خبرگزاری فارس- خراسان جنوبی، یادداشت: بعضیها، این را مرد که از وضع ظاهر و خودرویی که از آن پیاده شد معلوم بود متمول است گفت و خطاب به مرد نانوا گفت برای سه نان خشخاشی چقدر باید در صف بایستم؟ ماشاءالله مشتریهای شما که ١٠ تا ٢٠ تا نان میخرند. معلوم نیست میخواهند چکار کنند. مگر آدم در هر وعده بیش از کف دستی نان میخورد؟
او غر میزد و مینالید و بیمولات میدانست مردمی را که نان زیاد میگیرند، این رفتار او مرا یاد حکایتی انداخت که چندی پیش خوانده بودم؛ همسایه نیازمندی داشتیم که روزی از مادرم کاسهای نخود خواست؛ مادرم به او از منزل نخود داد، چون پدرم اختیار بخشش از منزل را به مادرم داده بود.
١٠ روز گذشت، باز آن زن برای نخود به خانهٔ ما آمد و مادرم کاسهای نخود به او داد، گفتم: مادر! این همسایهٔ ما خیلی اهل اسراف است؛ یک کاسه نخود را ما دو ماه میخوریم ولی آنها، ١٠ روزه تمام میکنند.
این اسراف است، مادرم گفت: پسرم! اشتباه فکر نکن، ما هر روز برنج میخوریم و آنان مثل ما برنج ندارند و هر روز آش میخورند، ما هر روز مطابق خواستمان غذای بابمیل خود را میپزیم و میخوریم ولی آنان نه به باب میل که بر اساس آنچه در خانه دارند، غذا درست میکنند؛ بله، برنامهٔ غذایی ما نهفقط براساس نیاز که از روی میل ماست و برنامهٔ غذایی آنان باز هم نه متناسب با نیاز که با توجه به داشته هاست.
اگر دقت کنی ما بیشتر شایسته صفت اسرافیم تا آنان، راست میگفت مادر؛ شاید آن مرد هم اگر مادری چنین بخرد داشت به او میگفت، کف نان را سر سفرهای میگذارند که بشقابها از برنج و کباب و خورش پر باشد.
شاید همان کف نان هم خورده نشود، اما مردم بسیارند کسانی که شاید برای نانشان املت هم نتوانند بهاندازه جور کنند؛ آنان نان را با این فراوانی انتخاب نمیکنند.
ناگزیر سفره خود را با آن پر میکنند، کاش برخورداران جامعه با نگاهی دقیقتر ماجراها را ببینند شاید نظرشان عوض شد.
شاید در پی تغییر نظر تغییر رفتار هم دادند و اگر نه با برنج، با نان سفره هموطن خود را گرمتر کردند.
پایان پیام/۳۶۳۵