سلام دوستان بعد از مدت ها به روز ميشم

من ،مثل غرور زخمي دريا من

تو، عاشق تشنه،نيست راهي تا من

من از تو رسيده ام به تو ،اما تو

از من به همه رسيده اي الا من

تقدیم به علمدار کربلا.




آیینه دلان صفای دستت بودند

خونین کفنان بهای دستت بودند

آنان که بریدند ولی دست تورا

نفرین شده ی دعای دستت بودند

مست


عاشق شدودر وهم مرامست کشید

نفرت زده شدکار به بن بست کشید

اول که کشید برسرم دست ولی

چون کارتمام شد زمن دست کشید

باسلام سعی میکنم از این به بعد زودتر به روز بشم انشاا..

عشق است و هرآن چه خواهد آن خواهم داد

این رابه عمل به او نشان خواهم داد

ای مرگ رسیده چون شهیدان من هم

پیش ازتو به دست عشق جان خواهم داد

دیدار بارهبری

باسلام وعرض تسلیت شهادت مولای متقیان علی امیدوارم که در شب های قدر ،قدر دان لحظات عرفانی دعا باشیم راستی  از این که دیر به دیر به روز میشم از دوستان اهل ادب عذر خواهم دیدار بارهبری همراه شاعران مطرح کشور انگیزه ای شد که سری به وبلاگم بزنم واقعا دیدار بارهبری لذتی چندین برابر حضور در جشنواره ها را دارد در این دیدار که در میلاد امام حسن مجتبی برگزار شد به رهبر عزیز گفتم که حمیدرضانظری هستم از طبسی که به قول امام شن هایش مامور خدا بودند که با خنده ی زیبای ایشان مواجه شدم جناب قزوه هم به حضرت اقا گفتند که اقای نظری از شاعران رباعی سرایی هستند که مانند اقای عرفان پور وفردوسی رباعی میگن که آقا هم مرا تحسین کردند اقای قزوه هم به من لطف داشتند وقول دادند سال بعد انشاا.. شعر خوانی هم داشته باشم چقدر زود گذشت درست مثل یک خواب و همش فکر میکنم که قدرلحظات حضور در محضر رهبری را ندونستم وبی صبرانه منتظم که سال بعد برسه ودوباره توفیق دیدار رو داشته باشم انشاا...

تقدیم به مولای متقیان علی


جزچاه برای گریه راهی دیگر-
انگارنمانده بود وگاهی دیگر-
آنقدر به کوه صبر اوبر میخورد
آنقدر که می گفت الهی دیگر...

عشق

ای عشق چه میخواهی تا آن بدهیم

هرچند که سخت باشد آسان بدهیم

ای مرگ رسیده چون شهیدان بگذار

پیش ازتو به دست عشق ماجان بدهیم

موتوا قبل ان تموتوا

جان را چه ثمر بگو به جانان برسم
از این گذرم به وادی آن برسم
فرجام خوشیست زندگی را ای مرگ
بگذار که پیش از تو به پایان برسم

تقدیم به عشق

با گمراهی که آن منم راه بیا
بر شب زده ای که آن منم ماه بیا
روح تو بلند وهمت من کوتاه
کوتاهی می کنم تو کوتاه بیا

پایان چه غمیست!پیش ازآغازشدن

گنجینه ی ناگشوده ی راز شدن

پرونده ی باغ راخزان می بندد

ای غنچه چه سود بعداز این بازشدن