تأثیرات سیاسی جهانی شدن در مصر

هدف از نگارش تحقیق حاضر، بررسی نقش طبقۀ متوسط جدید در ایجاد انقلاب در مصر و عربستان است که به شیوۀ توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه‌ای و اینترنتی انجام خواهد گرفت.

 

۴-۳- پدرسالاری و قبیله‌گرایی در مواجهه با مدرنیته

۴-۳-۱- پدرسالاری و قبیله گرایی در مواجهه با مدرنیته در عربستان

در همۀ رژیم‌های پدرسالار جدید، یک سیستم دو دولتی حاکم است، یعنی یک ساختار نظامی- دیوانی در کنار یک ساختار پلیس مخفی وجود دارد که این مورد أخیر، با خدمت به عنوان تنظیم کنندۀ نهایی حیات سیاسی و مدنی، بر زندگی روزمرۀ مردم حاکم مسلط است(شرابی، ۱۳۸۰: ۱۹۱). نظام سیاسی عربستان از بدو شکل‌گیری، بر اساس پدرسالاری سیاسی و مذهبی بوده و تا به امروز تداوم یافته است. گارد ملّی عربستان که از سال ۱۹۶۳م تحت فرماندهی ملک عبدالله قرار دارد، اکثر افراد خود را از میان قبایل بر می‌گزیند و سازماندهی واحدهای آن بر مبنای تقسیمات قبیله‌ای افراد است(شرابی، ۱۳۸۰: ۸۰۶).

از بُعد اجتماعی و فرهنگی باید به این مسأله اشاره کرد که جامعۀ عربستان، همچنان بر پایۀ روابط قبیله‌ای استوار است. در این کشور وجود تعصّب و علقه‌های نیرومند قبیله‌ای به علاوه علایق مذهبی، شکل دهندۀ کلّی فرهنگ جامعه است. این ساختار جامعۀ عربستان، مانع از بوجودآمدن فرهنگ یگانه شده است. این ساخت قبیله‌ای در سطح مناسبات اجتماعی در سطح نظام سیاسی نیز به شدّت بازتاب داشته است و به تعبیر جامعه شناسانه، در عربستان یک هماهنگی و انسجام بین جامعه و سیاست یا حکومت بوده است.

 اگرچه در چند دهۀ أخیر، به تأثیر تغییر و تحوّلات ساختاری و فرآیند نوسازی شاهد رشد کمّی و کیفی طبقۀ متوسط جدید بوده ایم و این طبقه به شکل قابل توجّهی درخشیده است، اما با این وجود، به دلیل ریشه‌دار بودن بافت سنّتی و قبیله‌ای و عدم همکاری بدنۀ اجتماعی یاد شده با بدنۀ طبقۀ روشنفکر، این طبقه از پشتیبانی جدّی افکارعمومی توده‌ها برای مبارزه با حکومت و جامۀ عمل پوشاندن کامل به خواسته‌های اصلاح طلبانۀ خود چندان برخوردار نبوده است.

همچنین، هنوز توده‌ها از سطح سواد و آگاهی سیاسی و اجتماعی بالا برخوردار نیستند و به طور عمده از شیوخ و بزرگان قبیله‌ای خود حرف شنوی دارند؛ لذا در این بستر موجود می‌توان گفت که نیروهای اجتماعی اصلاح طلب از قوّت بالا و پشتوانۀ جدّی افکارعمومی و بدنۀ اجتماعی برخوردار نیستند(سردارنیا، ۱۳۸۹: ۹۲).

جامعۀ پدرسالار جدید عربستان، به عنوان یک ساختار اقتصادی- اجتماعی غیرمدرن و وابسته، نمونۀ کاملی از جامعۀ توسعه نیافته را نشان می‌دهد که نافذترین خصیصۀ آن، ناتوانی عمومی، پایدار و ظاهراً بر طرف نشدنی است. این جامعۀ ناتوان، از عمل و کارکرد به عنوان یک اقتصاد یا به عنوان یک ساختار نظامی است. این جامعه با وجود این که همۀ تجمّلات خارجی و ظاهری مدرنیته را داراست، اما فاقد نیروی درونی سازمان و آگاهی است که ویژگی شکل‌بندی‌های حقیقتاً مدرن می‌باشد.

ویژگی اساسی روانی- اجتماعی این نوع جامعه، چه محافظه‌کار و چه مترقّی، سلطۀ پدر است که حول محور او خانوادۀ ملّی و همین طور خانوادۀ طبیعی سازمان یافته است. بدین ترتیب، تنها روابط عمودی بین حکمران و توده و بین پدر و فرزند وجود دارد؛ در هر زمینه، ارادۀ پدر، ارادۀ مطلق است که هم در جامعه و هم در خانواده از طریق یک توافق نظر عام و اجماع مبتنی بر آداب و رسوم و اجبار وارد عمل می‌شود(شرابی، ۱۳۸۰: ۱۹۰). عربستان سعودی پایبند به خصوص محافظه‌کار نسخۀ اسلام اعلام شده توسط عبدالوهاب است.

 مراقبت‌های بهداشتی مدرن در بخشی از محافظه‌کار شدن رهبران مذهبی نقش داشته و همچنین، در تجزیه و تحلیل موضع دینی، بزرگان عربستان در تفسیر دکترین اسلامی، مقتدرانه می‌نویسند: "به نظر می‌رسد تصویب تکنولوژی مدرن و بسیاری از نوآوری‌ها، به نقض و در برابر دستور شیخ عبدالوهاب می‌باشند" (یوجن و همکاران، ۱۹۸۵: ۲۵۱-۲۶۲).

همچنین به دلیل خصیصه‌های قومی و قبیله‌ای موجود در عربستان، پایۀ بسیاری از مناسبات قدرت در این کشور مبتنی بر روابط قبیله‌ای است. قدرت قبایل اگرچه به صورت رسمی نبوده و قانونی مدوّن ندارند، اما به مثابۀ یک عامل بسیار مهم در جناح بندی‌های درون حاکمیّت و حتّی درون خاندان آل سعود جلوه گر شده است. مصداق بارز نقش قبایل را می‌توان «شورای خاندان حاکم» دانست.

این شوراء در سال ۱۹۲۶م و در زمانی تأسیس شد که ملک عبدالعزیز در راه گسترش قدرت خویش در شبه جزیره گام بر می داشت و با هدف مشارکت بخشیدن بیشتر به رؤسای قبایل مختلف و از این طریق، جلب حمایت آنان بود. همچنین قبایل مهم و عمدۀ عربستان، امروزه بواسطۀ جمعیّت زیاد خود در عرصۀ حیات سیاسی کشور ایفاء نقش می‌نمایند(نادری، ۱۳۸۸: ۸۱۱).

۴-۳-۲- پدرسالاری و قبیله گرایی در مواجهه با مدرنیته در مصر

پدرسالاری یکی از مفاهیم جدال‌برانگیز به ویژه در کشورهای سنتی است که همواره از جانب دیدگاه‌های سیاسی و نظریه‌های جنسیتی مورد نقد واقع گردیده است. چون این عامل نقش مهمی در جلوگیری از حرکت به سمت مدرنیته  را دارد و همچنین قبیله‌گرایی از ویژگی‌های جوامع عقب‌مانده به حساب می‌آید. از همین‌رو، می‌بینیم که این پدیده‌ شوم در میان کشورهای رشدیافته و یا در حال رشد، روز به روز سیر نزولی‌اش را می‌پیماید و جا را برای نوع‌گرایی و انسان‌دوستی، خالی می‌کند تا زمینه برای برقراری گفتمان، عقلانیت، روابط دوستانه و وحدت پایدار، فراهم و درها به رخ خشونت، دشمنی و ستم‌گری، مسدود گردد.

در مصر این دو عامل در گذشته وجود داشته اما با گذشت زمان و ایجاد و تقویت حس هویت ملی و ناسیونالیسم، قبیله‌گرایی مانند گذشته در جامعه مصر دیده نمی‌شود(بیات، ۲۰۱۰: ۹۶) و با گذشت زمان طبقه متوسط جدید مصر حس خود را نسبت به این پدیده از دست می‌داد و به این ترتیب طبقه متوسط جدید بین سنت و مدرنیته به سمت مدرن شدن حرکت کرد و از سنت‌های غلط همچون پدرسالاری و قبیله‌گرایی دور شد.

۵- نحوه مواجهه با ساختار اجتماعی

۵-۱- مشارکت سیاسی

هرچند مشارکت سیاسی یکی از خواسته‌های برجستۀ طبقۀ متوسط جدید است، ولی شرکت در انتخابات و رأی‌دادن، پائین‌ترین سطح مشارکت سیاسی به شمار می‌آید(هنرجو، ۱۳۹۴: ۱) و پیوستن به احزاب و انجمن‌ها و دست‌زدن به اعتراض، راهپیمایی و… جنبه‌هایی از مشارکت سیاسی است.

بنابراین، چنانچه فضای سیاسی برای مشارکت نیروهای اجتماعی فراهم نباشد، این نیروها دچار سرخوردگی و ناگزیر می‌شوند و خواسته‌های سیاسی خود را از راه‌هایی که شاید خوشایند دولت نباشد، مطرح کنند. احزاب سیاسی تحت شرایط اجتماعی خاص پدید می‌آیند. طبعاً می‌بایستی جامعۀ مدنی به میزانی از پیشرفت و پیچیدگی رسیده باشد تا ضرورت پیدایش احزاب به عنوان نمایندۀ منافع و علایق گوناگون پیش بیاید.

۵-۱-۱- مشارکت سیاسی در عربستان

در کشور عربستان، ایجاد هرگونه تشکّل سیاسی ممنوع است و هرگونه اجتماعی که در آن مسئولیت اجتماعی و سیاسی و اسلامی در رابطه با موضوع موجود حاکم بر جهان تبیین شود، خلاف قانون شمرده می‌شود. مجموعه احزاب و گروه‌های رفرمیست اسلامی در ائتلاف با سازمان‌ها و تشکیلات جامعۀ مدنی و طبقۀ متوسط جدید، یکی از عوامل و زمینه‌های اصلی تغییر و دگرگونی در دولت ایدئولوژیک را تشکیل می‌دهند و از آنجا که مقامات این کشور، هرگونه تشکّلى را زمینه‌اى جهت بیدارى و حرکت مردم محروم و مستضعف سعودى می‌دانند، لذا فعالیّت هر حزبى را در این کشور ممنوع اعلام نموده‌اند.

دولت اقتدارگر تمام قشرهای جامعه را با استفاده از سرکوب‌های شدید و سیاست‌های اقتصادی در اختیار گرفته است؛ به طوری که ایجاد حرکت اعتراضی بسیار مشکل می‌باشد؛ از این رو، یکی از ریشه‌های چالش‌های سیاسی و مشروعیّتی حکومت عربستان، نارضایتی این طبقه نسبت به نقض حقوق بشر و آزادی‌های اساسی بوده است. در حالی که جنبش اعتراضی مصر در جهت برطرف ساختن نیازهای اقتصادی و سیاسی طبقۀ متوسط رو به افول و رسیدن به آزادی و عدالت بود. از سوی دیگر، به دلیل فقدان جامعۀ مدنی کارآمد در عربستان، امکان اظهارنظر مسالمت آمیز وجود ندارد و چون ساختار نظام اقتدارگرا است، اعتراض‌ها را بر نمی‌تابد و به شدّت سرکوب می‌کند.

 یکی از مهمترین دلایلی که باعث اعتراضات خودجوش در عربستان و بخصوص در مصر شد را می‌توان فقدان آزادی و ضعف جامعۀ مدنی و ساختارهای دموکراتیک دانست‌ (حاجی ناصری و اسدی حقیقی، ۱۳۹۱: ۲۰۷). البته باید این نکته را افزود که هرچه جامعه از دیدگاه اقتصادی توسعه‌یافته‌تر شود، تنش‌های سیاسی و اقتصادی در آن کمتر و جامعه دموکراتیک‌تر‌ می‌شود؛ زیرا با گسترش طبقۀ متوسط، درخواست‌های سیاسی و اجتماعی هم افزایش می یابد؛ درخواست‌هایی که برآورده‌شدنشان در گرو جامعۀ مدنی، دموکراسی و آزادی است.

۵-۱-۲- مشارکت سیاسی در مصر

یکی از ویژگی‌های جوامع در حال توسعه، ظهور و رشد طبقۀ متوسط جدید است. مصر به عنوان بزرگترین کشور عربی، دارای سابقۀ مدنی طولانی است و همین مسأله باعث شده تا همواره بستر تحوّلات اجتماعی باشد و علاوه بر گروه‌های اسلام‌گرا، جریانات، احزاب و گروه‌های جدیدی در آن شکل گیرد. کشور مصر در زمینۀ اصلاحات، نهادهای مدنی و مبارزات، بیش از دو قرن سابقه دارد و اصلاحات به زمان محمدعلی پاشا بر می‌گردد. یکی از نتایج این اصلاحات، رشد طبقۀ متوسط، چه کلاسیک و چه جدید بوده است.

به موازات این رشد، طبقۀ متوسط جدید در قالب تشکیلات سیاسی و مدنی به فعالیّت سیاسی در شرایط بستۀ سیاسی و هم در شرایط باز سیاسی پرداخته است. این طبقه به نحوی، رهبری و نیز کادر اعضای سیاسی و کادر تشکیلات سیاسی را برعهده داشته است.

در مصر گرچه این طبقه به همراه جمال عبدالناصر نقش خود را در تغییرات و دگرگونی‌های دهۀ ۱۹۵۰و ۱۹۶۰م انجام داده است و گرچه در دهه ۱۹۷۰م این قشر به لحاظ تحوّلات سیاسی و به منظور تثبیت موقعیّت و نفوذ عوامل استکبار غربی در نظام سیاسی منفعل گشتند، اما در دهۀ ۱۹۸۰م و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، باز شاهد جوشش و جنبش این نسل سوخته در بین نظامیان و دانشجویان مصری بودیم که نمایندۀ احیاء تقویّت اسلامی مردم این دیارند(آقایی، ۱۳۶۸: ۳۴۴).

بدین ترتیب، وقوع بحران‌هایی در سطح دولت و جامعه، به تدریج زمینۀ شکاف میان دولت و مردم را فراهم و بستر را برای شکل‌گیری جنبش‌های اعتراضی در مصر فراهم نمود. اما تنها متغیّر احساس نارضایتی در شکل‌گیری جنبش کفایت نمی‌کند، بلکه وجود سازمان‌هایی برای ایجاد هماهنگی میان نیروهای معترض و بسیج آنها جهت بیان اعتراض ضروری می‌نمایند.

ایدئولوژی چنین سازمان‌هایی همراه با نوع ساختار آنها، نقش اصلی در هدایت جوامع دستخوش دگرگونی به سوی استقرار نظام مردم‌سالار و یا رژیم اقتدارطلب دارد. تأمل در حوادث و رویدادهای کشور مصر، بیانگر این مهم است که احزاب سیاسی، سازمان‌های دینی به ویژه اخوان المسلمین و جنبش‌های اعتراضی جدید، سازمان‌های موجود برای بسیج ناراضیان سیاسی و جهت‌دهی به نظام آیندۀ سیاسی مصر بودند(مسعودنیا و سعیدی، ۱۳۹۰: ۱۸۰).

اما در سال‌های پایانی حکومت مبارک، سه جریان اصلی سیاسی در عرصۀ سیاسی مصر حضور داشت که عبارتند از: احزاب حاکم دموکراتیک ملّی، اسلام گرایان به طور عمده اخوان المسلمین و جریان ملّی‌گرا و سکولار لیبرال(حزب الوفد جدید، حزب الغد و التجمع با حضور چهره‌های شاخصی مانند البرادعی، محمّدحسین هیکل با شعار انتخابات آزاد و اصلاح قانون اساسی)؛ اما از آنجا که حکومت مبارک، اسلام‌گرایان (اخوان المسلمین) را به دلیل رسوخ بیشتر در میان بسیاری از اقشار جامعه (طبقات متوسط، متوسط به پائین و فرودست جامعه) تهدیدی جدّی برای خود احساس می‌کرد، این سازمان را در کنار گروه‌های اسلام‌گرای افراطی، غیرقانونی اعلام کرد و کاندیداهای آن مجبور بودند در مقام غیرحزبی در انتخابات شرکت کنند(صالحی و دیگران، ۱۳۹۱: ۱۳۵-۱۳۴).

 بیشتر شهروندان مصری بر این اعتقاد بودند که آنچه در دایره مشارکت و رقابت سیاسی کشور مصر رُخ می‌دهد، تنها عناصری از مردم‌سالاری نمایشی است که مبنای واقعی ندارد و به عنوان روکش مردم سالاری برای یک نظام سیاسی فردگرایی محسوب می‌شود که بر کلّ جنبه‌های زندگی مسلّط است و استمرار تقلّب در نتایج حاصل از انتخابات در مصر باعث شد بسیاری از رأی دهندگان به این نتیجه برسند که مشارکت آنها در انتخابات فاقد تأثیر است(مسعودنیا و سعیدی، ۱۳۹۱: ۱۷۱).

اما در حالی‌که حکومت مبارک با سلطه فراگیر خود بر بخش‌های مختلف جامعه، هرگونه کنش سیاسی را در نطفه خفه می‌کرد، نیروهای اجتماعی به خصوص طبقه متوسط جدید مصر با استفاده از رسانه‌های جمعی و خط‌مشی‌های انفرادی، دولت را در سرکوب کنش‌ورزی سیاسی و اجتماعی ناتوان ساختند(سمیعی و میرالی، ۱۳۹۴: ۵۹).    

۵-۲- وابستگی به دولت

۵-۲-۱- وابستگی به دولت در عربستان

یکی از عواملی که باعث جلوگیری از ایجاد انقلاب در عربستان شده، وابستگی بیش از حدّ طبقۀ متوسط به دولت است؛ وابستگی به دولت، عوامل مختلفی دارد؛ اینکه اکثر سازمان‌های کشور از جمله رادیو و تلویزیون، مطبوعات، آموزش و پرورش، دانشگاه‌ها و غیره به صورت کامل زیر نظر دولت می‌باشند و چون اکثر کارکنان این سازمان‌ها جزء طبقۀ متوسط بوده و از مزایایی که شامل حقوق، بیمه و استخدام می‌باشد، بهره‌مند می‌شوند، و حتّی برای اینکه به مدارج بالاتر برسند و همچنین رشد بالای بیکاری هم باعث ترس از بیکاربودن در جامعه، باعث خوش خدمتی به حکومت شده و این باعث می‌شود وابستگی به حکومت افزایش یابد.

اما با انجام این سیاست‌ها، حجم دولت کاهش یافت و دولت توان جذب طبقۀ متوسط جدید را از دست داد. در عربستان، به دلیل درآمدهای نفتی، کمتر دولت دچار بحران اقتصادی شده و آزادی چندانی به طبقۀ متوسط در جهت اقتصادی داده نشده است؛ به عبارت دیگر، در عربستان این قشر از افراد جامعه، از لحاظ اقتصادی وابستگی زیادی به دولت دارند و اغلب اعضای این طبقه، جذب کارهای دولتی می‌شوند و معمولاً در مقابل فروش نیروی فکر خود، مُزد یا حقوق دریافت می‌کنند. درواقع، دلارهای نفتی، زمامداران عرب را قادر می‌سازد تا اقتدار خود را با توسعۀ دخالت دولتی در تمام حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی به اثبات برسانند.

۵-۲-۲ وابستگی به دولت در مصر

در مصر هم چنین وابستگی‌ای وجود دارد، ولی در برخی موارد بسیار ضعیف و حتّی وجود ندارد. با توجّه به این موارد، طبقۀ متوسط جدید در مصر یک طبقۀ دولت ساخته است؛ چرا که با پیدایش دولت مدرن در مصر، حکومت نیازمند گروهی از نخبگان اداری بود که بتواند دولت را اداره کند. بر همین اساس، حکومت به تشکیل طبقۀ متوسط اقدام کرد. طبقۀ متوسط به‌ مثابه ماشین بوروکراسی دولت، در مسیر طبقاتی خود شکل گرفته است و با سلطۀ مطلقه و مستقیم قدرت حُسنی مبارک به روند حرکتی خویش ادامه داد و بنا به همین دلیل، با استفاده از امکانات و عوامل خویش، به تأسیس طبقۀ متوسط جدید در ذیل حکومت مقتدر خود پرداخت.

طبقۀ متوسط نو، ساختۀ دولت بود که به دلیل بافت طبقاتی و ویژ‌گی‌های عمده‌ای که دارا بود، در سیر حیات تازۀ خود، تبدیل به طبقه‌ای در مقابل دولت و طبقۀ محروم شکل گرفت و در مقابل دولت، نقش آلترناتیو و اپوزیسیون را ایفاء کرد؛ چرا که در میان طبقۀ متوسط، طیف‌های گوناگون ایدئولوژیکی و غیرایدئولوژیکی به چشم می‌‌خورد که در عمل، نمایندگی اپوزیسیون را عهده‌‌دار بودند.

 با اینکه در مصر طبقۀ متوسط توسط دولت بوجود آمد، اما با گذر زمان وابستگی این طبقه به دولت کمتر شد و یکی از عوامل تأثیرگذار در این رابطه، بُحران اقتصادی بود که باعث سیاست‌های اقتصادی حُسنی مبارک شد؛ ویژ‌گی‌هایی از جمله: آزادسازی قیمت‌ها و بازار مالی، خصوصی‌سازی بخش عمومی از طریق فروش بخش عمومی به سرمایه‌داران محلّی و خارجی داشت و این سیاست، آزادی بیشتری را به این طبقه داد؛ قبل از انجام سیاست‌های نئولیبرال اقتصادی در مصر، حجم دولت بزرگ بود(الطنطاوی، ۲۰۱۱: ۶۹)؛ بر این اساس، دانشجویان بعد از فراغت از تحصیل، جذب سازمان‌های دولتی شده و این امر، منجر به وابستگی سیاسی- اقتصادی آنها می‌شود.

۵-۳- محافظه‌کاری

۵-۳-۱- محافظه کاریدر عربستان

عربستان از معدود کشورهای جهان است که شهروندان طبقۀ متوسط آن از حکومت محافظه‌کار خود محافظه‌کارتر هستند. بافت به شدّت قبیله‌ای این جامعه نقش مهمی در تداوم اقتدارگرایی حکومت سعودی داشته است؛ به عبارت دیگر، جامعه‌پذیری فرزندان و افراد در ساخت قبیله‌ای و خانواده‌های موجود در آن و تقویّت آن از سوی آئین وهابیّت، منجر به تولید مستمر نسل‌های بسیار محافظه‌کار شده و باورهایی مثل اطاعت محوری، نظم‌گرایی سنّتی، شیخوخیّت و مانند آن طیّ نسل‌ها درونی شده است(سردارنیا، ۱۳۸۹: ۹۱).

جنبش محافظه‌کار، مرکب از افرادی است که از وضع موجود راضی‌اند و در برابر نوآوری‌ها مقاومت می‌کنند. جنبش محافظه‌کار تلاش می‌کند از تغییر در جامعه جلوگیری کند و افرادی هم که از این نوع جنبش طرفداری می‌کنند، وضعیّت موجود جامعه را مطلوب‌ترین وضعیّت می‌دانند.

۵-۳-۲- محافظه کاری در مصر

در مصر هم محافظه‌کاری در این قشر وجود داشت؛ اما با سابقۀ طولانی جنبش‌ها در این کشور، درجۀ محافظه‌کاری کمتر شد. طبقۀ متوسط جدید مصر در پرتو ویژگی‌های غیرمحافظه‌کارانه‌اش، همواره با دیدی غیرسنّتی به نقد قدرت پرداخته است؛ نقدی که گاه با دیدگاه‌های انتقادی طبقۀ متوسط سنّتی هم‌خوانی داشته است. مردم این کشور با مشاهدۀ انقلاب تونس، تشویق شدند که دیوار ترس روانی از نظام حاکم را بشکنند. به طوری که زنان و دختران مصری نیز در سازمان‌دهی تظاهرکنندگان، شرکت در راهپیمایی‌ها و اعتصاب‌ها حضور داشتند.

 طبق گزارش‌ها ۲۰ % از افرادی که در میدان التحریر در همان اولین هفته جمع شده بودند، را زنان تشکیل می‌دادند. آنچه این انقلاب را ارزشمند ساخت، مطالبۀ آزادی و کرامت بود و نه برابری جنسیّتی؛ به خصوص در کشوری که تاریخ آن همواره مشحون زن ستیزی، بنیادگرایی مذهبی و حکومت نظامی بوده است؛ جالب این است که مصر یکی از سردمداران قیام زنان در جنبش أخیر بوده است و دارای بالاترین نرخ زنان با سواد و دانشجو در میان دول عربی هست.

زنان نه تنها خواهان رفع ظلم و ستم و تبعیض جنسیّتی بودند، بلکه خواهان حکومتی دموکراتیک براساس آراء مردم نیز بودند. جنبش‌های اولیه زنان در قرن ۱۹م بوسیلۀ گروه‌های کوچک زنان تحصیل کرده و طبقات متوسط به راه افتاد و طبعاً جنبش توده‌ای نبود. اکثریّت زنان همچنان پای‌بند نقش‌های سنّتی خود بودند و جنبش زنان را در نمی‌یافتند و یا نسبت به آن بی‌تفاوت بودند. به طورکلّی، بر اساس پژوهش‌های موجود، زنان نسبت به مردان از آگاهی کمتری برخوردارند و در مقایسه با مردان از نظر سیاسی بی تفاوت‌ترند و یا در صورت مشارکت در زندگی سیاسی بیشتر از مردان به احزاب راست و محافظه‌کار گرایش دارند(بشیریه، ۱۳۷۴: ۲۹۱-۲۹۲).

 با این تفاسیر باید گفت که زنان طبقۀ متوسط در عربستان، با محافظه‌کاری، محرومیّت و محدودیّت‌های بسیاری رو به رو هستند و از آزادی ای که زنان در مصر دارند، برخوردار نبوده و به همین دلیل این قشر که نیمی از افراد جامعه را تشکیل می‌دهد، از حرکت‌های اعتراضی و ایجاد جنبش جا می‌ماند.

۶- تأثیرات فرآیند جهانی شدن

جهانی شدن، آن‌گونه که در دهه‌های أخیر کانون توجه نظریه‌پردازان علوم گوناگون خصوصاً علوم انسانی قرار گرفته است، بی‌شک اثرگذارترین پدیده بر تمامی عرصه‌های زندگی اجتماعی چون سیاست، فرهنگ، اقتصاد و اجتماع بوده است(سمیعی و حاجی پور ۲۰۱۴: ۱۹۲۴). شتاب و دامنه دگرگونی‌های ناشی از جهانی شدن، در شکل‌گیری بهار عربی نقش مهمی ایفاء نموده است. به عبارتی دیگر، شاید بتوان یکی از دلایل بیداری و آگاهی مردمی، به ویژه در کشورهایی مانند عربستان و مصر را تغییر و تحولات دنیای حاضر، کمرنگ شدن مرزها و مراودات این دو کشور با جهان خارج دانست.

از نظر رونالد رابرتسون، مفهوم جهانی شدن هم به درهم فشرده شدن جهان و هم به تراکم آگاهی درباره جهان به عنوان یک کُل دلالت دارد(حاجی پور، ۱۳۹۴: ۱). رابرتسون تأثیر جهانی شدن را بر فر هنگ محّلی و فرهنگ جهانی بررسی می‌کند و مدّعی است دولت‌ها در عصر جهانی شدن، قادر به کنترل افکار و ایده‌هایی نیستند که از طریق رسانه‌های جدید وارد کشور می‌شود و این خود باعث رشد افکار محلّی‌گرایی می‌شود. اساساً رابرتسون جهانی شدن را عامل یکسان سازی فرهنگ‌ها در سراسر جهان ارزیابی نمی‌کند(اردکانی و دیگران، ۱۳۹۲: ۹۵).

همچنین دیوید هلد و آنتونی مک گرو، فارغ از تفاوت دیدگاه شان درباره تأثیر جهانی شدن بر دولت- مّلت‌ها، اتّفاق نظر دارند که جهانی شدن به فراروایت‌هایی به نام "دموکراسی "، "حقوق بشر" و بر پایی "جامعه مدنی " منتهی می‌شود که ویژگی ذاتی آن استقلال از دولت است. هلد و مک گرو، ضمن پذیرش نقش و حضور دولت‌ها و جایگاه و شیوه اعمال قدرت شان در عصر جهانی شده، آنها را محدودتر از قبل دانسته و معتقدند گسترش فنّاوری های اطلاعاتی و ارتباطی، منجر به افزایش آگاهی جوامع و تأثیر آنها بر یکدیگر شده است(اردکانی، ۱۳۹۲: ۹۹).

جهانی شدن و افزایش جریان‌های اطلاعات نیز بر تعداد معترضین در کشورهای استبدادی نسبت به خواسته‌های خود می‌افزود. جهانی شدن اطلاعات، در ذهن طبقۀ متوسط دو شکاف بزرگ ایجاد کرد؛ یکی شکاف میان اصول نوین شدگی- آزادی، دموکراسی، برابری، عدالت اجتماعی و رفاه اقتصادی و تحقق آنها در جامعه‌شان و دیگر، شکاف میان اوضاع فعلی ملّت‌های پیشرفته جهان و اوضاع رایج در جوامع خود(حاجی ناصری و اسدی حقیقی، ۱۳۹۱: ۲۱۰).

۶-۱- تأثیرات فرهنگی

مسأله سازترین بُعد جهانی شدن در خاورمیانه، بُعد فرهنگی است؛ چرا که جهان اسلام در مقایسه با دیگر نقاط دنیا، همیشه برای غربی‌ها فرهنگ غیر و بیگانه و در عین حال رقیب توانمند فرهنگی تلقّی گردیده است. همچنین از بُعد فرهنگی، جهانی شدن بیشتر بر ناظر بر فشردگی زمان و مکان و پیدایش شرایط جدید برای جامعۀ جهانی و جهانی شدن فرهنگ است. این بُعد از جهانی شدن بر اقتصاد و سیاست تفوّق دارد و عمدۀ توجّه آن بر روی مشکلاتی تمرکز دارد که فرهنگ جهانی با بهره‌گیری از رسانه‌های جمعی برای هویت ملّی و محلّی بوجود می‌آورد.

مبنای تحلیل طرفداران فرهنگ جهانی بر این اصل مبتنی است که رشد فزاینده فنّاوری وسایل ارتباط جمعی، اینترنت و ماهواره موجب فشردگی زمان و مکان و نزدیکی فرهنگی کشورها شده و از این طریق یک فرهنگ مسلّط در سطح جهانی تشکیل داده است.

۶-۱-۱- تأثیرات فرهنگی جهانی شدن در عربستان

در جهان اسلام نیز متقابلاً سعی می شود تا حدّ امکان از نفوذ و گسترش فرهنگ غربی جلوگیری، و عمدتاً به رسانه های غربی با سوءظّن نگریسته شود. با وجود این به نظر می رسد سرعت گسترش وسایل ارتباط جمعی در این منطقه از جهان همچون دیگر نقاط دنیا در دهۀ أخیر زیاد بوده است؛ به گونه ای که برخی از پژوهشگران از «انقلاب اطلاعاتی» در خاورمیانه سخن می گویند(آلترمن، ۱۳۸۰: ۲۸۹). در حالی که برخی از کشورها همچون عربستان، محدودیت‌های بسیاری را برای شهروندان خود در دسترسی به اینترنت ایجاد می کنند.

با گسترش وسایل ارتباط جمعی، تأثیرات فرهنگی آنها نیز گریزناپذیر خواهد بود و مؤلفه های جدید فرهنگی در منطقه به تدریج نفوذ پیدا خواهد کرد. اما از آنجا که مقاومت‌های فرهنگی نیز در مقابل گسترش فرهنگ جهانی وجود دارد، احتمالاً میزان این تأثیرات چندان شدید و گسترده نخواهد بود، بخصوص که کشورهای منطقه و صاحبان سرمایه های خصوصی با راه اندازی شبکه های مختلف به جلب مخاطبان بومی موفّق شده اند.

نکتۀ قابل توجّه این است که انگیزۀ گسترش شبکه های ماهواره ای، بیشتر، فشار نیروهای سیاسی است و برنامه ریزان این شبکه ها قصد دارند چگونگی ارتقاء سطح اعمال نفوذ سیاست‌های دولت‌ها و تخصیص بودجه و اعتبارات مؤثر در تهیّه برنامه ها، مسائلی همچون بی ثباتی سیاسی و اجتماعی و کشمکش‌های منطقه ای و اختلافات موجود میان کشورهای عربی را مورد توجّه قرار دهند(کوچک شوشتری، ۱۳۷۸: ۱۶۲). در عین حال، استفاده از اینترنت در میان قشر طبقۀ متوسط رو به افزایش است و حتی در عربستان زنان و دختران بیش از مردان برای دسترسی به اینترنت تلاش می کنند(طبرسا، ۱۳۸۰: ۲۶۹).

 6-1-2- تأثیرات فرهنگی جهانی شدن در مصر

اما از لحاظ فرهنگی رواج وسایل ارتباط جمعی و استفادۀ روزافزون از آنها توسط مردم منطقه باعث شده است که انحصار دولت‌ها در مورد ارائه محدود و جهت دهی شده اطلاعات در هم بشکند. این را هم باید گفت که نبود رهبری واحد در هر جنبش و نهضت اجتماعی، در گام نخست منجر به سردرگمی و تکثّر رفتاریِ توده‌های مردمی شده و نوعی آشفتگی در فرآیند تطوّر انقلاب را رقم می‌زند. بر همین اساس، می‌توان از جمله نقاط ضعف عمدۀ جریان بیداری اسلامی در جهان عرب و بویژه کشورهای مصر و عربستان را نبود و خلأ رهبری واحد هدایت‌گر غیرحزبی در رأس این جریان‌ها عنوان کرد(معصومی، ۱۳۹۲: ۴۹).

 با این تفاسیر، برخی پژوهشگران رهبر جنبش مصر را رسانه‌های اجتماعی و اینترنت و فیس‌بوک می‌دانند. به طوری‌که می‌توان گفت انقلاب مصر نخستین نماد «سیاسی شدن فیسبوک» در سطح وسیع برای سازماندهی اصلاحات عمده و تغییر شگرف بود(سمیعی و میرالی، ۱۳۹۴: ۶۳-۶۲).

۶-۲- تأثیرات سیاسی

بُعد اجتماعی- سیاسی جهانی شدن موجب می‌شود که افراد و گروه‌ها قدرتمند شده و بتوانند به عنوان گروه‌های ذی نفوذ بر روی دولت‌ها تأثیر بگذارند و آنها را تحت تأثیر تصمیمات، برنامه‌ها و خواسته‌های خود قرار دهند. در این بُعد از جهانی شدن، پرسش از نقش دولت و حکومت در فرآیند جهانی شدن است(زیرک، ۱۳۸۷: ۱۲۸). یکی از نکات مهمی که برخی از پژوهشگران در زمینۀ تأثیرات اجتماعی- سیاسی جهانی شدن در خاورمیانه ذکر کرده اند، ظهور و گسترش حرکت های بنیادگرای اسلامی است.

از دید این گروه، روند جهانی شدن، گرایش به حرکت های اسلامی را در بین مردم منطقه افزایش داده است. اولی شکست و ناکامی پروژه های توسعۀ ملّی است که با نام «انفتاح» یاآزادسازی اقتصادی صورت می گرفت؛ دومی سرنوشت و نتیجۀ روند صلح فلسطینی ها و اسرائیل ها است. ناکامی سیاست‌های توسعه، سرخوردگی مردم را بیشتر کرده است، به گونه ای که مردم احساس می کنند که دولت‌های غربی برای به حاشیه راندن و نادیده گرفتن آنها در اقتصاد جهانی برنامه ریزی کرده اند.

۶-۲-۱- تأثیرات سیاسی جهانی شدن در عربستان

تصوّر بر این است که فرآیند جهانی شدن، تأثیرات شگرفی بر رابطۀ دولت و جامعه از جنبۀ قدرت یافتن هرچه بیشتر جامعه و در مقابل، کاسته شدن از حجم، بزرگی و قدرت تأثیرگذاری دولت بر جامعه بر جای خواهد گذاشت؛ این امر تا حدّ زیادی در مورد رابطه دولت- جامعه در عربستان تحقّق نیافته است؛ دلایل این امر اساساً در مقاومت ساختار دولت و نخبگان سیاسی عربستان در برابر پیامدهای دموکراتیک شدن و خصوصی‌سازی در این کشور ریشه دارد و به نظر نمی‌رسد در کوتاه مدّت تغییر چشمگیری در این وضعیّت صورت پذیرد(تریل، ۲۰۱۱: ۴۵). اما اینترنت، کانال و منبع مهم بیان اعتراض‌ها و چالشی برای انحصار اطلاعاتی حکومت سعودی از نیمه دوم دهۀ ۱۹۹۰م به بعد بوده است.

گرچه دسترسی عمومی به اینترنت از اواخر ژانویه ۱۹۹۹م به بعد حاصل شد، ولی مبارزان وابسته به طبقۀ متوسط جدید، پیشتر یعنی از سال ۱۹۹۴م به بعد از اینترنت برای مبارزه سیاسی استفاده کرده‌اند، «کمیتۀ دفاع از حقوق مشروع»، نخستین تشکّل وابسته به این طبقه بود که برای نخستین بار از اینترنت برای مبارزه سیاسی استفاده کرد. در سال ۱۹۹۶م رئیس کمیتۀ یاد شده، سعدان فقیه، وب سایت این کمیته را در لندن ایجاد نمود و خود مدیریّت آن را بر عهده گرفت. گرچه رژیم سعودی، سایت‌های سیاسی را مسدود و فیلتر کرده است(سردارنیا، ۱۳۸۹: ۸۱).

۶-۲-۲- تأثیرات سیاسی جهانی شدن در مصر

جامعۀ مصر با درصد بالایی از افراد تحصیل کرده و شهری که به راحتی به اینترنت و فضای مجازی دسترسی دارند، وضعیّت نامساعدی را که در پی حاکمیّت مستبد و تبعیض طبقاتی بوجود آمده است، نمی‌پذیرد و در میدان‌های عمل که در سطح جامعه و شرایط اجتماعی مستعدّ انقلاب ایجاد گردیده، نه صرفاً در قالب انجمن‌ها و احزاب، بلکه به گونه ای یکپارچه، به دنبال منافع و اهداف خود گشته و با ترکیب و یکی شدن دیدگاه‌ها، دست به ایجاد جنبشی سیاسی زده‌اند که در عصر جدید و به اقتضای آن نوین و جدید است(افشارکُهن و برومندشرفی، ۱۳۹۱: ۴۵). به طورکلّی، می‌توان گفت طبقۀ متوسط جدید، به دلایل سیاسی و اقتصادی رشد یافتند و به عنوان مهمترین طبقۀ انقلاب مصر عمل کردند.

جهانی‌شدن و افزایش رسانه‌های جمعی نیز بر رشد کمّی و کیفی آنها تأثیرگذار بوده است؛ به طوری که آمارهای موجود در خصوص بافت‌های اجتماعی جهان عرب نشان می‌دهند که طبقۀ متوسط جدید، به شکل مطلق و نسبی، از سریع‌ترین رشد در بین طبقات دیگر برخوردار است(ابراهیم، ۱۳۹۰: ۴۳۸). طبق آمار ۲۰۰۹م، مصر دارای حدود ۳/۱۰ میلیون خطّ تلفن ثابت است، ۵۵/۳ میلیون مشترک تلفن همراه در این سال وجود داشته که این تعداد در سال ۲۰۱۰م به بیش از ۶۰ میلیون نفر رسید.

همچنین تعداد کاربران اینترنت از ۱/۲۰ میلیون در سال ۲۰۰۹م، به حدود ۲۲ میلیون و ۱۰۰ هزار نفر در سال ۲۰۱۰م افزایش یافت. از این رو، دولت مصر در واکنش به گسترش اعتراضات کوشید خطوط تلفن همراه را دچار اختلال نماید، سرعت اینترنت را کاهش دهد و برخی پایگاه‌های اینترنتی را فیلتر نماید(شیرازی و رسولی، ۱۳۹۰: ۹۱). اما با این راهکارها هم حکومت نتوانست جلوی تأثیرات جهانی شدن سیاسی را در بین طبقه متوسط جدید بگیرد.

۷- نتیجه گیری

بهره‌برداری از عقلانیّت در جنبش‌های أخیر خاورمیانه، به عوامل گوناگونی بستگی دارد که شکل‌گیری طبقۀ متوسط جدید یکی از آن عوامل می‌باشد. این طبقه، متشکّل از دارندگان مشاغل فکری، تخصّصی و فنّی است که دارای جایگاه و منزلت متمایز از سایر طبقات بوده و نقش مهمی در تحوّلات سیاسی و اجتماعی در چندین دهۀ أخیر داشته‌اند. باید گفت که گروه بوروکرات‌ها با داشتن ویژگی‌هایی مثل تحصیلات و تخصّص بالا و پذیرفته شدن به عنوان گروه مرجع، در جامعه دارای منزلت و مشروعیّت بوده و می‌توانند در تصمیم‌گیری‌ها و مسائل سیاسی نقش قابل توجّهی داشته باشند و به همین دلیل است که حاکمین، حساسیّت و توجّه ویژه‌ای به این طبقه دارند.

اهمیّت طبقۀ متوسط اجتماعی در عرصه‌های گوناگون اجتماعی و سیاسی تا بدان اندازه است که می‌توان آن را زمینه‌ساز شکل‌گیری جوامع نو و یکی از عناصر و پیش نیازهای بنیادی جامعۀ دموکراتیک دانست. از این رو، وابستگان به طبقۀ متوسط جدید، بوجود آورندگان دموکراسی و پیشگامان توسعۀ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در جوامع شناخته می‌شوند.

 باید این را هم گفت که هرچه جامعه از دیدگاه اقتصادی توسعه یافته‌تر شود، تنش‌های سیاسی و اقتصادی در آن کمتر و جامعه دموکراتی‌تر می‌شود؛ زیرا با گسترش طبقۀ متوسط، درخواست‌های سیاسی و اجتماعی آنها هم افزایش می یابد؛ درخواست‌هایی که برآورده شدن شان در گرو جامعۀ مدنی، دموکراسی و آزادی است. اما مشکل طبقۀ متوسط سرکوب‌های شدید و استبداد سیاسی بود که امکان مشارکت سیاسی را از آنها سلب کرده بود؛ به طوری که می‌توان یکی از دلایل رو آوردن طبقۀ متوسط جدید به ابزارهای نوین ارتباطی را ترس از اقتدارگرایی حُسنی مبارک و حکومت سعودی دانست. در این دولت‌ها هر حرکتی زیرذرّه‌بین گروه‌های اطلاعاتی می‌باشد و با سرکوب‌های شدید مواجه می‌شد.

عوامل مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در جوامع مصر و عربستان باعث شده که در این دو کشور قشر طبقۀ متوسط جایگاه و همچنین عملکردهای متفاوتی داشته باشند؛ عللی که از جنبش در عربستان جلوگیری کرد و جنبشی را در مصر بوجود آورد که آن عوامل از جمله: وابستگی به دولت، فقدان آزادی و جامعۀ مدنی، دولت‌های رانتی، زنان، احزاب و مشارکت سیاسی، رهبری، فضای بسته و سرکوب های شدید، محافظه‌کاری طبقۀ متوسط، پدرسالاری، قبیله‌گرایی، عدم وحدت و هویت ملی می‌باشند، باید گفت که طبقۀ متوسط جدید با تشکّل، تقویّت و گسترش حیطۀ عمل شان در بین مردم ممکن است، در بلندمدّت بتوانند اهداف مبارزاتی را انسجام بخشیده و در خلاف جهت میل حکومت فعلی عربستان عمل ‌کنند.

همچنین اعضاء طبقۀ متوسط جدید به عنوان کنش گران مدنی تا حدّی توانسته‌اند حکومت سعودی را پاسخ‌گو سازند. در صورت استمرار نقش آفرینی آنها و تحقّق شرایط فوق، شاید این طبقه بتواند طلایه دار دموکراسی غیرسکولار و حتّی جنبش در جامعۀ عربستان در آینده باشد و سطح اصلاحات افزایش یابد.

طیف وسیعی از اعضای طبقۀ متوسط جدید اگرچه از بعضی امکانات موجود استفاده می‌کردند، اما از نبود نهادهای دموکراتیک، وجود سرکوب، سانسور، نابرابری فزاینده، فساد رژیم سعودی، فشارهای وارده بر ملّت و روابط نزدیک حکومت سعودی با غرب ناراضی هستند؛ در نتیجه بخش اعظم طبقۀ متوسط جدید در برابر سیاست‌های شبه مدرنیستی حکومت سعود مقاومت کرده و در مقاطع گوناگون و به اشکال مختلف نارضایتی خود را از نظام سیاسی موجود ابراز داشتند. اما همان‌طور که گفته شد، بنا به دلایل ذکر شده نتوانسته‌اند تا الان جنبشی تمام عیار را بوجود بیاورند.

رشد و گسترش طبقۀ متوسط جدید در مصر، ارتباط تنگاتنگی با تغییر و تحوّلات ساختاری انجام شده در این کشور در حوزه‌های مختلف آموزشی، ارتباطی، شهرنشینی و مانند آن در چند دهۀ أخیر داشت. رشد و گسترش طبقۀ متوسط در مصر در چند دهۀ گذشته، موجب شد تا چالش‌های سیاسی متعدّدی از ناحیۀ این طبقه فراروی حکومت مبارک قرار گیرد. از جمله عمده‌ترین این چالش‌ها که چالش‌های دیگر در ذیل آن قرار می‌گیرد، ساخت اقتدارگرا و غیردموکراتیک حکومت بود.

فساد، بحران اقتصادی، تضاد طبقاتی، وابستگی به قدرت‌های خارجی، و بحران مشارکت از دیگر این چالش‌ها می‌باشد. در مصر در طول چندین دهه، یک حکومت اقتدارگرا بر کشور حاکم بود و پیوسته در راه گسترش جامعۀ مدنی در مصر محدودیّت ایجاد می‌کرد. سرانجام انباشت مطالبات و درهم تنیدگی مشکلات سیاسی و اقتصادی باعث شد تا بسیاری از مردم مصر نسبت به طبقۀ حاکم بی اعتماد شوند.

با وجود محدودیّت‌ها و سرکوب دولت، طبقۀ متوسط مصر به مبارزه برای تحوّل و تغییر سیاسی ادامه و با ایجاد یک جنبش اجتماعی فراگیر به حکومت مبارک خاتمه دادند؛ این در حالی بود که جوانان مصری وابسته به ایدئولوژی یا طبقه‌ای ویژه نبودند، بلکه از همۀ لایه‌های اجتماعی برخاسته‌اند، باسوادی و آگاهی چشمگیر و دسترسی آنان به اینترنت و شبکه‌های اجتماعی است که چه بسا از مایه‌های اصلی به راه افتادن جنبش‌های همچون جنبش در مصر بوده است.

مراجع

منابع فارسی

– آقایی، داوود (۱۳۶۸)، سیاست و حکومت در عربستان سعودی، تهران: نشر کتاب سیاسی.

– آلترمن، جان. بی (۱۳۸۰)، «انقلاب اطلاعاتی در خاورمیانه»، ترجمه بهزاد شاهنده، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره ۲۵، صص ۶۲-۸۰.

– ابراهیم، سعدالدین (۱۳۹۰)، بیداری اسلامی (دلایل و ریشه‌ها)، تهران: موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر تهران.

– احتشامی، انوشیروان (۱۳۸۱)، « بنیادگرایی اسلامی و اسلام سیاسی»، ترجمه: محسن اسلامی، فصلنامه علوم سیاسی، شماره ۱۸.

– ادیبی، حسین (۱۳۵۸)، طبقه متوسط جدید در ایران، تهران: انتشارات جامعه.

– اردکانی خلیلی، محمدعلی و سعید معیدفر و علی ساعی (۱۳۹۲)، «جهانی شدن و تأثیر آن بر هویت قومی و ملی؛ مطالعه کردهای سنندج»، مسائل اجتماعی ایران، سال ۴، شماره ۷، صص ۹۱-۱۱۲.

– ازغندی، علیرضا (۱۳۸۵)، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران، تهران: نشر قومس.

– اسپوزیتو، جان و مهران کامروا و جان واتربوری (۱۳۹۱)، جامعه مدنی و دموکراسی در خاورمیانه، ترجمه محمد تقی دلفروز، تهران: انتشارات فرهنگ جاوید.  

– اشرف، احمد و علی بنوعزیزی (۱۳۷۰)، طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران، ترجمه سهیلا ترابی فارسانی، تهران: انتشارات نیلوفر.

– افشارکُهن، جواد و برومندشرفی، (۱۳۹۱)، «انقلاب اسلامی ایران، جهانی شدن و جنبش سیاسی نوین در مصر»، پژوهشنامه انقلاب اسلامی، سال ۲، شماره ۵، صص ۲۵-۴۸.

– امینی،کریم (۱۳۸۸)، « تأثیر روند دولت – ملت‌سازی بر ثبات سیاسی و سیاست خارجی عربستان سعودی»، فصلنامه سیاست دفاعی، شماره ۶۸، صص ۱۵۵-۱۷۶.

– برزگر، ابراهیم (۱۳۷۴)، «تحوّلات سیاسی- اجتماعی در عربستان سعودی»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال ۹، شماره۱، صص ۱۲۸-۱۴۶.

– بشیریه، حسین (۱۳۷۴)، جامعه‌شناسی سیاسی، نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی، تهران: نشر نی.

– حاجی پور، محمّد (۱۳۹۴)،«بررسی نگرش شهروندان به جهانی شدن فرهنگی و فنّاوری های اطلاعاتی- ارتباطی و ارزیابی آنها از عملکرد حکمرانان شهری؛ مطالعه موردی کلان شهر تهران»، پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته علوم سیاسی، دانشگاه یاسوج.

– حاجی ناصری، سعید و ابراهیم اسدی حقیقی (۱۳۹۱)، «واکاوی نقش طبقه متوسط جدید در جنبش اجتماعی مصر»، فصلنامه روابط خارجی، سال ۴، شماره ۴، صص ۱۹۷-۲۳۴.

– دهشیار، حسین (۱۳۸۵)، «مثلّث بقای دولت در عربستان سعودی؛ آمریکا، مذهب و نفت»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال ۱۳، شماره ۴، صص ۷-۴۰.

– رضوانی فر، اسماعیل (۱۳۹۲)، «چالش های سیاسی- اجتماعی عربستان در پرتو بیداری اسلامی»، فصلنامه پژوهش های منطقه ای، شماره ۱، صص ۱۲۶-۱۶۸.

– زیرک، معصومه (۱۳۸۷)،«تحلیل پیامدها و دستاوردهای تجاری جهانی شدن، منطقه گرایی و الحاق ایران به سازمان تجارت جهانی»، ماهنامه بررسی مسایل و سیاست‌های اقتصادی، شماره‌های ۸۳ و ۸۴.

– سردارنیا، خلیل‌الله (۱۳۸۹)، «طبقه متوسط جدید و چالش‌های سیاسی حکومت سعودی»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال ۱۷، شماره ۳، صص ۷۳-۹۶.

– سردارنیا، خلیل الله (۱۳۹۰)، «تحلیل ساختاری و کنش گرا بر چرایی تثبیت حکومت اقتدارگرا در مصر از دهه ۱۹۸۰ تا ژانویه ۲۰۱۱م»، فصلنامه روابط خارجی، سال ۳، شماره ۲.

– سمیعی اصفهانی، علیرضا و سجاد میرالی (۱۳۹۴)، «غیر جنبش‌های اجتماعی؛ الگوی نظری برای تبیین کنش انقلابی مردم مصر»، فصلنامه مطالعات سیاسی جهان اسلام، سال چهارم، شماره ۱۴، صص ۷۱-۴۹.

– شرابی، هشام (۱۳۸۰)، «کندوکاوی در مفهوم واقعیّت پدرسالاری جدید»، ترجمه احمد موثّقی، فصلنامه راهبرد، شماره ۱۹، صص ۱۸۷-۱۹۷.

– شرابی، هشام (۱۳۷۹)، «پدرسالاری و مدرنیته»، ترجمه احمد موثّقی، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، شماره۵۰، صص ۲۲۵-۲۳۸.

– شیرازی، حبیب الله و مینا رسولی (۱۳۹۰)، «کالبدشکافی جنبش مصر»، فصلنامه دانشنامه، دوره ۴، شماره ۲، صص ۸۱-۹۳.

– صالحی، سیّدجواد و عبّاس فرح بخش و ایوب فرج زاده (۱۳۹۱)، «طبقه متوسط جدید و چالش‌های سیاسی حکومت مصر از دهه ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۱م»، فصلنامه مطالعات جهان اسلام، سال ۱، شماره ۱، صص ۱۲۵-۱۴۶.  

– طبرسا، نقی (۱۳۸۰)، «بررسی پدیده اینترنت در خلیج فارس»، مجله علوم سیاسی، شماره ۱۳، صص ۲۴۷-۲۵۲.

– عطایی، فرهاد و محمّد منصوری مقدّم (۱۳۹۲)، «تبارشناسی سیاست خارجی عربستان سعودی؛ راهبردی واقع گرایانه بر بستری هویتی»، فصلنامه روابط خارجی، سال ۵، شماره ۱، صص ۱۳۳-۱۶۸.

– فوکویاما، فرانسیس (۱۳۸۶)، آمریکا بر سر تقاطع، دموکراسی، قدرت و جریان نئو محافظه‌کاری، ترجمه مجتبی امیری، تهران: نشر نی.

– کوچک شوشتری، هوشنگ (۱۳۷۸)، «موج سوم؛ گسترش کانال‌های ماهواره ای در کشورهای عربی»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره ۱۸، صص ۱۵۷-۱۶۳.

– متقّی، افشین (۱۳۹۴)، «واکاوی زمینه های ناسازواری در روابط ایران و عربستان بر پایه نظریه سازه انگاری»، فصلنامه پژوهش های راهبردی سیاست، سال ۳، شماره ۱۲، صص ۱۴۱-۱۶۱.

– مسعودنیا، حسین و ندا سعیدی حیزانی (۱۳۹۱)، «بررسی عوامل سقوط رژیم حُسنی مبارک و چشم انداز تحوّلات کشور مصر»، فصلنامه دانش سیاسی، سال ۸، شماره ۱، صص ۱۶۳-۱۹۴.

– نادری، عباس (۱۳۸۸)، «بررسی جامعه شناختی نظام سیاسی عربستان سعودی»، فصلنامه سیاست خارجی، شماره ۸۹، صص ۸۰۳-۸۱۸.

– هانتینگتون، ساموئل (۱۳۷۰)، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: نشر علم.

– هزارجریبی، جعفر و رضا صفری شالی (۱۳۸۹)، «بررسی نظری در شناخت طبقه متوسط (با تأکید بر طبقه متوسط جدید ایران)»، فصلنامه علوم اجتماعی، شماره ۵۰، صص ۶۳-۹۰.

هنرجو، محمّدعلی (۱۳۹۴)، «بررسی رفتار انتخاباتی شهروندان یاسوج در انتخابات نهم مجلس و عوامل مؤثّر بر آن»، پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته علوم سیاسی، دانشگاه یاسوج.

– یمانی، مای (۱۳۷۸)، «اسلام و مدرنیته؛ روحیّات نسل جدید در عربستان سعودی»، فصلنامه سیاست خارجی، ترجمه شهرام ترابی، شماره ۴۹، صص ۱۶۵-۱۷۳.

منابع لاتین

– Allison, Graham (2010), US National Interests: AReport from The Commission onAmerica’s National Interests, Harvard University: JHU/APL Rethinking Seminar Series.

 -Andrzej Kapiszewski, “Saudia Arabia: SStepstoward Democratization or Authoritarianism,” Journal of Asian & African Studies, Vol. 9, No. 3.

– Bayat, Asef, (2010), Life as Politics: How ordinary people change the Middle East. Amsterdam: Amsterdam University Press.

– Berger, Robert (2011), “Israel Fears Unrest in Egypt Could Jeopardize Peace Treuty”, in www.Latimes.com.

– Blaydes, L. (2011), “One Man, One Vote, One Time? A Model of Democratization in the Middle East” Journal of Theoretical Politics, Vol. 24, No. 1.

– Cordesman, Anthony H, (2002), “Saudi Arabia Enters the 21’ Century: Opposition & Extremism”, Center for Strategic & international Studies, Washington.

– Eltantawi, W. (2011), Social Media in the Egyptian Revolution, International Journal of Communication, Vol. 13, No. 2, Pp. 57-69.

– Eugene B. Gallagher’ and C. Maureen Searle, (1985), “Health Services and the Political Culture of Saudi Arabia” ‘Department of Behavioral Science, University of Kentucky ‘American Association for the Advancement of Science, Washington, Pp. 251-262.

– Farsoun,”oil (2002), “state and social stracture in the Middle East”, Cambridge: Cambridge University Press.

– Hamilton, Alec (2011, January 27), “From Tunisia to Egypt: Protests for Democracy in the Arab World”, Thursday, in http://www.wnyc.org/articles/itsfree.

– Huntington, S.p. (1968), “Political order inchanging societies”, NewHaven. CT: Yale University Press.

– Jahner, Ariel (2012), “Saudi Arabia and Iran: The Struggle for Power and Influence in the Gulf”, International Affairs Review, Vol. 27, No. 3.

– Samiee Esfahani, A. & Hajipour, M. (2014). Investigating the Challenges and opportunities of Iranians’ National Identity in the Age of Globalization, European Online Journal of Natural and Social Sciences, Vol. 2, No. 3, Pp. 1923-1930.

– Tarik, Osman. (2010), Egypt on the Brink from Nasser to Mubarak, Oxford University Press.

– Terrill, Andrew (2011), “The Saudi-Ianian Rivalryand the Future of Midle East Security”, Strategic Studies Institute (SSI), USA.

– Waterbury, Jerard (1994), “Anarchy is what States make of It: The Social Construction of Power Politics”, International Organization, Vol. 46, No. 2.

دو فصلنامه مطالعات بیداری اسلامی شماره ۷

انتهای متن/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یازده + 7 =