خبرگزاری فارس- خراسانجنوبی؛ برگهای تقویم پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی هر سال با دهه فجر ورق میخورد و سالی به عمر این انقلاب مردمی افزوده و درخت نظام مقدس جمهوری اسلامی، تنومندتر میشود.
در این میان، انقلابیان و مبارزان آن دوران به میان سالی و پیری میرسند همانهایی که خاطرات بسیاری در سینه دارند که بیانش برای نسل امروز و حتی مرورش برای همنسلیهایشان تازگی و جذابیت دارد خاطرههای که یادآور روزهای قیام مردم ایران است.
پای حرفشان که مینشینی حس و حال آن روزها در لا به لای خاطراتشان قابل درک و تصور است.
اولین جرقه راهپیماییها
سید «علیاکبر ذوالفقاری» از جوانان بهمن ۵۷ است که آن روزها پس از اتمام دوران دانشجویی به زادگاه خویش بازگشت چون خانواده او مانند بسیاری از مردمان این شهر، مذهبی و همراه انقلاب بودند و مانع حضورش در راهپیماییها نمیشدند، وی هم مانند جوانان دیگر، عازم راهپیمایی میشد و چون دوربین عکاسی داشت برای گرفتن عکس و فیلم از صحنههای مختلف تظاهرات به کوچه و خیابان میرفت و بیتوجه به احتمال هر برخوردی، کارش را ادامه میداد.
وی به همراه چند عکاس دیگر در بیرجند صحنههایی از آن روزهای انقلاب ثبت و ماندگار کردهاند.
این ثبتکننده لحظههای مردم انقلابی لب به سخن گشود: جرقههای راهپیمایی در بیرجند چند ماه قبل از بهمن زده شد و صدای اولین شعارها بعد از مراسم تعزیهای در مسجد صاحبالزمان(عج) بلند شد.
با چند نفر از دوستان آن زمان از جمله رضا زرافکن، درانیپور و … همراه بودیم و وقتی از مسجد بیرون آمدیم خودجوش شروع به شعار دادن کردیم، بعد از آن کم کم هستههای اعتراض و تظاهرات مانند شهرهای دیگر در بیرجند هم شکل گرفت.
وی، مسجد آیت ا… آیتی و مسجد پایین شهر بیرجند را محل پایهریزی راهپیماییهای انقلاب در بیرجند معرفی کرد و ادامه داد: با هدایت و راهنمایی آیت ا… آیتی و آیت ا… عارفی، راهپیماییها شروع میشد و ما هم مانند بقیه مردم همراه اعضای خانواده در راهیپماییها شرکت میکردیم.
وی، خاطرنشان کرد: با چند نفر از دوستان، مسئول انتظامات راهپیماییها شدیم و افزون بر همراهی با مردم و شعار دادن، دوربین عکاسی و فیلمبرداری هم در دست میگرفتیم و همراه علیاکبر مهربخش، فریدون رفیعی و … صحنههای قیام مردم را ثبت میکردیم.
دوربینهای آن زمان فیلمهای ۳ یا ۴ دقیقهای ضبط میکرد و فیلم را با پست برای ظهور به آدرس فروشندگی در آلمان میفرستادیم و حدود یک تا یک ماه و نیم بعد، اثر چاپ شده به دست ما میرسید و با پخش آن از طریق پروژکتور، اثر قابل دیدن بود.
یادم هست که برای عکس و فیلم گرفتن گاهی از طرف نیروهای انقلابی و مأموران دولت بازخواست میشدم، خودیها میگفتند باید مواظب باشم عکسها دست هر کسی نیافتد و مأموران رژیم هم اگر دوربین را میگرفتند دیگر پس نمیدادند.
آشنایی با امام خمینی(ره)
این عکاس دوران انقلاب، ادامه داد: آشناییام با امام خمینی(ره) به گرایشهای خانوادگی بر میگردد.
سالها قبل از انقلاب و شاید در سالهای ۴۱ یا ۴۲ بود که آیت ا… بروجردی دو بشقاب برای آیت ا… تهامی فرستاد که تصویری از امام خمینی(ره) روی آن کشیده شده بود و این بشقابها نصیب پدرم و صمد آذرمنش شد، که در مغازههایشان در بازار نصب کردند اما مأمور شهربانی به آنها اعتراض کرده و بشقابها را شکسته بود هر چند با وجود این، ظرف را به یادگار نگه داشتند چون عکسی از امام(ره) بود.
وی، اضافه کرد: چون آن زمان عکسی از امام خمینی(ره) نداشتیم تصویر همان بشقاب، الگویی برای طراحی تصویر امام شد با همکاری برادر و چند نفر از دوستانم تصویر بزرگی از امام کشیدیم که در راهپیماییهای بعد جلوی مردم حمل میشد.
همدلی و همکاری فراوان مردم
«علی اکبر مهربخش» از دیگر تصویر برداران صحنههای انقلاب در بیرجند است، که آن روزها با تعطیل شدن دانشگاهش از مشهد به بیرجند آمد و بیشتر اوقات، دوربین به دست، مردم را در راهپیماییها همراهی میکرد، گاهی کنارشان شعار میداد و گاهی آنها را از پشت لنز دوربین نظاره و تصاویرشان را ثبت میکرد.
وی هم این طور بیان کرد که چون در سن جوانی و دانشجو بودم خانواده مانع حضورم در راهپیماییها نمیشدند چرا که به نظرشان به فهم و کمال رسیده بودم و قدرت تشخیص داشتم البته خودم نیز علاقهمند به حضور در راهپیمایی بودم و هراسی از برخورد عوامل دولتی نداشتم.
آن روزها حس همدلی و همکاری فراوان مردم برایم جالب بود، وقتی برای عکس گرفتن از مردم و راهپیماییها از وانت یا مینیبوس بالا میرفتم رانندهای اعتراض نداشت و نمیگفت کار و زندگی دارد یا نیم ساعت و بیشتر منتظر شده است.
در همین ایام که دانشگاههای کشور تعطیل بود یکی از دوستان از تهران به بیرجند آمد. خودروی شورلت قدیمی داشت که برای دور زدن در خیابان سوار آن شدیم.
داخل خودرو دوربین بزرگی بود که نظرم را جلب کرد، در خیابان ارتش بودیم که هنگام بررسی دوربین، ناخواسته فلش دوربین را زدم و داخل خودرو روشن شد.
نیم ساعت بعد مأموران امنیتی جلوی خانههایمان بودند و دوربین را گرفتند و فیلم را خارج و چاپ کردند و زمانی که دیدند چیزی ندارد دوربین را پس دادند.
خاطرهای از شهدای انقلاب
وی از روزهای بهمن، خاطرات بسیاری دارد و این طور تعریف کرد که پدرم بیمار و در بیمارستان بستری بود، آن روز برادرم به جای من از راهپیماییها عکس و فیلم میگرفت.
هفتم بهمن بود، صدای تیراندازی و شعار از خیابان به بیمارستان هم میرسید، شهیدان سورگی، سندروس و خاکشور را با وانت آوردند که خودم را به آنها رساندم.
شهید خاکشور با برانکارد به داخل بخش منتقل شد که برای گذاشتن او روی تخت کمک کردم، قفسه سینهاش سوراخ بود و از جلو یک زخم کوچک داشت اما از پشت، گوشت بدنش کاملا باز شده بود و این اثر گلوله ژ۳ بود.
او را که جا به جا میکردیم لباسهایم خونی شد اما قبل از انتقال به بیمارستان و همان لحظههای اول به شهادت رسیده بود.
روز دیگری مردم جلوی ژاندارمری و شهربانی تجمع کردند.
مرحوم اصغری با دسته گل نرگس جلو رفت تا با شاخه گل، آنها را به همراهی با مردم دعوت کند، در همین هنگام مأموران که روی بام آمادهباش بودند تصور کردند میخواهد اسلحه را از سربازان بگیرد و ناگهان صدای شلیک بلند شد و چند مجروح و شهید روی دست مردم ماند.
صحنه جالب، نحوه شعار دادن مردم بود، آنها مقابل دوربین میایستادند و از عمق دل شعار میدادند و هوای همدیگر را داشتند تا آن جا که مأموران جرأت نمیکردند به عکاسی و فیلمبرداری از صحنها گیر بدهند.
انتهای پیام/۶۹۰۷۵