شهید احمد حیدری

و سخنی هم با منافقین، ای منافقان و سنگ اندازان بین راه انقلاب آیا هزاران هشدار و کرامت و معجزه در این انقلاب شما را هشیار نکرده است تا کی می‌خواهید رذالت کنید و از امام و اسلام محروم باشید بس کنید و به سیلی خروشان حزب الله بپیوندید..

شهید احمد حیدریشهید احمد حیدری
نام پدر: محمد
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۵/۸

 

 

زندگینامه

در گستردهٔ با عظمت کویر، از توابع شهر دارالمؤمنین طبس، به روستـای «دشتغران» می‌رویم، روستایی شهید پرور و انقلابی که گل‌های زیادی را تقدیم انقلاب اسلامی کرده است.

پنجم خرداد ماه ۱۳۴۴ بود که طفلی معصوم چشم به پهنه بیکران هستی گشود. بار آمده در محیط مذهبی روستاهای ایران بود. با اعتقادات محکم و مستقیم، در خانواده ای دوستدار و شیفته خاندان عصمت و طهارت علیه‌السلام رشد کرد و بالا آمد.

حال و هوای مذهبی خانواده، نخستین نهال بارور ایمان و تلاش را در مزرعه پاکیزهٔ دل کوچک او کاشت. تحصیلات ابتدائی را در زادگاهش گذراند.

احساس دین به جهت تأمین معاش خانواده وی را بر آن داشت. از ادامه تحصیل صرف نظر کند، و در کنار والدین به قالی بافی مشغول گردد.

با شروع مبارزات ملت ایران، او هم به نوبهٔ خود، در تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت نمود.

به سرور و سالار شهیدان، حضرت ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام الفتی عظیم داشت، و حال او در مجالس سوگواری و دعا که در رثای ائمه اطهار علیه‌السلام برگزار می‌شد، دیدنی بود. وقتی سرزمین پاک و مقدس میهن اسلامی، در تف آتش ستیز متجاوزان کافر گداخت.

او هم چون هزاران هزار از متعهدان به انقلاب و اسلام در بسیج به فراگیری فنون رزم پرداخت، سپس به همراه جمعی از جان بر کفان به مناطق نبرد اعزام شد. مردانه جنگید، و در انهدام تانک و آلات و ادواتِ غاصبان از خدا بی خبر که مستانه آواز مرگ سر می‌دادند، بی وقفه تلاش کرد. چندین بار به جبهه‌ها عزیمت کرد.

سرانجام عملیات (والفجر ۳ ) آغاز شد و او در جبههٔ «مهران» دلیرانه بر خاکریزهای دشمن حمله آورد. در بحبوحه نبرد، در غبار حمله و فریاد سلاح‌ها و غرش آتشبارها او به پیش تاخت، دلش هوای حسین علیه‌السلام را داشت. تا بالاخره قامت استوارش به تاریخ ۱۳۶۲/۵/۸ در عملیات والفجر ۳ در منطقه مهران به ترکش خمپاره دشمن بر خاک افتاد. پیکر جوانش در بهار زندگی، شکوفه باران زخم‌ها شد، چشم از هستی فانی بست و به هستی آفرین پیوست.

پیکر پاکش در تاریخ ۱۳۶۲/۵/۱۰ پس از تشییع به روستای محل تولدش «دشتغران» منتقل و در آغوش خاک به آرامش ابدی رسید.
‹ روانش غریق رحمت جاودانهٔ الهی باد ›

گزیده ای از وصیتنامه شهید

و سخنی هم با منافقین، ای منافقان و سنگ اندازان بین راه انقلاب آیا هزاران هشدار و کرامت و معجزه در این انقلاب شما را هشیار نکرده است تا کی می‌خواهید رذالت کنید و از امام و اسلام محروم باشید بس کنید و به سیلی خروشان حزب الله بپیوندید و الا ترازوی عدل الهی و عذاب دوزخ در انتظارتان می‌باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × دو =