استعمار و هژمونی آن: نگاهی به نظام بازنمایی غرب

استعمار غربی که در طی قرون متوالی، به عنوان بخشی جدایی ­ناپذیر از تاریخ جدید غرب و تاریخ جهان بوده است، دارای مبانی فکری مسلط و هژمونی و گفتمانی غالب برای خود می ­باشد که نه تنها بر­انگیزاننده­ ی عمل استعمار است، بلکه در تشدید و تداوم آن نیز تأثیر زیادی داشته است.

چکیده

استعمار غربی که در طی قرون متوالی، به عنوان بخشی جدایی ­ناپذیر از تاریخ جدید غرب و تاریخ جهان بوده است، دارای مبانی فکری مسلط و هژمونی و گفتمانی غالب برای خود می ­باشد که نه تنها بر­انگیزاننده­ ی عمل استعمار است، بلکه در تشدید و تداوم آن نیز تأثیر زیادی داشته است. استعمار به صورت عمیقی در رابطه با تفکری است که با ایجاد تقابل ­ها و تمایزات دو شقی بین خود و دیگری، با تعریف خود و دیگری، و کسب هویت از این راه، خود را در موضعی والا قرار می­ دهد. بر مبنای چنین رابطه­ ای، انسان غربی در موضعی قرار می­گیرد که در تفکر مسیحی به عنوان رستگاری شناخته می­ شود و در دوران جدید این رستگاری دینی جای خود را به مفاهیم جدید برآمده از متافیزیک عصر جدید می­ دهد. بر این اساس، استعمار که به سلطه­ ی غربی و اروپایی بر دیگری منفی می ­انجامد به عملی موجه و همسو با طرح کلان تاریخی بدل می­شود. در این مقاله این جنبه از استعمار با روش تحلیلی – انتقادی به بررسی گذاشته شده است. آنچه از مباحث مطرح به دست آمده، بر همسویی عمل استعمار و ایستار­های آن با مبانی متافیزیکی و فلسفه­ ی تاریخ حاکم دلالت دارد که به معنای اثبات فرض عمده ­ی آغازین می­باشد.  

کلیدواژه ها: استعمار؛ غرب؛ دیگری؛ پیشرفت؛ تاریخ

نویسندگان:

عارف نریمانی: دانشجو

محمدعلی پرغو: هیات علمی گروه تاریخ و رئیس موسسه تاریخ وفرهنگ ایران

دو فصلنامه غرب شناسی بنیادی – دوره ۸، شماره ۱ – شماره پیاپی ۱۵، بهار و تابستان ۱۳۹۶.

برای مشاهده کامل مقاله روی فایل مقابل کلیک کنید.   

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 × 3 =