روایتی خواندنی از دوران کودکی سردار مشهور سپاهی که در سوریه شهید شد

من حسین همدانی هستم متولد بیست و چهارم آذرماه سال ۱۳۲۹ در شهرستان آبادان فرزند سوم خانواده ای هستم که عبارت بود از پنج سر عائله؛ دو خواهر بزرگ تر از خودم و یک برادر کوچک تر.

خبرگزاری میزان-گروه سیاسی: «پیغام ماهی‌ها» کتابی ۵۱۲ صفحه‌ای است که در ۴۲ فصل به بررسی سرگذشت‌نامه سردار شهید حسین همدانی استاد جنگ‌های نامتقارن محور مقاومت و فرمانده پیشین سپاه حضرت محمد رسول‌الله(ص) پرداخته است.         
همدانی  در فصول ابتدایی این کتاب زندگی این شهید در دوران کودکی، سال های مبارزه با رژیم پهلوی، حضور در روزهای سخت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تاسیس سپاه پاسداران و عضویت در سپاه استان همدان و نبردهای داخلی جبهه کردستان روایت می شود و بعد از آن ماجراهای تاسیس لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) با همراهی شهیدان محمود شهبازی، حاج احمد متوسلیان و محمدابراهیم همت بازگو می شود.    

همدانی
مخاطبان خبرگزاری میزان می توانند در ادامه بخشی از این کتاب را مطالعه کنند: 
خبرگزاری میزان: من حسین همدانی هستم متولد بیست و چهارم آذرماه سال ۱۳۲۹ در شهرستان آبادان فرزند سوم خانواده ای هستم که عبارت بود از پنج سر عائله؛ دو خواهر بزرگ تر از خودم و یک برادر کوچک تر.
مادرم بانوی خانه دار و بسیار مومنه ای بود، پدرم مرحوم علی آقا همدانی در چند سال آخر عمرش در شرکت ملی نفت ایران کار می کرد کارگر فنی پالایشگاه نفت آبادان بود و انسانی زحمت کش و شریف؛ مقدر نبود بیش از سه سال سایه ی پر مهر پدر را بر سر داشته باشم. 
سال ۱۳۲۲ بر اثر یک بیماری صعب العلاج کار ایشان به بیمارستان و اتاق عمل کشید و زیر تیغ جراحی فوت شد و جسدش را در گورستان احمد آباد شهر آبادان به خاک سپردند. 
مادرمان ماند با چهار فرزند یتیم، سال های اول پس از فوت پدر خیلی به ما سخت گذشت، خانواده به آن صورت ممر در آمدی نداشت، چند سالی طول کشید تا سر انجام با دوندگی فراوان مادر و دایی مان شرکت نفت حاضر شد مستمری ماهیانه ی ناچیزی برای عائله مرحوم پدرم تعییین کند بعد هم دیگر به زادبوم خانوادگی نقل مکان کردیم و مقیم همدان شدیم.
هر کسی از کودکی دوران و نوجوانی خودش به فراخور محیط اجتماعی و موقعیت خانوادگی خاطرات تلخ و یا شرینی دارد در مورد خودم بایستی صادقانه عرض کنم به محض این که از آب و گل در آمدم و دست چپ و راست خودم را شناختم کار کردم، از همان کلاس اول ابتدایی در بازار همدان کار می کردم و درس هم می خواندم.
خواهر بزرگ تر که اولین فرزند خانواده بود بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به خانه بخت رفت و مسئولیت اداره مادر و برادر و خواهرم به دوش من افتاد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک + 8 =