تحقیق حاضر به روش توصیفی ـ تحلیلی گردآوریشده است و نتایج آن نشاندهنده آن است که رسانههای نوین دارای خصوصیاتی برتر نسبت به دیگر ابزارها هستند از این رو از طرف دولتهای مختلف بستر مناسبی برای تغییر نگرش و فروپاشی از درون گروهها و کشورهای مخالف قرارگرفتهاند.
چکیده
انقلاب اطلاعاتی و ظهور رسانههای نوین به زندگی امروز ما شتابی بیسابقه داده است که موجب جایگزینی فرهنگ رسانههای نوین بافرهنگ رسانههای سنتی مانند کتاب، روزنامهو … شده است و از آنجایی که رسانههای نوین مبتنی بر دیدار و شنیدار (و نه تفکر عمیق) هستند و نحوه ساخت برنامه در آنها نیاز به تفکر عمیق را منتفی کرده است، با اقبال گسترده جهانی روبهرو شدهاند، همچنین فناوریهای رسانهای جنبههای مختلف زندگی بشر امروزی را تحت تاثیر خود قرار داده است؛ از طرفی نیز جنگ و نزاع به عنوان جزیی جداییناپذیر از نهاد جوامع بشری نیز دستخوش دگرگونی عمیق شده است و با توجه به امکانات گسترده موجود در رسانههای نوین، از جنگ کلاسیک و نبرد واقعی به سمت جنگ نرم در عرصه مجازی سوق یافته است.
جنگ نرم در واقع جنگی است کم هزینه مبتنی بر نرم افزار رسانه و غیرمستقیم که در آن هدف تغییری نکرده است و فروپاشی از درون و استحاله در حاکمیت دولتهای مخالف است، ولی ابزارها تغییر بنیادین کرده و رسانهها بهعنوان اصلیترین ابزار به کار گرفته میشوند؛ پرسشی که به ذهن متبادر میشود این است که چرا رسانههای نوین به عنوان ابزاری برای جنگ نرم انتخاب شدهاند و هدف از جنگ نرم چیست.
تحقیق حاضر به روش توصیفی ـ تحلیلی گردآوریشده است و نتایج آن نشاندهنده آن است که رسانههای نوین دارای خصوصیاتی برتر نسبت به دیگر ابزارها هستند از این رو از طرف دولتهای مختلف بستر مناسبی برای تغییر نگرش و فروپاشی از درون گروهها و کشورهای مخالف قرارگرفتهاند. در این میان رسانههای نوین را به عنوان ابزار جنگ نرم انتخاب کرده تا به اهداف خود از قبیل: مرجع سازی، جایگزینی فرهنگ دنیایی بهجای فرهنگهای ملی، رواج مادیگرایی، بازتعریف روابط اجتماعی و خواستههای شهروندان، تردید افکنی در کارایی نظامهای سیاسی و … برسد.
کلیدواژه ها
کلیدواژهها: جنگ نرم؛ رسانههای نوین؛ نابودی تفکر؛ فروپاشی از درون
مقدمه
عصر کنونی دربردارنده پیشرفتهای فناورانه فراوان در تمام زمینهها بوده است؛ جنگها نیز به عنوان جزو جداییناپذیر جوامع متاثر از فناوریهای نوین است. درگذشته منازعات و جنگها در میدانها و جبهههای جنگ و به صورت رو در رو بین طرفین مخاصمه درمیگرفت و با خونریزیهای فراوان و شکست یکی از طرفین و یا عقبنشینی طرفین پایان میگرفت که البته به راهاندازی جنگ و اداره آن به این صورت بسیار پرهزینه و طاقتفرسا بود.
در قرن حاضر رویکرد دولتها و ابرقدرتها نسبت به جنگها نیز تغییر کرده است، به شکلی که دولتها با تکیه بر قدرت رسانههای نوین و همهگیری آن در سطح جهانی عرصه نبرد علیه یکدیگر را به سمت جنگی پیش میبرند که بسیار متفاوت با نبردهای کلاسیک گذشته است و بهعنوان جنگ نرم معروف است. باید گفت رسانهها پسزمینه همیشگی بازی سیاست و حوزهای عمومی هستند که در آن قدرت به نمایش درمیآید و دربارهاش داوری میشود (کاستلز، ۱۴۱:۱۳۸۰).
نقش رسانهها در سده معاصر هرروزه بیش از پیش برجسته شده است. رسانهها امروزه به واسطه بهکارگیری فناوریهای پیشرفته ارتباطی تا عمق جوامع نفوذ کرده و از تاثیر بسزا و تعیینکنندهای در جهتدهی به افکار عمومی و نحوه نگرش افراد به جامعه، سیاست، اقتصاد، فرهنگ… برخوردار گشتهاند. انسان قرن بیست و یکم در هالهای از امواج و دریایی از اطلاعات است و این طلیعه عصر جدیدی است که بر پایه «اطلاعات» و «ارتباطات» شکل خواهد گرفت. تنها افراد یا ملتهایی قادر به بهرهگیری بهینه از عصر جدید خواهند بود که از قدرت و توان لازم برای «پالایش امواج» و سازماندهی اطلاعات برخوردار باشند. (معتمد نژاد،۱۳۷۹: ۶۸).
تعریف مفاهیم
رسانههای نوین
رسانهها در طول تاریخ ابزاری فناورانه بودهاند و در زندگی بشر تاثیرگذار بودهاند و مفاهیم مهم جوامع انسانی را متحول کردهاند. با انقلاب فناورانه که در زمینه رسانهها به وجود آمد، عرصههای مختلف زندگی بشر متحول گردید، همانگونه که اختراعات بشر در حال پیشرفت هستند رسانهها نیز در طول تاریخ در حال پیشرفت بوده و هستند زمانی گل نوشته، پاپیروس … رسانهای در دست مردم بود و زمانی هم امواج ماهوارهای ولی به هر ترتیب رسانه کماکان مفهوم اصلی خود یعنی «رساننده» پیام را دارد.
درواقع وجه ممیزه رسانههای نوین ازجمله ماهوارهها و اینترنت با رسانههای سنتی، قابلیتهای آنها در سرعت انتقال دادهها و ارزانی و حجم بالای انتقال دادهها و دسترسی آسان به آنهاست و این تفاوتهای عمده بوده است که موجب انقلاب رسانهای در چند دهه اخیر شده است.
در واقع باید گفت که رسانههای جدید به دلیل ماهیت ذاتیشان به راحتی در دسترس مخاطبان با هر سن و جنس و نژادی قرار میگیرند و درواقع سواد رسانهای خاصی برای دسترسی به دادههای آنها نیاز نیست؛ درصورتیکه در چند سده گذشته که رسانههای سنتی رسانه غالب بودهاند، دسترسی به آنها برای همگان مقدور نبود، حجم آن رسانهها به ازای هر نفر بسیار ناچیز بود، گرانی رسانههای سنتی نیز از خصوصیات آنها بود از این رو گسترش آنها به کندی و سختی صورت میگرفت؛ با مقایسهای ساده بین خصوصیات رسانههای سنتی با رسانههای نوین درمییابیم که علت همهگیر و جهانشمول شدن رسانههای نوین به چه علت است.
جنگ نرم
اصطلاح جنگ نرم[۴] برای اولین بار توسط استادان برجسته علوم سیاسی و مدیران سابقهدار سازمان سیا و پنتاگون به وجود آمد. نخستین بار جوزف نای[۵]، در مقالهای در " نشریه آتلانتیک[۶]" مفهوم قدرت نرم را به شکل نظریه مطرح کرد (Nye, 1990:12) و در آثار متعددی به تفصیل، آن را مورد بررسی و پردازش قرار داد. ازنظر نای، قدرت نرم توانایی جذب کردن است که اغلب به رضایت منجر میشود. درحالیکه قدرت سخت، توانایی تاثیرگذاری بر رفتار دیگران از راه اثرگذاری بر اولویتهای آنهاست (Nye, 2002:5).
جنگ نرم، جنگ ایدههاست. به باور برخی صاحبنظران مانند گولدستین[۷] و کوهن[۸]، ایدهها یکی از هدایت گران رفتار راهبردی بازیگران میباشند. توضیح آنکه به اعتقاد آنها ایدهها در شرایط عدم قطعیت به مثابه یکی از ویژگیهای محیط راهبردی کنونی، بازیگران را به سوی راهبردهایی برای نیل هدفها و کسب منافعشان هدایت میکنند. درواقع ایدهها دارای چنان ظرفیتی هستند که میتوانند «نقشههای راه» دستیابی به مطلوبیتها را برای بازیگران ترسیم کنند (Goldstein& Keohane,1993:41).
در مقطع جنگ سرد و در پی اصلاحات گورباچف مبنی بر ایجاد فضای باز سیاسی و تغییر در قوانین اقتصادی (پرسترویکا) سیاستمداران آمریکایی جنگ سخت و کلاسیک با اتحاد جماهیر شوروی را کنار گذاشتند و تنها راه به زانو درآوردن بلوک شرق را جنگ نرم و فروپاشی از درون دانستند. سیاستگذاران پنتاگون و سیا با سه راهبرد دکترین مهار، نبرد رسانهای و ساماندهی نافرمانی مدنی اتحاد شوروی را به فروپاشی و شکست واداشتند؛ اما در تعریف جنگ نرم باید گفت جنگ نرم در برابر جنگ سخت[۹] در حقیقت شامل هرگونه اقدام روانی و تبلیغات رسانهای است که جامعه هدف یا گروه هدف را نشانه میگیرد و بدون درگیری نظامی و لشگر کشی، رقیب را به انفعال یا شکست وا میدارد.
جنگ روانی، جنگ مجازی، جنگ رسانهای برای ایجاد تصویرسازی و کنترل اذهان و فکر مردم، از اشکال جنگ نرم هستند. جنگ نرم در پی از پای درآوردن اندیشه و تفکر جامعه هدف است تا حلقههای فکری و فرهنگی آن را سست کند و با بمباران خبری و تبلیغاتی در نظام سیاسی ـ اجتماعی حاکم تزلزل و بیثباتی تزریق کند. بهطورکلی جنگ نرم در روش نرم افزاری و در پیامد غیر کشنده است. در جنگ نرم تلاش میشود که به مراکز ثقل موضوعات مرجع امنیت نرم یعنی مشروعیت نظام سیاسی، وحدت و تمامیت ملی کشور، اعتماد ملی، وفاق ملی ـ سیاسی که خود از منابع بسیار مهم سرمایه اجتماعی هستند صدمه وارد شود.
در جنگ نرم عامل تهدید به دنبال فراهم کردن الگوهای اقناعی است و تلاش میکند که مخاطب را بهگونهای تحت تاثیر قرار دهد که ترجیحات و اولویتهای خود را مطابق خواستههای عامل تهدید فهم و درک کند (نای، ۲۳:۱۳۸۳)؛ بنابراین میتوان گفت که جنگ نرم عبارت است از هرگونه اقدام غیر خشونتآمیز که ارزشها و هنجارها را مورد هجوم قرار داده و در نهایت منجر به تغییر در الگوهای رفتاری و خلق الگوهای جدیدی شود که با الگوهای رفتاری نظام حاکم تعارض داشته باشد. لازم به ذکر است که زمینههای تهدید نرم افزاری مانند موانع ساختاری مشروعیت یا بحران مشروعیت میتواند منجر به شکلگیری یا تشدید تهدیدات نرم افزاری و یا حتی سخت افزاری مانند حمله نظامی شود.
جنگ نرم در صورتی شکل میگیرد که کسانی که جامعه هدف هستند و بانیان جنگ در پی نفوذ بر آنان هستند اساسا احساس و ادراک تهدید از آن نداشته باشند، بلکه آن را مطلوب خود و تسلیم شدن در برابر آن را اولویت خود بدانند. این اولویت میتواند بهعمد یا ترغیب، آموزش و پرورش و فرهنگسازی انجام شود. اینگونه از تهدید نرم که در واقع نقطه مقابل قدرت شرطی است، با تغییر اعتقادات افراد و ملتها، اساسیترین کارکردها را در حکومت، اقتصاد، سیاست و… کشورها ایفا میکند. (گالبرایت، ۳۷:۱۳۸۱).
توجه به این نکته بسیار بااهمیت است که از آنجاییکه جنگ نرم در مراحل تکوین به دلیل ماهیت ذهنی و انتزاعی آن چندان جلب توجه نمیکند و درواقع جمعی از کارگزاران نظام سیاسی اساسا وضعیت موجود را وضعیتی کاملا عادی تلقی میکنند، لذا تهدید نرم بهصورت خفته و مستور در حوزه مورد نظر پیشروی کرده و در جایگاههای نرم نظام از قبیل هویت، فرهنگ، مشروعیت، مشارکت سیاسی، کارامدی و… بهاندازهای پیشرفت کرده که در موقع تجلی و نمودارشدن تهدید، به دلیل اینکه زیرساختهای نرم افزاری مدیریت امنیت ملی را به چالش کشیده، امکان مدیریت تهدید را در عرصههای نرم و سخت در حد قابلتوجهی کاهش میدهد. موثرترین هدف جنگ نرم، متقاعد کردن هرچه بیشتر مردم برای عدم حمایت از نظم موجود به واسطه مخالفت فعالانه یا رد برخورد منفعلانه است (Schutt, 2006:34).
با توجه به تعاریفی که از جنگ، قدرت و امنیت نرم و اهداف و روشهای آن ارائه شد، باید به این نکته مهم توجه کرد که امروزه رسانههای سنتی و مدرن و همچنین شبکههای اجتماعی ابزارهای بسیار مهمی هستند که میتوانند هم در راه جنگ نرم و هم درزمینه امنیت سازی نرم به کار گرفته شوند.
کارکردهای جنگ نرم رسانهای
در الگوی مدرن امنیت، رسانهها با ایجاد تحول در باورها، ارزشها، اعتقادات، تصاویر، ادراکات و ذهنیات جامعه، زمینه را برای اقناع و پذیرش خواستهها و تفکرات بانیان جنگ نرم فراهم میکنند. این وضعیت باعث شده تا پیامها، نمادها، اخبار و اطلاعات اهمیت خاص پیدا کند. رسانهها با توجه به نفوذ بسیار بالا در جوامع و همچنین در اختیار بودنشان و اینکه به عنوان مرجعی برای آگاهی و شناخت هستند، نه تنها واقعیت بلکه حتی مهمتر از آن ادراک مردم از واقعیت را نیز تغییر میدهند؛ بهگونهای که برخی از اندیشمندان معتقدند که رسانهها حاکمیت و قدرت تعیین سرنوشت انسانها را از آنان سلب و در اختیار خود گرفتهاند و بر اندیشه، ادراک و احساس افراد مسلط شدهاند (دانسی،۱۳۸۷: ۳۹).
امروزه و در عصر اطلاعات، رسانهها مهمترین نقش را در پوشش خبری رخدادها و به تبع آن تاثیرگذاری بر افکار عمومی ایفا میکنند. انواع رسانههای مکتوب، صوتی و تصویری، اینترنتی و دیجیتالی میتوانند بر نوع شکلگیری افکار عمومی موثر بوده و روندهای سیاسی و اجتماعی هر جامعه را به سمت و سوی خاص هدایت کنند. به طور کلی رسانهها با ظرفیتهای خاص خود این قابلیت را دارا هستند که به منبعی برای تهدید در فضای سایبر علیه امنیت ملی کشورها تبدیل شوند.
در جنگ نرم، رسانههای جدید و سنتی با قدرت بالای تصویرسازی ذهنی میتوانند عامل ایجاد و تشدید کننده جنگ نرم باشند (که این جنبه از آنها بیشتر مورد توجه ابرقدرتهای رسانهای غرب است). در اینجا به دنبال شناختن ماهیت رسانههای نوین و ساز و کارهای آنان هستیم و این که مشخص کنیم چرا رسانههای نوین ابزار جنگ هستند؟
به گمان اچه واریا[۱۰] جنگ ایدهها، برخورد و مواجهه چشم اندازها، مفاهیم، تصورات و انگارههاست، البته تفاسیر آنها نیز با اهمیت هست؛ چراکه مهمتر از تصورات و انگارهها، شیوه درک آنهاست به گمان او این جنگ، واقعی است؛ زیرا این جنگ، در خدمت یک هدف است که معمولا اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی است. این جنگ میتواند شامل نیات یا اقدامات خصمانه باشد. هر چند این اقدامات دربرگیرنده خشونتهای فیزیکی نیست. به باور او بررسیهای تاریخی نشان میدهد که این جنگها، به چهار مقوله و دسته کلی تقسیم میشوند:
الف. مباحث و مناظرههای روشنفکرانه؛
ب. جنگهای ایدئولوژیکی؛
ج. جنگ بر سر اصول و عقاید مذهبی؛
د. کمپین تبلیغاتی؛
این چهار مقوله در راستای قدرت و نفوذ اعمال میشوند و ممکن است به جنگهای واقعی مبدل شوند؛ چرا که برخی از این جنگ ایدهها به عنوان بخشی از مناقشههای فیزیکی بزرگتر رخ میدهند. یکی از انگیزههای اساسی برای جنگ ایدهها، ناشی از این ترس است که دیگران به موفقیت دست یابند و بر بعضی از اشکال قدرت فیزیکی و یا ثروتهای مادی، کنترل یابند (Echevarria, 2008:4).
رسانهها به عنوان عرصه و ابزار جنگ نرم
همه ما با اسطوره نارسیس[۱۱] آشنایی داریم، اسطورهای که نشاندهنده وجود جنبههایی از علل شیفتگی نسبت به وجود فرد به خویشتن است. اسطوره نارسیس بهعنوان نمادی از خودشیفتگی تلقی میشود، لذا میتوان آن را تجسمی از یک جهتگیری فیزیولوژیکی و به شدت فناورانه، درنتیجه مسحورکننده، تلقی کرد. ازنظر فیزیولوژی، دلایلی حاکی بر این امر وجود دارد که هر امتدادِ وجود انسان، حالتی کرخت و تخدیر شده برای او به وجود میآورد، مثلا تماشای بیشازحد تلویزیون قوه بینایی فرد را تخدیر میکند (مک لوهان،۱۳۷۷: ۸-۴۷).
در این حالت از میزان حساسیت حسهای دیگر او کاسته میشود به نوعی که شاید خستگی اعضای بدنش که حاصل تماشای بیشازحد تلویزیون است را احساس نکند، یا مثلا کسی که بیش از حد از قوه شنوایی خود استفاده میکند ممکن است میزان ادراک بیناییاش از محیط به حدی پایین بیاید که متوجه تاریک شدن هوا و وقایع اطرافش نگردد، … اینها فقط مثالهایی بود برای اینکه موضوع شفافتر گردد.
عللی که انسان به سمت رسانههای نوین نظیر اینترنت و ماهواره کشیده میشود و آنها را به عنوان ابزار شناخت و مرجع تصمیمگیری قرار میدهد، بسیار زیاد هستند ولی ما به طور مختصر به چند مورد آن اشاره خواهیم کرد.
یکی از دلایل گرایش انسان به وسایل فناورانه به حالت روانی و روحی فرد برمیگردد که سبب میشود انسان در زمینههای خاص به ابزارهای فناورانه احساس وابستگی کند، در این میان میتوان احساس نیاز عمیق انسان امروز به وسایل ارتباطی نوین را دید که هرچه بیشتر به سمت شیفتگی و وابستگی به این ابزارها (مخصوصا اینترنت و تلویزیون) میرود (مک لوهان،۵۱:۱۳۷۷).
عشق به دانستن یا به اصطلاح «Epistemophilia» تنها میتواند گوشهای از بحث را روشن کند. در اینجا به این پرسش بر میخوریم که چرا مردم برای آگاهی یافتن از اخبار، ترجیح میدهند سراغ تلویزیون بروند و چرا حتی آنانی که از قبل هم از اخبار آگاهاند (از طریق دیگر رسانهها) بازهم از تماشای اخبار تلویزیون غافل نمیشوند.
کریستیان متز[۱۲] به عنوان نظریهپرداز در این زمینه در مقاله «دال خیالی» به تبیین این موضوع میپردازد. او در اینجا نشان میدهد که تماشاگر تلویزیون و سینما پیش از هر چیز از عمل نگاه کردن، اخذ هویت میکند؛ از خود، «همچون نوعی عملِ خالص ادراک (در مقام بیدار بودن، هوشیار بودن)؛ به منزله شرط امکان مدرکات و درنتیجه به منزله قسمی سوژه استعلایی، مقدم بر هر چیزی که آنجا در فیلم است» پس در هویتیابی اولیه، تماشاگر نه از وقایع یا شخصیتهای به تصویر کشیده شده بر روی پرده بلکه از عمل ادراک اخذ هویت میکند که این، هویتیابیها اصطلاحا همزادپنداریهای ثانویه را ممکن میسازد؛ عمل ادراکی که به وسیله نگاه مقدم دوربینی و پروژکتوری که جایگزین آن (نگاه) به شمار میرود هدایت میشود و قوام مییابد و در تماشاگر این توهم را پدید میآورد که از حضور دائمی سوژه دارای ادراک مطلق برخوردار است.
سیستم تلویزیون جدای از روال تنظیم برنامهاش، به تماشاگر لذاتی به مراتب متنوع و چند شاکلهتر از لذات حاصل از تماشای فیلم در سینما و یا در دیگر رسانهها میبخشد؛ چرا که تماشاگر و مخاطب تلویزیون از امکانات متنوع و بیشتری بهره میبرد (با توجه به ماهیت و شکل تلویزیون) امکانات به مراتب وسیعتری از دوربینها و نگاهها اخذ هویت میکند، زیرا قابلیت دیدن صحنههای ازدسترفته و قدرت برگرداندن صحنه چندین و چند بار را به عقب را میدهد، کم و زیاد کردن صدای فیلم بر اساس خواسته مخاطب، تمرکز بر صحنه خاص توسط فناوری تلویزیون،… ازجمله خصوصیات تلویزیون است که حس برتر بودن و قادر بودن را در مخاطب برمیانگیزد (استم،۵۷۰:۱۳۸۸).
استفاده متعارف از رسانههای دیداری ـ شنیداری خود دارای خطرات سیاسی و فرهنگی است و این موضوع به این واقعیت بازمیگردد که تصویر، دارای این ویژگی است که چیزی بیافریند که منتقدان ادبی به آن تاثیر واقعی میگویند یعنی تصویر میتواند چیزهایی را نشان دهد و نسبت به چیزهایی که نشان میدهد، باور ایجاد کند. این قدرت دارای اثرات بسیج کننده است؛ به صورتی که میتواند افکار و بازنمودها و حتی گروههایی به وجود بیاورد. حوادث غیرمترقبه، اتفاقات و تصادفات روزمره، میتوانند دارای بارهای سیاسی و قومی و بیگانه ترسی، ترس و نفرت از بیگانه شود اما حتی عمل ساده گزارش دهی همواره ساخت اجتماعی خاص را به وجود میآورد که قادر است اثرات اجتماعی بسیج کننده (بسیج زدایی) را ایجاد کند (استریت،۱۳۸۴: ۱۵۵).
در باب قدرت تاثیرگذاری شبکههای ماهوارهای به شرحی مختصر از اعتصاب دانش آموزان و دانشجویان در سال ۱۹۶۸ م، میپردازیم و در طول آن میبینیم که چگونه خبرنگاران ماهوارهها میتوانند در کمال حسن نیت و ساده انگاری و صرفا با سپردن خویش به دست علاقهمندیها، برداشتها و قضاوتها و انتظارات ناخودآگاهشان سبب ایجاد اثرات واقعی و تاثیرگذار بر واقعیات شوند. تاثیراتی که شاید هیچ کس خواهان آنها نیست، اما در برخی موارد فاجعهبار میشوند. ژورنالیستها، در فکر خود یک ماه مه ۱۹۶۸ م، دیگر داشتند و طبعا نمیخواستند این «68 جدید» را از دست بدهند.
این در حالی بود که اعتصابات توسط بچههای نو بالغی انجام میشد که چندان هم سیاسی نبودند و خود نمیدانستند که به درستی چه میخواهند بگویند، درحالیکه سخنگویان آنها تحریک میشدند (سخنگویانی که بیشک سیاسیترین آنها بودند) خبرنگاران آنها را جدی گرفتند و آنها هم خودشان را جدی گرفتند.
به این ترتیب آرام آرام تلویزیون که ادعا میکرد ابزاری برای ثبت واقعیت است، بدل به ابزاری برای ایجاد واقعیت میشود (بوردیو،۱۳۸۴: ۳۱)؛ یعنی هرچه بیش از پیش ماجراها به سوی فضایی سوق مییابند که در تلویزیون جهان اجتماعی را توصیف و توصیه میکند؛ بنابراین تلویزیون بدل به واحد دسترسی به هستی اجتماعی و سیاسی میشود و قدرت بسیج کنندگی و همراهی افراد بیشتری را دارا است، این جنبه رسانهها بیشتر مورد توجه جنگ نرم علیه گروهها و کشورها قرار میگیرد و از طریق این تواناییهای رسانهها، در پی کسب اهداف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، … خود هستند.
۱ ـ ظهور تلویزیون افول صنعت چاپ
ظهور تلویزیون چرخشی در نگرش انسانها به آموختن دانش را سبب شد، این اختراع، انقلابی در نحوه یادگیری و شناخت بود که برداشت سنتی از شیوههای شناخت را که مبتنی بر فرهنگ کتابت بود به یکباره به سمت فرهنگ دیداری تلویزیون متمایل کرد و مبدا شناخت را به ترکیبی از دیداری – شنیداری تغییر شکل داد. این انقلاب با ظهور خود سقوط و زوال عصر صنعت چاپ و کتاب را رقم زد.
این دگرگونی، جابجایی غمانگیز و غیرقابل جبرانی را در معنا و مفهوم و محتوای افکار عمومی و نیز گفتگوها و محاورات مردم سبب شده است، زیرا که این وسایل ارتباطی یا رسانهای که تفاوتهای زیادی در شکل و فرم با یکدیگر دارند، یعنی کتاب و تلویزیون، نمیتوانند نه حامل و نه شامل ایدهها و اندیشههای یکسان باشد. به همان میزان که از توانایی و تاثیر و کارایی کتاب و صنعت کتابت کاسته میشود، محتوا و مایههای سیاست و مذهب و آموزش نیز دگرگون میگردد و متناسب با فرم و کارایی رسانه دیگر یعنی تلویزیون تغییر شکل مییابد (دانسی،۱۳۸۷: ۲۷).
در این میان فرهنگ (با تمام جزئیات متشکلهاش) مبتنی بر تصویر (فرهنگ دیداری) با فرهنگ «شنیداری» مبتنی بر کلام جایگزین میشود. در این شرایط محتمل است که ابزارهای تبادل اطلاعات و رسانههایی که در خدمت یک فرهنگ قرار دارند تاثیری جامع و تعیینکننده برجهتگیریهای روشنفکران و تلاشهای اجتماعی انسانهای درون آن فرهنگ و اجتماع بر جای میگذارند (پست من، ۱۳۷۵: ۷۶).
۲ ـ استیلای سرگرمی بجای آموختن
سیستم ساختاری یک برنامه و بخش خبری در شبکههای ماهوارهای این واقعیت را به ما آموخته است که قیافه شایسته مهرورزی گوینده خبر، شوخیها، موزیک همراه، عناوین خبر، تیتر آغاز و پایان گزارشهای تصویری، پیامهای بازرگانی پرجاذبه همه و همه، گویی به آن منظور عرضه میشوند که با آنچه شنیدهایم و دیدهایم، دلیلی برای نگرانی و افسردگی و آه و ناله وجود ندارد. خلاصه اینکه برنامههای تلویزیونی و برنامههای خبری چارچوبی است برای سرگرمی و نه آموزش و آگاهی و به فکر فرورفتن و اندیشیدن.
درواقع از این جنبه شباهت عجیبی بین رسانههای تلویزیون و اینترنت و فضای مجازی شبکههای جهانی وجود دارد که باعث میشود حالتی از غیر واقعی بودن وقایع، ایجاد شود که مطالب نه آنقدر مهم و نه آنقدر ناچیز باشند و فضای عمومی را به وجود میآورد که هرکس با هر تجربهای و هر سطح سوادی به عنوان ناظر آگاه اجازه اظهار نظر می یابد و برای هر چیز نسخهای میپیچد، اما در واقع هیچ تعهدی به عهده نمیگیرد (معتمد نژاد،۱۳۷۹: ۸).
شیوه جنگ نرم بهگونهای است که اطلاعات انبوه و درعینحال سطحی که ماهواره در اختیار بینندهاش قرار میدهد (اطلاعات همسطح شده) که از هر نوع و هر صنفی است سبب میشود فضایی در جامعه ایجاد شود که افراد جامعه با دستیابی به این اطلاعات غیرتخصصی و عمدتا سطحی، فضایی از همسانی و افکار عمومی را پدید میآورند که تا حدودی از بین برنده تخصص گرایی و سلسله مراتبی اجتماعی میشود؛ زمانی هم که اینگونه شد ارزشهای جامعه هدف، کم رنگتر و کم اهمیتتر میشوند به نوعی که دیگر مانند سابق حساسیت افراد بر ارزشها زیاد نیست و نسبت به آنها کم اهمیت شدهاند، لیکن هدف جنگ نرم نیز حمله خاموش به ارزشهای جامعه هدف و تهی کردن افراد جامعه از ارزش است تا بتواند هرگونه که میخواهد و هر ارزشی را که به نفع منافع خود درست میپندارد را به آن جامعه و مخاطبان خود القا کند.
۳ ـ ربایش تفکر مخاطبان
برنامههای ماهوارهای بهگونهای تهیه میشوند که به مخاطب اجازه تدبر و تفکر و تعمق را نمیدهد. برنامههای متنوعی که به لحاظ شکل و محتوا هیچ ربطی به هم ندارد و پشت سر هم از شبکهای خاص پخش میشوند از برنامهای فکاهی، به برنامهای تراژیک و از گزارش ورزشی به نمایشگاه هنری… و به عبارتی این برنامهها کمترین وجه مشترکی را با فرهنگ و عرف و ارزشهای جوامع مختلف ندارند و این برنامهها هیچ وجه اشتراکی به لحاظ عاطفی و احساسی با برنامههای قبل و بعد از خود ندارد یکی از دلایل این امر این است که تلویزیون وقت را برحسب ثانیه و دقیقه میفروشد، مضافا اینکه تلویزیون باید از عکس و تصویر سود جوید نه از کلمات و بالاخره به این دلیل که بینندگان برحسب میل و حوصله خود هر زمانی مایل باشد تلویزیون را روشن کنند و یا ازآن رو برگردانند.
لذا برنامهها طوری ساخته شدهاند که در هر فاصله چند دقیقهای برای خود موضوعی مجزا دارد و به مخاطب اجازه نمیدهد برای مدت مدیدی به یک موضوع متمرکز شده و درباره آن تعمق کند (بوردیو،۱۳۸۴: ۳۶).
در پس پرده برنامه سازی ماهوارهای تنها و تنها این مطلب نهفته است که «تلویزیون خوب» با آنچه از دیدگاه بحث مناظره یا فکر و عقل سلیم و دیگر اشکال ارتباط و مراوده فرهنگ گفتار «خوب» توصیف و ارزیابی میشود سر وکاری ندارد، بلکه برعکس یک «تلویزیون خوب» تنها با نوع و کیفیت و تاثیر خوب سر و کار دارد (بوردیو،۳۹:۱۳۸۴). البته باید خاطرنشان کرد که درزمینه فرهنگسازی و معنا بخشی و ارائه زبان و بیان منسجم و همگون یا طرح افکار و آرای منطقی و به هم پیوسته که در شرف شکلگیری و در معرض ایجاد است، در تلویزیون دور از دسترس و دور از ذهن است.
چون همانگونه که گفتیم در قاموس تلویزیون توجه به تفکر و تعمق وجود ندارد و با توجه به ساختار ذاتی آن از همان ابتدا تلویزیون و کار ویژهاش به شکلی ارائه شده است که اصلی را رعایت کند و آن اصل این است که مردم آن را تماشا کنند و بدان بنگرند. به همین دلیل است که به آن نام تلویزیون (تله ویزون = از دور نگریستن) میگویند، بهگونهای عجیب آنچه را که مردم میخواهند بدان بنگرند و مینگرند با این خصوصیات همخوانی دارد.
در نگاه به ذات برنامههای ماهوارهای درمییابیم که تلویزیون محتوی و مفاد یک اندیشه و فکر را باید حذف کند و توقعات و پذیرشهای نیروی جاذبه بصری را برآورده سازد. علت اهمیت تلویزیون نسبت به رادیو، سینما … در شعاع تاثیرگذاری آن در تمام شاخهها و موضوعات و جوانب و شعور و آگاهی جامعه است (استم، ۱۳۸۸: ۵۷۲).
امروزه تلویزیون بیشترین تاثیر را در نحوه خودسازی، خودآگاهی و فرهنگسازی در زندگی ما دارد. بدین ترتیب چهرهای که از تلویزیون در برنامههای تلویزیونی ترسیم میشود الگو و نمونهای میشود برای تصویر کلی خود جهان به عبارت دیگر، جهان آنگونه دیده میشود که تلویزیون آن را درصحنههای تلویزیونی نشان داده است.
مسئلهای که مهم به نظر میرسد این است که تاثیر و دامنه نفوذ برنامههای تلویزیون به ورای صفحه تلویزیون نیز کشیده میشود، هر جا که درگذشته کتاب، راه و روش برخورد باسیاست، دین، اقتصاد، آموزش، قانون، حق و دیگر مقولههای مهم اجتماع را شکل میداد و تبیین میکرد، امروزه تلویزیون آن نقش را برعهدهگرفته است. تلویزیون بهصورت ساختاری آشکار و پنهان در حال نقش دهی به جهان ماست که با توجه به روز افزون شدن طرفداران تلویزیون و گسترش برنامههای آن از طرف دیگر سبب گسترش نفوذ آن شده است.
در واقع تلویزیون با بیان اندیشه چندان سر و کاری ندارد و با آن ساز و کاری هم ندارد. در اینجا ما رابطهای منفی بین اضطرار و اندیشه را مطرح میکنیم؛ که یکی از نکات اساسی گفتمان فلسفی است. تقابلی که افلاطون میان فلسفهای که از زمان برخوردار است و مردمی که در آگورا یعنی میدان عمومی جمع شدهاند و در موقعیتی اضطراری (دست به تفکر و تصمیم گرفتن میزنند)، بیان میکنیم زیرا در موقعیت اضطرار فرد قادر به تفکر فلسفی و عمیق نیست به عبارت دیگر در موقعیت اضطرار فکر کردن ناممکن است (ساروخانی،۱۳۷۷: ۷۱).
میان اندیشه و سرعت است آیا انسان میتواند در سرعت بیندیشد؟ آیا تلویزیون با سپردن کلام به متفکرانی که گمان میرود میتوانند با سرعت شتاب یافته بیندیشند، خود را محکوم نمیکند که صرفا از اندیشمندان فوری مانند غذاخوری و از متفکرانی که سریعتر از سایهشان فکر میکنند برخوردار است؟ بهراحتی میتوان نتیجه گرفت و فهمید چه کسانی میتوانند در سرعت فکر کنند و بیندیشند، پاسخ مشخص است کسانی که قبلا به موضوعی که مورد بحث قرارگرفته اندیشیده و زوایای آنها را سنجیدهاند یا بجای آنها فکر شده است، متفکران تلویزیون به طور قطع حاصل تفکرات از پیش مشخصشده در شبکه خاص خود را بیان میکنند و با توجه به ساختار تلویزیون از مخاطب انتظار دارند که این تفکرات را بپذیرد (بوردیو،۴۲:۱۳۸۴).
به طور کلی اگر تلویزیون به گروهی از «متفکران فوری» اولویت دهد که «غذاهای فوری» فرهنگی، یعنی غذاهای فرهنگی جویده شده و از پیش اندیشیده شدهای را به مردم عرضه کنند، دلیلش این نیست که برای این کار تلویزیون همیشه آدمهای مخصوص را در نظر دارد بلکه همیشه کسانی پیدا میشوند که اصولا جستجو برای یافتن آدمهایی که واقعا حرفی برای گفتن دارند را از میان میبرند.
جان مطلب در این است که ما از کتاب و دیگر وسایل ارتباط جمعی ثبات و قوامی آنچنان در طنین و تداوم و انسجامی آنچنان در محتوای آنها انتظار داریم که چنین توقع و انتظاری را از تلویزیون، خصوصا از برنامههای خبری آن نداریم.
باید خاطر نشان کرد که در برنامههای خبری گویندگان اصلی شبکههای ماهوارهای که به سوپراستارهای اخبار تشبیه میشوند، طبق قانون نانوشته باید مرد باشند و با تفاسیری که ذکرش رفت با قدرتی نامحسوس و نامرئی که مخاطب همیشه قادر به درکش نیست، تحت نفوذ آنها که به صفحه تلویزیون و در برنامه مجری خود مانند فرمانده کل قوا، پدر نمادین، رئیس گروه فضا و زمان هستند، قرار میگیرد (سون ویندال و دیگران،۱۳۸۷: ۵۰). بیان رایج در اجرای اخبار از قسمی کم نمایی و ملایم نمایی دوپهلو بهره دارد که به ابهام دامن میزند، بر برهانی واضح ولی انکار کردنی دلالت میکند و به طیف بس وسیعی از گروهها با ایدئولوژیها و آرزوهای متناقض میقبولاند که گویندگان خبر آنقدرها با باورهای خود آنها مخالف نیستند(تولسون،۱۳۸۸: ۹۳).
مجموعه ساختار اخبار تلویزیون بر این شالوده استوار است که «لقمه باید به اندازه دهان باشد». از پیچیدگی در مطلب و عبارات باید اجتناب کرد. تعدد معانی باید حذف شود و پیام باید رسا و ساده و بدون قید باشد زیرا تحریکات بصری جایگزینی است برای اندیشیدن و دقت و ظرافت بیان. ما با گفتن این مثال نمیخواهیم بگوییم که اخبار تلویزیون بهطور آگاهانه بر آن شده است تا درک و فهم منسجم و هماهنگ و دارای نظام و چارچوب و هدفدار از جهان را از اذهان برباید.
بلکه منظور ما این است که تا زمانی که اخبار به مثابه یک سرگرمی تلقی و ارائه گردد، داشتن چنین ثمراتی اجتناب ناپذیرند؛ ولی این است که تلویزیون مدل و الگو و تصور و برداشت ما را از اطلاعات عمومی و استنباط عمومی مردم را از اطلاعات ارائه میدهد: آنگونه که درگذشته، ماشین چاپ قدرت تعیینکننده و نحوه ارائه اخبار بود، امروزه تلویزیون این قدرت را به دست آورده است (پست من،۲۷۵:۱۳۷۵).
پی نوشت:
[۴]. Soft war
[۵]. Joseph Nye
[۶]. Atlantic
[۷]. Goldstein
[۸]. Keohane
[۹]. Hard war
[۱۰]. Echevarria
[۱۱]. Myth Narcissus
[۱۲]. Christian Metz
مراجع
فهرست منابع
– استریت. جان، (۱۳۸۴)، رسانههای فراگیر سیاست و دموکراسی، ترجمه حبیبالله فقیهی نژاد، تهران، نشر روزنامه ایران چاپ اول.
– استم. رابرت، (۱۳۸۸)، اخبار تلویزیون و تماشاگر آن، ترجمه صالح نجفی، جستارهایی در رسانه، گردآورنده، سید حمیدرضا قادری و حسین عمید، جلد اول، ترجمه، جمعی از نویسندگان، تهران، نشر، دانشگاه ادیان و مذاهب.
– افتخاری. اصغر، (۱۳۸۳)، مراحل بنیادین اندیشه در مطالعات امنیت ملی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی.
– بوردیو. پیر، (۱۳۸۴)، درباره تلویزیون و سلطه ژورنالیسم، ترجمه ناصر فکوهی، تهران، نشر آشیان.
– پست من. نیل، (۱۳۷۵)، زندگی در عیش مردن در خوشی، ترجمه صادق طباطبایی، تهران، نشر اطلاعات.
– تولسون. اندرو، (۱۳۸۸)، گفتوشنودهای رسانهای، ترجمه پروین حیدری، چاپ اول، تهران، نشر دفتر پژوهشهای رادیو.
– دادگران. سیدمحمد، (۱۳۸۴)، مبانی ارتباط جمعی، تهران، نشر مروارید و فیروزه.
– دانسی. مارسل، (۱۳۸۷)، نشانهشناسی رسانهها، ترجمه، گودرز میرانی و بهزاد دوران، تهران، نشر آنسی نما، چاپ اول.
– رابرتسون. یان، (۱۳۷۴)، درآمدی بر جامعه (با تاکید بر نظریههای کارکردگرایی، ستیز و کنش متقابل نمادی). ترجمه حسین بهروان، مشهد، نشر آستان قدس رضوی.
– ساروخانی. باقر، (۱۳۷۷)، جامعهشناسی ارتباطات، تهران، چاپ هفتم، نشر اطلاعات.
– کاستلز. امانوئل، (۱۳۸۰)، عصر اطلاعات؛ قدرت و هویت، ترجمه حسن چاوشیان، جلد دوم، تهران، انتشارات طرح نو.
– گالبرایت. جانکنت، (۱۳۸۱)، آناتومی قدرت، ترجمه محبوبه مهاجر، تهران، نشر سروش.
– کلمن. جیمز، (۱۳۷۷)، بنیادهای نظریه اجتماعی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشرنی.
– مک لوهان. مارشال، (۱۳۷۷)، برای درک رسانه، ترجمه سعید آذری، تهران، نشر، مرکز تحقیقات صداوسیما.
– معتمد نژاد. کاظم، (۱۳۷۹)، وسایل ارتباطجمعی، جلد یک، چاپ سوم، تهران، نشر دانشگاه علامه طباطبایی.
– مولانا. حمید، (۱۳۸۰)، ظهور و سقوط مدرن. تهران: نشر کتاب صبح.
– مهدی زاده. سید محمد، (۱۳۸۰)، نظریههای ارتباطجمعی، تهران، جزوه درسی دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی.
– ویندال. سون، بنوسیگنالیتزر. جین اولسون، (۱۳۸۷)، کاربرد نظریههای ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، تهران، چاپ دوم، نشر جامعه شناسان.
مقالات
– صادقی گیوی. فاطمه، ۱۳۸۱، «اخلاق اصالت». نشریه حوزه دانشگاه. بهار، ش ۳۰.
– نای. جوزوف،۱۳۸۳، «قدرت نرم»، ترجمه محمود عسگری، نشریه راهبرد دفاعی، سال دوم، شماره ۶.
– نصری. عبدالله، ۱۳۸۷. «علل گرایش به بدبینی و پوچگرایی»، نشریه معارف، شماره ۶۴.
منابع لاتین
-Booth, Ken (1990), The Concept of Strategic culture Affirmed, in Carl Jacobsen (ed), Strategic Power: USA/USSR, London, Macmillan.
-Buzan,Bary,Ole Waever Jaap de Wilde (1998), Security: A new Framework for Analysis, Boulder,Lynne Rienner Co.
-Echevarria, Antulio (June 2008),Wars of Ideas and the War of Ideas, avaliable at www. Strategic studies institute,army.mil.
-Fazio, R (2007), "Social Change and Population", The Journal of Social Science,No.9.
-Goldstein, J& Robert Keohane (1993), Ideas and Foreign Policy, New York, Cornell University Press.
-Janson, Chalmers (1964), Revolution and Social System, New York,Stanford.
-Kolodziej, Edward (2005), Securityand International Relations, London,Cambridge Universite press.
-Liddel, Hart,Basil (1991), Strategy, New York, Penguing Book.
-Ney,Joseph (March1990), The Misleading Metaphor of Decline, The Atlantic.
-Ney,Joseph (2002), The Paradox of American Power: Why the World s Only Superpower Cant Go it alone, New York, Oxford University Press.
– Ney,Joseph (2004), Soft Power:The Means to Success in World Polics New York, publis Affairs.
-Riterz,George (1998)," Sociological Metatheory: A Defence of a Subfield by a Delineation of its Parameters", Sociological Theory,Vol.6,No.2
-Weatherford, Stephen (1992),"Measuring Political Legitimace", American Political Science Review, Vol.86.
ـ Schutt, Randy, (2006): Effective Nonviolent Action, Vernal Education Project, Papers
نویسندگان:
شهره جلال پور: استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد شهرضا
کیانوش پای فرد: کارشناس ارشد علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی تهران
محمد فلاح: کارشناس ارشد روابط بینالملل دانشگاه آزاد شهرضا
دو فصلنامه مطالعات قدرت نرم شماره ۱۴
ادامه دارد…