نقدی بر نمایش تئاتر باغ انگور در طبس: «ما رأیت الّا ….؟!»

سیدمهدی حقانی در یادداشتی به موضوع نمایش تئاتر «باغ انگور» که در شهرستان طبس نمایش داده شد پرداخت.

به گزارش پایگاه خبری طبس نیوز، یادداشت «سیدمهدی حقانی» به شرح زیر است:

پنجشنبه شب فرصت شد تا به تماشای تئاتر «باغ انگور» بروم.
پس از مدت ها چراغ تئاتر جدی در شهر طبس به دست جوانان شهر خودمان روشن شد که این مهم جای تقدیر دارد.

چه آنها که فهمیدند پایان نمایش چه شد چه آنها که سردرگم سالن را ترک کردند، اکثر قریب به اتفاق بر این باور بودند، نمایش به رغم سنگینی دیالوگ ها با بازی خوب بچه های طبس همراه بود. اینجا جا دارد از بازی چشمگیر و بسیار عالی سرکارخانم رمضانپور و نورپردازی اثر بطور ویژه تقدیر کنم.

این تقدیر در حالی است که نگارنده این مطلب نقد محتوایی بر نمایش دارد.

چند نفر از دوستان نمایش را ثقیل و پایان آن را کمی نامفهوم می دانستند اما حقیر عقیده دارم جمع بندی پایانی نویسنده کاملا روشن و شفاف است.

نمایش داستان همسر شهید جنگ تحمیلی ایران و عراق است، او همسرش را در لباس رزم و دختر سقط شده اش را در سیمای جوانی می بیند و داغ و دلتنگی هایش را مطرح می کند.

از سویی دختر نیز در شکل های متفاوت حاضر می شود تا نماد نسلی باشد که متولد نشده سقط شدند.

نسلی در چالش با پدرو مادر که کیک کشمشی مورد علاقه پدر را دوست ندارد، سرسختانه مقابل آن می ایستد و کشمش های مورد علاقه پدر را لجوجانه از کیک جدا می کند.

نسلی که تا انتهای خاکریز عراقی هم می رود ولی تیر در کمان می نهد تا مشک سقای تشنه لبان را هدف بگیرد.

نسلی سوخته و سیاه پوش و در مرحله جنینی سقط شده که از تفاوت «شهید» و «کشته» می پرسد.

این نسل از پدری هستند که برای انگور شهادت سر و دست می شکند.

از پدری که سوغاتش برای همسر یک مین جنگی ترسناک است. البته این مین جنگی دیگر چاشنی ندارد که کنایه از تو خالی بودن سوغات جنگ است.

این نسل از پدری است که فرزند پسر می خواست برای جنگ و مادری که محکوم بود به پسر زاییدن برای جبهه های جنگ و نتیجه طفلی بود که در رحم و در چهار ماهگی سقط شد.

قطعا نه نگارنده این مطلب و نه نویسنده نمایش هیچکدام جنگ طلب نیستیم و صلح را به جنگ ارجحیت می دهیم ولی همه می دانیم که اگر نمی جنگیدیم امروز صلحی نبود.

اما پایان شفاف نمایش اینگونه رغم می خورد:

تخت وسط صحنه که محل طرح درد و مصیبت های همسر و دختر شهید است در آخرین لحظات می چرخد و موقعیتش تغییر می کند، خانواده متفرّق، حالا دور هم جمع می شوند. پایانی سریع که پاسخ نویسنده است به ناامیدی ها و یاس های همسر شهید.

اگر سیدمهدی از ابتدا دور این میز می نشست، دختر سقط نمی شد و با مادر در کنار هم با آرامش زندگی می کردند.

البته در آن آرامش انتهایی دور میز، آرامش امروز من و نویسنده و عوامل نمایش لحاظ نشده است که اگر آن روز مجاهدان نمی رفتند و هر رزمنده به چهاردیواری خانه اش فکر می کرد، امروز به تعبیر دهنمکی باید به صدام «آق دایی» می گفتیم.

پایانی که همه ی سرخوردگیها و یاس ها و شکست های همسر و دختر و دوری رزمنده را جبران می کند ولی با راه حلی که راه حل نیست فرار از صورت مسئله است.

نمایش درد یک چیز است و نمایش یاس چیز دیگری است.

جناب آقای حسین ابراهیمی، نویسنده گرامی این نمایش:

بسیاری از همسران و مادران شهدا با تأسی به آمیزه های دینی و با الگو قرار دادن ام وهب ها و زینب کبری (س) دوری و رنج را تحمل کردند تا مسیر حسینی بر پا بماند.

قطعا آنها از قلم توانای شما انتظار دارند تا «ما رأیت الّا جمیلا» را با هنرمندی به تصویر بکشید.

و آخرین نکته ی این برادر کوچکتر خطاب به دوستان هنرمندم این است که تلاش کنید تا هنر قوی خود را با مختصات بومی و محلی شهر هماهنگ کنید که در این هماهنگی خیر و برکات زیادی برای ادامه این راه نهفته است.

از حداقل درخواست متدینین (یعنی اکثریت مردم دارالمومنین طبس) دقت بیشتر در طراحی حرکات خانم ها در نمایش است که به طور طبیعی زیر ذره بین جنس مخالف است.

رسالت هنر و فرهنگ ایجاد محیط سالم است.

بنده ضمن تایید سلامت رفتاری خواهران و برادران هنرمندم عاجزانه از آنها تقاضا می کنم تا با دغدغه مندی که در آن ها سراغ دارم این مهم را بیشتر از قبل در نظر داشته باشند تا به لطف هنر آن ها شاهد محیط فرهنگی سالم و رو به پیشرفت در شهرمان باشیم.

مدیون خون شهدا
و ارادتمند همه ی هنرمندان ارزشی
سیدمهدی حقانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 − 5 =