تأثیرگذاریِ پارادایمِ کیهان شناختی بر تاریخ نگاری ایران

نویسنده کوشیده است در این جستار و در بازه زمانی عصر صفویه، رابطه کیهان شناسی و در زمینه ای محدودتر، تنجیم را با تاریخ نگاری، با اتخاذ رویکردی توصیفی- تحلیلی بررسی کند.

۴. توجیه اقدامات نامتعارف

آگاهی های برخاسته از زایچه هم چنین می توانست برخی اقدامات ناروا و نامتعارف حاکم وقت را توجیه کند. گویا این یکی از کارویژه های مورخان و منجمان رسمی ایرانی بوده است و نمونه شاخص آن را می توان در قضیه قتل صفی میرزا، مِهین فرزند شاه عباس اول و ولی عهد او، به روایت میرزا بیگ جنابدی دید. این قتل و موارد مشابه پیامدهای مصیبت‌باری برای صفویه و ایران به همراه داشت و یکی از دلایل افول سیاسیِ ایران پس از شاه عباس دانسته می شود.[۴۶] 

به هررو شاهزاده شایسته جوان در این روایت، قصد جان پدر را داشت و یکی از جلوداران صفی میرزا،  شاه را از توطئه می آگاهاند و این گمان را منجم رسمی دربار در ذهن شاه مؤکَّد می سازد و به یقین بدل می کند: «این خبر نیز مصدِّق آثار و قراینى مى گردد که پادشاه ذى فراست به الهام ارباب الدّوله ملهوفون در ایّام سابق از سلوک وى مکررا تفرس نموده، بالجمله ملک  المنجمین مولانا مظفّر جنابدى که در مضمار علم نجوم، گوى تفوق از اقران سابق و لاحق ربوده بود، طالع مولود همایون را استخراج نموده از روى حکم نجوم و احوال سماوى، شمه اى از این قضیه ادراک نموده معروض مى دارد.

 نوّاب همایون مکررا اقوال آن افادت پناه را از احکام طالع مولود به حکم تجربه امتحان نموده، لابد از مجموع قراین این قضیه را حمل بر صدق نموده در این باب مَرکب اندیشه را در مضمار تفکر عنان داده، گاهى به حبس الوقتِ ابدى وى در قلاع مشهوره ایران، خاطرِ خطیر قرار مى دهد، گاهى به جریان میل کشیدن جهان بینش که در غم خانه بى مرادى، مکفوف البصر هم نشینِ غصه و الم دایمى باشد و گاهى به قتل که خرمن حیاتش به آتش مکافات احتراق داده ساکن حسرت آباد عدم گردد».[47] اگرچه نمی دانیم آیا پیوندی میان جنابدیِ مورخ و جنابدیِ منجم برقرار بوده است یا نه، اما شکل روایت، ضمن یادآوری صورت بندی معهودِ تاریخ نگارانه در امر انتساب کرامت به شاه به واسطه اتصاف او به دریافت الهامات غیبی، گزینش سخت ترین مجازات بر ضد ولی عهد را توجیه می کند.

در این چارچوب، هر آن چه شاه می کرد عین حق تلقی می شد یا بهتر است گفته شود می بایست تلقی می شد. اگرچه اکنون، مجالی برای بررسی روایت های تاریخی قتل صفی میرزا در اختیار نیست، اما هم دلی عمومی مورخان دست کم در سطح بلاغت که در فرم روایت، گزینش واژگان و چیدمان آنها نمودار می شود، قابل تأمل است.[۴۸] بررسی متون تاریخ نگارانه عصر صفوی، نمونه های متعدد دیگری از صورت  بندی تنجیمی تاریخ به دست می دهد. البته نباید تمام این موارد را ذیل یک طبقه جای داد، اما گستردگی و پراکندگی این دست از آگاهی ها مؤید تسلط گفتمان ستاره شناختیِ زمانه بر حیات و معرفت دوران صفویه است.[۴۹]

 

۵. بلاغت تنجیمی

یکی دیگر از جنبه های تأثیرگذاریِ پارادایمِ کیهان شناختی بر تاریخ نگاری ایران را باید در آن‌چه «بلاغت تنجیمی» نامیده ایم جست وجو کرد. در اینجا ما از مباحث سیاسی فاصله می گیریم و وارد فضای ادبِ تاریخ نگاری و به ویژه فرم می شویم. رویکرد ما در این بخش، معطوف به نیل به حقیقت یا پژوهش متعارف تاریخی نیست. کوشش ما ناظر به جنبه های زیباشناختی متون تاریخ نگارانه از حیث کاربست اصطلاح شناسی تنجیمی در روایات تاریخی است.

 اگرچه نباید از اثرات تعمدی و غیرتعمدیِ استفاده از واژگان تنجیمی در القای معنایی خاص به مخاطب متن غفلت ورزید، شاید بتوان این بخش را در زمینه توجه پژوهشگران روایت تاریخی قرار داد که متن تاریخ نگارانه را به مثابه متن ادبی می نگرند و از روش های نقد ادبی برای نقد متون تاریخی بهره می گیرند.[۵۰] دیگر جنبه اهمیت این رویکرد در تاریخ نگاری ایرانی زمانی برجسته می شود که  بدانیم بسیاری از متون تاریخ نگارانه محصول رویکرد ادیبانه منشیان و دبیران درباری بوده است که هم زمان به تاریخ نگاری اشتغال داشتند. بنابراین، توجه به فنّ[۵۱] تاریخ نگاری ایرانی از زوایای مختلف امری مهم و بایاست که متأسفانه مغفول مانده است.    

مورخان با استفاده از آرایه های ادبیِ تشبیه و استعاره، پادشاه و افراد منتسب به او یا موافقان و همراهان او را به اجرام سماویِ سعید شبیه می ساختند و مخالفانش را در عداد ستارگان نحس یا پراکنده جای می دادند. متون تاریخ نگارانه ایرانی مملو است از مثال های فراوان در این زمینه، و تاریخ نگاری صفوی نیز از این قاعده مستثنا نیست.

جنابدی در روضهالصفویه در وصف ملاقات شاه تهماسب صفوی با همایون، شاهزاده گورکانی، در ابهر، به عبارت پردازی های متعددِ آمیخته با  مفاهیم و اصطلاح شناسیِ کیهانی دست زده است. این بخش از تاریخ او که شامل شرح این رویداد است «گفتار در توجه نواب همایونى به درگاه برگزیده بیچونى و بیان کیفیت "قِران نَیِّرین"، یعنى وقوع ملاقات آن دو پادشاه از جانبین» نامیده شده است.[۵۲] اگرچه به انتخاب این  عنوان از سوی خود نویسنده اطمینان نداریم، اما بررسی محتوای خبر تا اندازه زیادی مبیّنِ تناظرِ عنوان و متن است. جنابدی در گزارش خویش با استفاده از استعاره «اجتماع نیّرین و قِران عِلْویّین در آن مجمع سپهرمقام»، پادشاه حامیِ خود و شاهزاده پناهنده به وی را بررغم تفاوت مذهب به ستارگان سعد و بلندپایه تشبیه کرده است.[۵۳] 

هم‌چنین است استعاره ای که او برای شاه عباس اول و ولی محمدخان، حاکم  ترکستان به کار برده است و در اینجا به سیاق مورخان زمانه، همراه با نقل شعری از شعیب جوشقانی از شاعران معاصر: «چون ز گردش هاى چرخ منقلب/ گشت پیدا در بخارانقلاب/ شاه ترکستان ولى خان آن که هست/ زیب بخش مسند افراسیاب/ رهنمون شد دولت او تا نهاد/ رو به درگاه شه مالک رقاب/ شاه عباسِ قَدَر قُدرت که هست/ کامران و کام بخش و کام یاب/ این "قِران سعد" را تاریخ جو/ گشتم از اندیشه قدسى خطاب/ ساخت روشن شمع مجلس را و گفت/ماه شد مهمان بزم آفتاب»؛[۵۴] یعنى قران سعدِ ماه و خورشید که البته شاعر با ظرافت تمام،  مهمان (= ولی محمدخان) را به ماه کوچک و کم فروغ و میزبان (= شاه عباس) را به خورشید عظیم و نورانی تشبیه کرده و ضمن آن ماده تاریخ این رخداد را نیز به دست داده است.[۵۵]

یکی از عرصه های مناسب برای کاربرد بلاغت تنجیمی به ویژه در ارتباط با ادبیات قِران در تاریخ نگاری ایرانی، افزون بر گزارش ملاقات های رسمی شاه، روایت ازدواج شاه یا شاهزادگان بود، یعنی زمانی که شاه یا فرزندانش با همسرانشان جفت (قِران) می شدند. واله قزوینی، مورخ نامی عصر صفویه، ازدواج جنید با خدیجه بیگم، خواهر اوزون حسن آق قویونلو را با کاربست همین ادبیات کیهان شناختی روایت کرده است: «و چون قران سعدینِ زُهره زهرا و مشترىِ خورشیدسیما در برج سلطنت و شهریارى به وقوع انجامید از اتصال آن دو کوکب سعادت، پرتو درخشنده خورشیدى از افق ولادت طالع گردید».[56] 

قابل توجه است که یادآور شویم مشتری از کواکب عِلوی است و با دیگر ستارگان عِلوی از جمله مریخ و زحل و خورشید در احکام نجوم ایرانی نرینه به شمار می رفتند و زهره و قمر مادینه محسوب می شدند.[۵۷] همین روایت را قاضی احمد  قمیِ متقدم با سبکی ساده، اما در چارچوبی مشابه به دست داده بود: «[اوزون حسن] خواهر خود را که در حجله عفت به سر برده بود، و زُهره برج عصمت و صلاح مى نمود و خدیجه بیگم  نام داشت در حباله نکاح آن باعث فلاح درآورد».[58] قابل تأمل است که چگونه می‌شود یک  رویداد واحد را با بهره‌جستن از آرایه های ادبی یکسان (در اینجا استفاده از بلاغت تنجیمی) به دو گونه متفاوت روایت کرد؟

 همین روایت ازدواج جنید را خنجی، مورخ سنی مذهب دربار یعقوبِ آق قویونلو بر نَمَطی دیگر بازسازی کرده است: «[اوزون حسن] مقدم شیخ جنید را به اعزاز تلقّى فرموده، نسیم کرامت اجداد از پیراهن وجود او کشیدند و همچو یوسفش در مصر تربیت به عزیزى برگزیدند. اتماما للاکرام به شرف مصاهرتش مفتخر ساخته، زلیخاى تُتُق عفت و مریمِ سراپرده عصمت را … با شیخ زاده عقد ازدواج بستند.

 نظر بدان که با خانواده رفیعِ بایندرخان را هیچ پادشاهى منیع، طمع کفایت صورت نبندد، چه سُها[۵۹] عدیلِ خورشید نتواند بود و زمین کفو آسمان نباشد… القصّه، شیخ جنید را به شرف آن وصلت،  پایه قدر بر اوج عیّوق افراشت و به مقارنه آن، زُهره  اوج جلال حشمتش درجه اى یافت که سعد اکبر[۶۰](=مشتری) که شیخ خانقاه ازرق پوشان[۶۱] است، به سجاده کشى او افتخار نمود».[62] 

در روایت بوداقِ منشی از ازدواج اسماعیل میرزا ( شاه اسماعیل دوم) با دخترِ  خانش خانم و شاه نعمت الله که در واقع عمه زاده اش محسوب می شد نیز کاربستِ بلاغت تنجیمی را به شکلی ممتاز مشاهده می کنیم: «به وقتى که طالع سزاوار بود/قران مَه و زُهره در کار بود/ببستند ساعت شناسان عهد/ به هم عقد آن هر دو گوهر به جهد/ و تاریخ سالش در این بوستان/ نشانى همى جستم از دوستان/ نوایى به گوش آمد از بلبلى/ که تاریخ عقد است شاخ گلى».[63]

 در این ابیات که نمی دانیم سروده  نویسنده است یا شخصی دیگر، سه نکته از حیث موضوع این بخش از جستار ما قابل توجه است: استفاده از استعاره ای متضمن تشبیه اسماعیل میرزا و همسرش به ماه و زهره در چارچوب بلاغت تنجیمی؛ تعیین ساعت سعد برای عقد ازدواج در زمینه کاربست آموزه های کیهان شناختی در حیطه امور دربار؛ ساخت ماده تاریخِ رویداد در مصرع آخر که برابر است با ۹۶۱.

بررسی متونِ نمونه های متعدد بلاغت تنجیمی در منابع تاریخ نگارانه این دوره مؤید آن است که پادشاه زمانه همواره به سعد اکبر یا مشتری تشبیه شده است. مورخان در روایت ازدواج پادشاه هم‌چنین به قران مشتری با اجرام مسعود دیگر نیز نظر داشته اند؛ برای نمونه می توان به روایت ازدواج هم زمان شاه عباس با دو شاهزاده صفوی اشارت داشت، گویا به اجبار مرشد قلی خان استاجلو: «در بهترین ساعتى، آن دو زهره زهراىِ آسمان سلطنت را با مشترىِ اوج سعادت عقد کردند».[64] توجه به این نکته ضرورت دارد که ملازمه زُهره به عنوان «سعدِ اصغر» با مشتری به مثابه «سعد اکبر» در ادبیات فارسی قدیم رایج بوده است و از آنجا وارد ادبیات تاریخ نگارانه شده است.[۶۵]

انتساب کرامت به شاه وقت از سوی مورخان، پیش از این با ذکر نمونه ای شاخص بررسی شد، اما یاری جستن از بلاغت تنجیمی در امر انتساب کرامت را می توان از دیگر مراتب آمیختگیِ تاریخ نگاریِ زمانه با آموزه های کیهانی دانست. نویسنده خلد برین در موضعی از روایت وقایع دوران شاه اسماعیل اول از همین شیوه استفاده کرده است. در هنگامۀ ایران گشایی و در محلی به نام ساروقایه[۶۶] به شاه خبر از خرسی  می دهند که «به مغاره ای خزیده و راهزن طریقِ آمدوشد مردم آن دیار گردیده» بود.

شاه اسماعیل که در این زمان نوجوانی بود چهارده ساله به درغار می رود و «آن یادگارِ دب اکبر[۶۷] و بدشکلِ عفریت منظر» را با ضربات چوب «به غرقاب فنا کشید».[68] سن کم شاه و گلاویزشدن او با خرسی بزرگ که از جهت هیبت و عظمت به «دب اکبر» تشبیه شده است، تصویری فراانسانی از مؤسس سلسله صفویه ارائه می کند.[۶۹]

درست در نقطه مقابلِ شیوه هایی که در زمینه بلاغت تنجیمیِ رایج در تاریخ نگاری صفویه به کار بسته می شد تا تصویری بی نقص، مثبت و کرامت مند از پادشاهان ترسیم شود، در همین چارچوب، تصویری منحوس و تاریک از مخالفان شاه به دست داده می شد. یکی از اصطلاحات متعارف و پربسامد در متون تاریخ نگارانه این روزگار «بنات النعش» است که به مجموعِ سه ستاره بر روی دُمِ صورت دب اکبر و دب اصغر اطلاق می شد و به ترتیب «بنات النعش کبری» و «بنات النعش صغری» نامیده می شد و در ادبیات فارسی کنایتی بود از پراکندگی و بیشتر به دشمنان شاه اطلاق می شد.[۷۰]

 قاضی احمد قمی در بررسی رویدادهای سال سی ام سلطنت شاه تهماسب به لشکرکشی شاهزاده اسماعیل  میرزا به ولایات کردستان اشاره می کند و گزارشی از نبردهای شاهزاده علیه کردان غارتگر به دست می دهد که در این کشمکش «همچون بنات  النعش  از هم پاشیدند و بعضى دیگر اسیر پنجه تقدیر گشتند و اموال و . . . گله و رمه ایشان به دست غازیان درآمد».[71] قابل تأمل  است که اسکندربیک منشی نیز از همین عبارت برای توصیف وضعیت بغرنج پراکندگی قزلباشان در برابر سپاه اوزبک در نبرد سرنوشت ساز جام در ۹۳۵ﻫ بهره برده است. این زمانی بود که ایرانیان پس از انهزام با پایداری شخص شاه تهماسب روحیه خویش بازیافتند و ورق را به سود خویش برگرداندند.[۷۲]

شاعران و ادیبان در برابر «بنات النعش» که نشان پراکنش بود و تفرقه از صورتِ فلکی پروین که در نجوم و فرهنگ عامه، نماد جمعیت بود وام می گرفتند و با بهره جستن از عبارت هایی هم‌چون «پروین آسا» و «پروین صفت» متن خویش را می آراستند.[۷۳] نمونه ای از این تعابیر را می توان  در متون ادیبانه تواریخ عصر صفویه نیز بازجست.

افوشته ای نطنزی در ذکر حال هواخواهان شاهزاده حیدرمیرزا پس از مرگ شاه تهماسب و قتل وی به دست حامیان اسماعیل میرزا چنین نوشته است: «و چون مقیمان حرم و ضابطان آن سلسله محترم، تسکین آن ماده فاسد را در اهراق خون سلطان حیدر دانستند و رفع این فساد را در کشتن او دیدند، على الفور آن سر که تا غایت شایسته افسر بود از بدن جدا کرده بر بام بردند و به خاک رهگذر افکندند… و از وقوع این صورت، جمعى که پروین صفت بر اعتلاى رایت آفتاب آیتِ سلطنتِ آن حضرت اجتماع و اتفاق نموده، کمال اهتمام به ظهور رسانیدند، مانند بنات النعش با خاطرپریشان و حال بى سامان متفرق گشته، هر یک به طرفى و هر کدام به گوشه اى هم‌چون سُها مختفى و متوارى شدند».[74]

 

نتیجه

تاریخ نگاری ایرانی، امری مستقل از جریان‌های فکری و ادبی زمانه خویش نیست. بر اساس این فرض کلی، شناخت و فهم درست تاریخ نگاری، نیازمند شناخت مبادی فکری و عناصر سازنده آن است که چه بسا در نگاه نخست نتوان ارتباط مستقیمی میان آنها با تاریخ نگاری یافت.

ستاره شناسی و در پی آن تنجیم یا اختربینی از مؤلفه های تاریخ نگاری به صورت عمومی و تاریخ نگاری ایرانی و صفوی به شکل اخص آن است. مورخ، فارغ از وابستگی، تعهد و پیوندهای مذهبی، نگرشی به جهان پیرامون خود دارد که به صورتی تعیین کننده در شیوه تاریخ نگاری او مؤثر است.

پژوهشگر بر اساس همین ملاحظات کوشید تا برای فهم درست تاریخ نگاری ایرانی _و در اینجا به عنوان یکی از ادوار مهم آن، تاریخ نگاری صفویه_ ارتباط میان ستاره شناسی و تنجیم را با تاریخ نگاری وارسی و مطالعه کند. بر همین مبنا، چند نقطه اتصال مهم شناسایی شد: «قران» چونان یک پدیده طبیعی و چگونگی تفسیر و تعبیر آن از سوی مورخان و جنبه‌ها و پیامدهای بیشتر سیاسی آن مورد توجه قرار گرفت. در این مفهوم، قران، زایچه و دیگر پدیده های ستاره شناختی و تنجیمی هم‌چون ابزاری، تاریخ نگار دربارى را یاری کرده تا حامیِ خود را چونان شخصیتی مقدس و فراانسانی تصویر کند؛ در این جهت، انتساب کرامات متعدد و اتصاف اوصافی فراطبیعی به حامی _در این جا حاکم یا پادشاه وقت_ یکی از مهم ترین مضامین تاریخ نگاری ایرانی است که در بسیاری موارد مبنایی کیهان شناختی دارد.

کوشش مورخ در این چارچوب، معطوف به نشان دادن یا برجسته سازی همراهی کیهان و پدیده های کیهانی با پادشاه است. موضوع دیگری که در همین زمینه بررسی شد، ناظر به توجیه رفتارهای نامتعارف پادشاه بر اساس جبر یا تلقی تنجیمی بود، به گونه ای که زمینه ساز توجیه اعمال مخدوم مورخ می شد. پسین عرصه مورد مطالعه در این جستار، بلاغت تنجیمی بود؛ تبیین ارتباط ادب تاریخ نگارانه با تنجیم در سطح فرم و بلاغت و استفاده های غیرادبی از واژگان تنجیمی برای القای معانی خاص به مخاطب، هدف اصلی این بخش بود. با در نظر گرفتن این ملاحظه، تلاش شد تا با بررسی دلایل انتخاب واژگان تنجیمی یا چیدمان آنها، مفاهیم سیاسی یا عقیدتیِ مستتر در پسِ پشت فرم عیان شود.

  

پی نوشت:

[۴۶]. مینورسکی و لاکهارت مشهورترین پژوهشگرانی‌اند که انحطاط صفویه را معلولِ رخدادهای پیش از سقوط اصفهان دانسته اند؛ از جمله مسائلی که در میان علل افول صفویه مورد اشاره ایشان قرار گرفته است، تُهی بودن دربار از گزینه های مناسب جانشینی شاه عباس است (برای آگاهی بیشتر نک: لاکهارت، «فصل دوم» به ویژه ۲۱). 

[۴۷]. جنابدی، ۸۵۲؛ ملا مظفر گنابادی در تنبیهات یا شرح بیست باب بیرجندی که هر دو در نجوم و احکام آنند، به این رخداد اشاره نکرده  است.

[۴۸]. برای نمونه می توان به یادکردِ صفی میرزا از سوی همین جنابدی اشاره کرد: «شاهزاده والانژاد»، «شاهزاده غیور» و «شاهزاده نادان» که این آخِری به وضوح نشان می دهد اگر چنان چه توطئه ای واقعی علیه شاه در کار می بود، شاهزاده به دلیل «جهل» با آن همراهی می کرد نه آن که خود آغازگر آن باشد. هم‌چنین توجه جنابدی به روایت ایرانِ باستانی قتلِ خسروپرویز به دست شیرویه و قرار دادن آن به عنوان مدخلی برای ورود به بحث قتل صفی میرزا قابل ملاحظه است (نک: جنابدی، ۸۵۰).

[۴۹]. برای نمونه نک: رستم الحکماء، ۱۴۱ در باب سقوط اصفهان؛ البته باید در استفاده از آگاهی های رستم التواریخ که ذیل تاریخ نگاری هایِ متعارف نمی گنجد بسیار محتاط بود. هم‌چنین نک: قاضی احمد قمی، ۱/۴۰۸۸ در باب قتلِ شخصی به دست بایزید، شاهزاده عثمانی که به نوبه خویش قابل توجه است، زیرا از یک سو گونه ای جبر را هم برای شاهزاده عثمانی و هم برای اتخاذ تصمیم سختِ بعدیِ شاه تهماسب القاء می کند.

[۵۰]. برای آشنایی بیشتر با این نگرش که به ویژه در ۲۰ سال گذشته مورد توجه قرار گرفته است نک: این مجموعه مقالات ارزشمند:                                   Roberts (ed.), The History and Narrative Reader.

تعدادی از این مقالات ترجمه و در قالب کتاب منتشر شده است (رابرتز، به ویژه «فصل سوم»).

[۵۱]. Rhetorics.

[۵۲]. جنابدی، ۴۹۲.

[۵۳]. همو، ۴۹۵؛ در نقل این رویداد در تاریخ عالم آرای عباسی به رغم تفاوت سبک نگارش، از عبارتِ تقریباً مشابه ای استفاده شده است:  «شاه جنت مکان از خرگاه خاص بیرون فرموده ساحتِ بساطِ سعادت مناطِ بارگاه خلافت را به قدم تعظیم پیموده، به آیینِ بزرگان و رسمِ کیان با آن پادشاه عالى جاه ملاقات فرموده، رسمِ مُعانقه مهربانانه به جاى آورده قرانِ سعدین و اجتماع نیرین دست داد.» (1/99). 

[۵۴]. همو، ۸۳۴؛ اسکندربیک منشی همین رویداد را به نمطی دیگر، اما مشابه روایت کرده است و از همین شعرِ شعیب سود برده است. با این تفاوت که جزئیاتِ آن بیشتر و دقیق تر است و حتی شامل توضیحی است اصلاحی و پیچیده درباره مصرع آخِر یا همان ماده تاریخ دیدار: «این مصراع هزار و نوزده است موافق تاریخِ توجه او، اما در این وقت که به عزّ ملاقات فایز گردید، آغازِ هزار و بیست شده بود و آن نیز به تعمیه [(= معما گفتن)] حاصل است؛ زیرا که مراد از روشن کردنِ شمع مجلس به عملِ تشبیه، تحصیل الف است.» (2/837). بیشتر به نظر می رسد که اسکندربیک خواسته است با این توجیه – تشبیه روشن کردن شمع به «الف» که در حساب جُمل برابر است با «1»،  هم اشتباه شاعر را موجه کند و هم تاریخ خویش را دقیق جلوه دهد. ابوالحسن قزوینی، نویسندۀ فواید الصفویۀ متأخر به تقلید از این دو تاریخ، از بلاغتِ تنجیمیِ مشابهی در روایت این دیدار استفاده کرده است (قزوینی، ۴۳-۴۴۴).

[۵۵]. شایان توجه است که  واژه «قِران» به دفعات در متونِ تاریخ نگارانه و خارج از چارچوبِ «بلاغتِ تنجیمی» هم به کار رفته است (برای نمونه های آن به ویژه نک: نقاوهالآثار، جاهای متعدد).

[۵۶]. واله قزوینی، ۴۹.

[۵۷]. ابوریحان بیرونی، ۳۵۹؛ بررسی احکام نجومی قدیم با رویکردهای جنسیتی بایاست و آگاهی های فراوانی در اختیار می گذارد (برای برخی سویه های جنسی و جنسیتیِ زُهره در ادبیات فارسی نک: مصفی، ۳۴۷).

[۵۸]. قاضی احمد قمی، ۱/۳۵.

[۵۹]. به معنایِ «ستارۀ کوچک»، یکی از سه ستارۀ دُمِ دُب اکبر که بسیار سخت دیده می شود (برای تفصیل آن نک: مصفی، ذیل «سُها»). 

[۶۰]. پیش از این اشاره کردیم که مشتری در زمینۀ احکام نجوم، «سعد بزرگ» نامیده می شد (برای آگاهی بیشتر نک: این متون قدیمی: قمی، ۶۰؛ شهمردان ابن ابی الخیر رازی، ۶۱ به بعد. مصفی، ذیل «مشتری»).  

[۶۱]. «خانقاه ازرق پوشان» کنایه از آسمان.

[۶۲]. روزبهانِ خُنجی، ۲۶۰-۲۶۱.

[۶۳]. بوداق منشی قزوینی، ۲۱۱.

[۶۴]. اسکندربیک ترکمان، ۲/۳۸۰.

[۶۵]. مصفی، ۷۳۹.

[۶۶]. احتمالاً در حوزه مراغه امروزی. هم اکنون روستایی به نام «ساروقیه» در همین منطقه وجود دارد (قس. دهخدا، ذیل سار و غرقان و سار و قورقان).

[۶۷]. یکی از صور کواکب که مانند خرسی بزرگ تصویر می شد (نک: مصفی، ذیل «دب اکبر»)؛ گویا اشتراک لفظ خرس و هم وجود «بنات النعش» در این صورت فلکی، مورخ را به استفاده از این تشبیه ترغیب کرده است. درباره بنات النعش توضیحاتی در پائین آورده ایم.

[۶۸]. واله قزوینی، ۹۳.

[۶۹]. برای تحلیل دقیق تر وجوه فراانسانی شاه اسماعیل نک: خلیلی، ۱۴۱-۱۴۸.  

[۷۰]. شهمردان ابن ابی الخیر رازی، ۵۳۵؛ مصفی، ذیل «بنات»

[۷۱]. قاضی احمد قمی، ۱/۳۶۲.

[۷۲]. اسکندربیک ترکمان، ۱/۵۶.

[۷۳]. برای آگاهی بیشتر نک: مصفی، ۱۰۴، ذیل «پروین».

[۷۴]. افوشته ای نطنزی، ۲۲-۲۳.

مراجع

کتابشناسی

ابن اثیر، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلی و ابوالقاسم حالت، تهران، علمی، ۱۳۷۱ش.

ابوالحسن قزوینی، فواید الصفویه، تصحیح مریم میراحمدی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۷ش.

ابوریحان بیرونی، التفهیم لأوائل صناعه التنجیم، با تصحیح و مقدمه و شرح و حواشی جلال همایی، تهران، مجلس، ۱۳۱۶-۱۳۱۸ش.

ابومعشر بلخی، احکام قرانات ابومعشر بلخی، مؤسسه کتابخانه و موزه ملی ملک، نسخه خطی ش ۵/۳۳۹۵.

احمدی، بابک، رساله تاریخ، تهران، مرکز، ۱۳۸۷ش.

اسکندربیک ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیرکبیر و کتاب فروشی تأیید اصفهان، ۱۳۳۴ش.

افوشته ای نطنزی، محمود بن هدایت الله، نقاوه الآثار فی ذکر الاخیار، به اهتمام احسان اشراقی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۰ش.

امینی هروی، امیر صدرالدین ابراهیم، فتوحات شاهی، تصحیح محمدرضا نصیری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ش.

اناری، محیی الدین بن بدرالدین،  احکام قرانات محیی الدین انار بیازی، مؤسسه کتابخانه و موزه ملی ملک، نسخه خطی ش ۳۰۶۸.

بوداق منشی قزوینی، جواهرالاخبار، تصحیح محسن بهرام نژاد، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۷ش.

تقی زاده، سید حسن، بیست مقاله فارسی، ترجمه احمد آرام و کاووس جهانداری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶ش.

تقی زاده، سید حسن، مقالات تقی زاده (گاه شماری در ایران قدیم)، جلد دهم، زیر نظر ایرج افشار، تهران، شکوفان، ۱۳۵۷ش.

تنکلوشا، با مقدمه و تصحیح رحیم رضازاده ملک، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۴ش.

جعفریان، رسول، ۱۳۹۳، «زایچه نامه نویسی و طالع بینی در تاریخ ما (گزارشی از چند زایچه نامه از خاندان مهدی قلی خان قمی)»، وبلاگِ سایت خبرآنلاین:

http://khabaronline.ir/detail/364349/weblog/jafarian

جنابدی، میرزا بیگ، روضهالصفویه، تصحیح غلام رضا طباطبایی مجد، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۷۸ش.

خلیلی، نسیم، گفتمان نجات بخشی در ایران عصر صفوی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۹۲.

خورشاه بن قباد الحسینی، تاریخ ایلچی نظام شاه، تصحیح محمدرضا نصیری و کوئیجی هانه دا، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۹ش.

رابرتز، جفری، تاریخ و روایت، ترجمه جلال فرزانه دهکردی، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، ۱۳۸۹ش.

رستم الحکما، محمد هاشم آصف، رستم التواریخ، تصحیح میترا مهرآبادی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۸۲ش.

روزبهانِ خُنجی، فضل الله، تاریخ عالم آرای امینی، تصحیح محمداکبر عشیق، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۲ش.

شاردن، ژان، سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، تهران، توس، ۱۳۷۴ش.

شهمردان ابن ابی الخیر رازی، روضهالمنجمین، تصحیح و تحقیق جلیل اخوان زنجانی، تهران، میراث مکتوب و کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۲ش.

عتبی، ابی نصر محمد بن عبدالجبار عتبی، تاریخ یمینی، ترجمه ابوالشرف ناصح جرفادقانی، تصحیح جعفر شعار، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش.

قاضی احمد بن شرف الدین الحسین الحسینی القمی، خلاصهالتواریخ، تصحیح احسان اشراقی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۳ش.

قمی، ابونصر حسن بن علی، المدخل الی احکام النجوم، مقدمه، تصحیح و تحقیق جلیل اخوان زنجانی، تهران، میراث مکتوب و علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ش.

کندی، ادوارد استوارت، پژوهشی در زیج های دوره اسلامی، ترجمه محمد باقری، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش.

لاکهارت، لارنس، انقراض سلسله صفویه، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۳ش.

مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، تصحیح عبدالحسین نوائی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۴ش.

مصفی، ابوالفضل، فرهنگ اصطلاحات نجومی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۶ش.

ملا جلال الدین محمد، تحفه خانی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، نسخه خطی ش ف۳۰۱۷/۳.

ملا مظفر گنابادی، تنبیهات المنجّمین، مؤسسه کتابخانه و موزه ملی ملک، نسخه خطی ش ۳۱۰۷.

میرزا رفیعا، دستورالملوک، به کوشش و تصحیح محمداسماعیل مارچینکوفسکی، ترجمه علی کردآبادی، با مقدمه منصور صفت گُل، تهران، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، ۱۳۸۵ش.

میرزا سمیعا، تذکرهالملوک (با تعلیقات مینورسکی)، به کوشش محمد دبیرسیاقی، ترجمه مسعود رجب نیا، با حواشی و فهارس و مقدمه و امعان نظر محمد دبیرسیاقی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۸۸ش.  

میرمحمدصادق، سیدسعید، «تاریخ عباسی»، دانشنامه جهان اسلام.

نلینو، کرلو الفونسو، تاریخ نجوم اسلامی، ترجمه احمد آرام، تهران، بهمن، ۱۳۴۹ش.

واله قزوینی، محمدیوسف، ایران در زمان شاه صفوی و شاه عباس دوم، تصحیح محمدرضا نصیری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۲.

واله قزوینی، محمدیوسف، خُلدِ برین، تصحیح میرهاشم محدث، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۷۲ش.

وان در واردن، ب. ل. و کندی، ا. س.، «سال عالَم پارسیان»، فرهنگ، ش ۲۰ و ۲۱، صص ۱۵۷-۱۸۸، ۱۳۷۶ش.

وحید قزوینی، محمدطاهر، تاریخ جهان آرای عباسی، تصحیح سیدسعید میرمحمدصادق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳ش.

وینتر، هـ. ج. ج.، وینتر، «علوم ایران در روزگار صفویان»،تاریخ ایران دوره صفویان، پژوهش دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، ۱۳۸۰۰ش.

 

Kennedy, E. S., Studies in the Islamic Exact Sciences, Beirut, American University of Beirut, 1983.

Kennedy, E. S., Astronomy and Astrology in the Medieval Islamic World, London, Ashgate, 1998.

Pingree, David, The Thousands of Abu Maashar, London, The Warburg Institute, 1968. 

Roberts, Geoffrey (ed.), The History and Narrative Reader, London, Routledge, 2001.

Yamamoto, Keiji and Burnett, Charles, Abu Maashar on Historical Astrology, Leiden, Brill, 2000.

نویسنده:

بهزاد کریمى: استادیار دانشگاه آیت الله حائری میبد، گروه ایران شناسی، میبد، ایران

دو فصلنامه تاریخ و تمدن اسلامی شماره ۲۲

انتهای متن/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نه − سه =