که خداوند عذاب ریشه‌کن را از امّت اسلام برداشته است، امّا هر یک از مفسّران این امر را مشروط به امری دانسته‌اند. علاّمه معتقد است مادام که امّت استغفار می‌‌کنند، عذاب ریشه‌کن آنان را فرانخواهد گرفت. سیّد قطب نیز معتقد است دوام ملّت مسلمان در پیروی از پیغمبر است. پیغمبر(ص) هم ملّت مسلمان را بـه سـوی چـیزی فرامی‌‌خواند که به آنها زندگی می‌‌بخشد.

پی‌نوشت‌ها:

۴ـ (ر.ک؛ شاذلی، ۱۴۱۲ق.، ج ۲: ۹۰۴).

۵ـ سنّت امداد، سنّت زیادت اضلال و … .

۶ـ وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَه مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ * ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَه الْحَسَنَه حتّی عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَه وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ * وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ * أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَی أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا بَیَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ * أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَی أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًی وَهُمْ یَلْعَبُونَ * أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ * أَوَلَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِهَا أَنْ لَوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ * تِلْکَ الْقُرَی نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَائِهَا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِ الْکَافِرِینَ * وَمَا وَجَدْنَا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ (الأعراف/ ۹۴ـ۱۰۲).

۷ـ (ر.ک؛ یونس/ ۴۷ـ۵۴).

۸- وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَه وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِینَ (الأنبیاء/۷۲)؛ وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّه یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ (السّجده/۲۴)؛ یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِاِمامهِمْ (الإسراء/۷۰) ووَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّه یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاه وَإِیتَاءَ الزَّکَاه وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ (الأنبیاء/۷۳).

مراجع

قرآن کریم.

حامد مقدّم، احمد. (۱۳۷۹). سنّت‌های اجتماعی در قرآن کریم. چاپ چهارم. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی.

حسینی جلالی، محمّدحسین. (۱۳۸۰). فهرس التراث. تحقیق محمّدجواد حسینی جلالی. ج ۲. قم: دلیل ما.

حسینی فائق، محمّدمهدی. (۱۳۸۶). «سیری در اندیشه سیاسی سیّد قطب». ره‌آوردسیاسی. شماره ۱۶. صص ۱۳۷ـ ۱۵۶.

دهخدا، علی‌اکبر. (۱۳۴۵). لغت نامه دهخدا. ج۳۲. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

راغب اصفهانی، حسین بن محمّد. (۱۴۱۲ق.). المفردات فی غریب القرآن. چاپ اوّل. بیروت: دارالقلم.

سلیمانی، جواد. (۱۳۸۸). «سنّت آزمایش در منظومه هستی از منظر قرآن (فلسفه تحوّل و رابطه با سایر سنّت‌ها)». معرفت. شماره ۱۴۳. صص ۹۵ ـ ۱۱۰.

سیاوشی، کرم. (۱۳۸۹). «ارزش دانش‌های کهن و نوین غیرمسلمانان در اندیشه سیّد قطب». معرفت. شماره ۱۵۶. صص ۱۰۱ـ ۱۱۸.

شاذلی، سیّد قطب. (۱۴۱۲ق.). فی ظلال القرآن. چاپ هفدهم. بیروت: دار الشّروق للنّشر و التّوزیع.

ــــــــــــــــــ . (۱۳۸۷). ترجمه مصطفی خرّم‌دل. تهران: احسان.

طباطبائی، محمّدحسین. (۱۳۷۱). المیزان فی تفسیر القرآن.  قم: اسماعیلیان.

ـــــــــــــــــــــــ . (۱۳۷۴). تفسیر المیزان. ترجمه محمّدباقر موسوی. قم: دفتر انتشارات اسلامی ‌وابسته به جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم.

طبرسی، فضل بن حسن. (۱۴۱۲ق.). تفسیر مجمع البیان. چاپ اوّل. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.

علامی‌، ابوالفضل، قدرت‌الله فرقانی و علی حسینی. (۱۳۷۹). آشنایی با تفاسیر و مفسّران. تهران: مرکز نمایندگی ولیّ فقیه در سپاه.

علوی‌نژاد، حیدر. (۱۳۸۹). «واقعگرایی تربیت قرآنی از نگاه سیّد قطب». پژوهش‌هایقرآنی. شماره ۶۱.

قانع، احمدعلی. (۱۳۷۹). علل انحطاط تمدن‌ها. چاپ اوّل. تهران: سازمان تبلیغات اسلامی‌.

مدیرشانه‌چی، کاظم. (۱۳۸۸). علم الحدیث. قم: دفتر انتشارات اسلامی ‌وابسته به جامعه مدرّسین حوزه علمیّه.

مرادی، مجید. (۱۳۸۲). «تقریر گفتمان سیّد قطب». علومسیاسی. شماره ۲۱. صص ۱۹۵ـ ۲۱۶.

مصباح یزدی، محمّدتقی. (۱۳۷۹). جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن. تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.

معرفت، محمّدهادی. (۱۳۷۹). تفسیر و مفسّران. تحقّق گروه مترجمان. ج ۲. قم: مؤسّسه فرهنگی التّمهید.

مکارم شیرازی، ناصر. (۱۳۷۳). ترجمه قرآن. قم: دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.

وبر، ماکس. (۱۳۶۷). مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی. ترجمه احمد صدارتی. تهران: مرکز.

وفا، جعفر. (۱۳۸۲). تاریخ از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه. تهران: اداره آموزش عقیدتی سیاسی نمایندگی ولیّ فقیه در سپاه.

هیشور، محمّد. (۱۴۱۷ق.). سُنَن القرآن فی قیام الحضاره و سقوطها. القاهره: المعهد العالمیّ ‌للفکر الإسلامی.

نویسندگان:

جمال فرزند وحی؛ عباس محمدی

حامد غلامی: دانشگاه رازی

دو فصلنامه اندیشه علامه طباطبایی شماره ۲

انتهای متن/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج − 4 =