انتشار مقاله توهین آمیز روزنامه اطلاعت در سال ۱۳۵۷ موجب تظاهرات مردم قم شد، این تظاهرات که چند روز طول کشید اوج آن در ۱۹ دیماه بود، که این روز در تقویم با عنوان «قیام خونین مردم قم» ثبت شده است؛ این تظاهرات را بسیاری، سرآغاز اعتراضاتی میدانند که در بهمن سال ۱۳۵۷ به سرنگونی نظام پهلوی منجر شد.
به گزارش پایگاه خبری طبس نیوز؛ مصاحبه پیش رو، مروری است بر خاطرات حجت الاسلام حاج شیخ غلامرضا ابوالحسنی رحمانی، روحانی طبسی که در آن زمان از طلاب حوزه علمیه قم بوده، در حرکت مردمی نوزدهم دی ماه حضور داشته و یکی از شاهدان عینی آن قیام خونین در سال ۵۶ است که تقریباً تمامی صحنهها و حوادث آن دوران را شاهد بوده است .
به روایت ایشان، قصه غم انگیز واقعه ۱۹ دی از بریدهی روزنامه ای آغاز میشود که در آن مقاله ای توهین آمیز در مورد امام خمینی به چاپ رسیده بود.
حجت الاسلام ابوالحسنی داستان را اینگونه آغاز می کند: هفدهم دی ماه سال ۱۳۵۶ طبق معمول، قبل از شروع درس به مدرسه خان یا همان مدرسه آیت الله عظمی بروجردی روبه روی حرم حضرت معصومه علیهاالسلام بود رفتیم، ( از خرداد سال ۴۲ به بعد مدرسه فیضیه بسته بود و در حقیقت مدرسه خان مرکزیت اخبار داشت،) که با آن واقعه مواجه شدیم. بریده ای از روزنامه اطلاعات به تابلو اعلانات چسبیده بود که در آن به حضرت امام حرف های توهین آمیز زده شده بود.
ما چند نفر که اول صبح رسیده بودیم مطلب را خوانده و دیگر به سر درس نرفتیم، دیگران هم به ما ملحق شدند و هیچ کس آن روز برای درس نرفت.
کمکم مدرسه خان پر از جمعیت شد و جمعیت به خیابان رسید.
یکی از آقایان گفت: برویم به منزل آیت الله العظمی گلپایگانی. (چون ایشان آن زمان بعد از حضرت امام بسیار مورد توجه طلاب بودند). به صورت راهپیمایی آرام به سمت منزل ایشان حرکت کردیم.
با حضور آیت الله العظمی گلپایگانی، در میان جمعیت، مردم گریه کردند. یک مرتبه صدای مهیبی که تا آن زمان نشنیده بودیم فضا را شکست و در پی آن نفس ها گرفت و چشمها دیگر جایی را نمی دید. آن صدا، صدای پرتاب چند گلوله گاز اشک آور بود که ما برای اولین بار با آن مواجه می شدیم و نمی دانستیم چگونه باید با آن مقابله کنیم.
چند نفر به علت برخورد با شیشه مجروح شدند و جمعیت به اندرونی بیت ریختند .
درحیاط منزل کسی فریاد زد آتش روشن کنید. وقتی آتش روشن شد اوضاع کمی بهتر شد و توانستیم جلوی پای خود را ببینیم.
وی افزود: پس از سخنرانی یکی از آقایان، قرار شد فردا در روز ۱۸ دی طلبه ها از مدرسه خارج شده و به منزل علمای دیگر جهت اعتراض حرکت کنند.
صبح هجدهم در مدرسه خان جمع شدیم و از آنجا به منزل آیت الله نجفی مرعشی حرکت کردیم . صبح به خانه یکی از مراجع میرفتیم و عصر به منزل دیگری. آقایان صحبت میکردند و این اهانت را محکوم میکردند تا روز ۱۹ دی فرا رسید.
روز نوزدهم اعلام شد که طلاب جمع شوند تا به منزل آیتالله نوریهمدانی برویم جمعیت خیلی زیاد بود، چون فقط طلاب نبودند و مردم هم آمده بودند جمعیت به حدی بود که نتوانستیم وارد منزل شویم و در کوچه سخنرانی را گوش دادم
آنجا بود که آیتالله نوریهمدانی آن شعر معروف را خواندند که «مه فشاند نور و سگ وع وع کند/سگ ز نور ماه کی مرتع کند»
قبل از سخنرانی آیت الله نوری همدانی و در مسیر، یکی از دوستانم به نام محمدرضا انصاری را دیدم که مدتی با هم در مدرسه رضویه همکلاس و هم دوره بودیم. لباس روحانیت نداشت. به من گفت: ابوالحسنی ما داریم میرویم. همین یک جمله را گفت و از ما جدا شد و بعد از یکی دو ساعت شهید شد. روحش شاد و یادش گرامی.
در حین بازگشت از منزل آیت الله نوری همدانی عناصر ساواک که به دنبال بهانه ای برای درگیری با طلاب مردم بودند به بانک صادرات در چهارراه فاطمی حمله کرده و شیشه ها را شکستند با شکستن شیشه های بانک حمله شروع شد و صدای رگبار گلوله قم را فراگرفت مردم و طلاب برای دفاع از خود از چوب و سنگ و شاخه درخت و میله های تابلوهای راهنمایی استفاده کردند.
از جلوی مدرسه حجتیه که رد می شدیم طلبه ای سرش را از پنجره بیرون کرد که با شلیک گلوله به شهادت رسید.
من و دوستانم حدود ۱۵ نفر بودیم و در تیررس مامورین، وارد کوچه ای شدیم اما کوچه بن بست بود. در همان هنگام خانم مومنه ای در منزلی را باز کرده و داخل رفتیم.
یک نفر که تیر خورده بود و از سرش خون میآمد را با بتادین و تکه ای از عمامه پانسمان کردیم و تا نزدیک اذان مغرب آنجا ماندیم. وقتی هوا داشت تاریک می شد خانه را ترک کردیم و با یک وانت که محبت کرد و ما را از آن معرکه نجات داد از آن خانه رفتیم و جان سالم به در بردیم.
در نهایت نوزدهم دی با شهادت و مجروح شدن عده زیادی از مردم و طلاب بیگناه در تاریخ ثبت شد تا همچنان این سیاهی بر چهره عوامل سازنده اش بماند.
حجت الاسلام ابوالحسنی با اشاره به مظلومیت شهدای ۱۹ دی گفت: بعد از ۲ روز که به خانه دوست شهیدم، آقای انصاری برای عرض تبریک و تسلیت رفتیم دیدم هیچ علامتی بر در خانه نبود که معلوم باشد این خانه شهید انصاری است. وقتی به زحمت خانه را پیدا کرده و رفتیم پدر شهید گفت: بدن شهید را به ما تحویل نمی دهند و می گویند باید پول تیرهایی را که به او زده ایم دانه ای ۸۰۰ تومان بپردازید و جنازه را تحویل گرفته و در سکوت دفن کنید
ابوالحسنی رحمانی ادامه داد: در اینجا لازم میدانم یادی هم کنم از یکی از روحانیون طبسی، دوست عزیز و هم چون برادرم مرحوم حجتالاسلام محمد حسین مومن که در تمام این راهپیمایی ها با هم همراه بودیم و ایشان در حادثه دلخراش زلزله شهریور ۵۷ طبس از دنیا رفت و نتوانست پیروزی انقلاب را ببیند.
روحش شاد و مقامش عالی