رسانههای خارجی: صحنه های وحشتناک مرگ و ویرانی در غزه یادآور این نکته است که برای اسرائیل خشونت اتفاقی، تصادفی یا تصادفی نیست. این بخشی از DNA استعماری آن است.
مانند فرانسویها در الجزایر، هلندیها در اندونزی و آفریقای جنوبی، بلژیکیها در کنگو، اسپانیاییها در آمریکای جنوبی و اروپاییها در آمریکای شمالی، صهیونیستها نیز بومیان این سرزمین را بهعنوان پیشدرآمد یا توجیهی برای گناه، اقدام به قتل و عام مردم کردند.
در سال ۱۹۴۸، اسرائیل بر روی ویرانه های مردم یک کشور دیگر به نام فلسطینی ها تأسیس شد.ان هم از طریق پاکسازی قومی عمدی ۷۵۰۰۰۰ ساکن فلسطینی این سرزمین به یک کشور اکثریت یهودی تبدیل شد. از آن زمان اسرائیل امنیت خود را از طریق سرکوب دولتی، اشغال نظامی، جنگ های خونین و کشتارهای بی شمار علیه غیرنظامیان حفظ کرده است.
ناصره، شهر تولد من، یکی از معدود شهرهایی بود که از پاکسازی قومی در امان ماند، اما تنها به این دلیل که یک فرمانده نظامی به نام بنجامین دانکلمن، یهودی کانادایی که رهبری تیپ هفتم ارتش اسرائیل را بر عهده داشت، از دستور مافوق خود امتناع کرد. سر پیچی از دستور برایپاکسازی این شهر اکثریت مسیحی، همانطور که او بعدها نوشت، عمدتاً به دلیل ترس از پیامدهای بینالمللی آن بود
حدود ۴۰۰ شهر و روستای فلسطینی دیگر چندان خوش شانس نبودند. همه آنها خالی از سکنه شدند و اکثریت به طور کامل از بین رفتند. ساکنان آنها یا کشته شدند یا بیرون رانده شدند. اموال موجود در آنها یا تخریب شد یا مصادره گردید . به آنها اسامی عبری جدید داده شد. آن دسته از فلسطینی هایی که می خواستند به خانه های خود بازگردند یا گلوله خوردند یا به زور به کشورهای همسایه فرستاده شدند.
مرون بنونیستی، دانشمند علوم سیاسی اسرائیلی، در کتاب خود با عنوان «منظره مقدس: تاریخ مدفون سرزمین مقدس» از سال ۱۹۴۸ می نویسد: «از اواخر قرون وسطی، جهان متمدن شاهد تصرف کلی اماکن مقدس یک جامعه مذهبی شکست خورده توسط اعضای جامعه پیروز بود.
از آن زمان، اسرائیل چشم به مردم فلسطین فاقد از اینکه رهبرش کی باشد دوخته است. فلسطینی ها توسط اسرائیل یا به عنوان یک دشمن از درون که باید ریشه کن شود یا به عنوان یک تهدید جمعیتی که باید از بین برود دیده می شود. این موضوع تصادفی نیست که اسرائیل از زمان پیدایش خود، یک رژیم سرکوبگر «برتری نژاد یهود» را ایجاد کرده است.
این رژیم پس از جنگ و اشغال کلیه خاک فلسطین درسال ۱۹۶۷ از رود اردن تا دریای مدیترانه گسترش یافت. از این رو فلسطینی ها فریاد می زنند: «از رودخانه تا دریا، فلسطین آزاد خواهد شد».
برای چندین دهه، اسرائیل آزروشهای قدرتنمایی نامتعارف خود استفاده کرده و قتل عامهای بیشماری را علیه غیرنظامیان فلسطینی به عنوان نوعی انتقام، مجازات و بازدارندگی انجام داده است.
ماه گذشته، فلسطینیها هفتادمین سالگرد کشتار قبیه را گرامی داشتند، جایی که در انتقام حمله فلسطین به شهرکهای اسرائیلی که منجر به کشته شدن سه نفر از جمله دو کودک شد، نیروهای اسرائیلی به رهبری آریل شارون به روستای کرانه باختری حمله کردند. حدود ۲۰۰۰ سکنه فلسطینی که اکثراً زن و کودک بودند، کشته شدند.
همین طرز فکر انتقام جویانه ۷۰ سال بعد در غزه اعمال شد. این یک استراتژی از سوی اسرائیل به دنبال بازدارندگی است و عمداً با آسیب رساندن به غیرنظامیان براین باور است که منجچر به فاصله گرفتن آنها از رهبران و گروههایی که به نام آنها میجنگند، میگردد.
امروز، ماشین تبلیغاتی اسرائیل مشغول جمع آوری فریادهای ناامیدانه و خشم آلود، واقعی ویا حتی ساختگی، از سوی ساکنان غزه است که حماس را به خاطر تحمیل خشم اسرائیل بر سر آنها سرزنش میکنند.
اسرائیل هرگز «چشم در برابر چشم» را در رویارویی با فلسطینیها نمیپذیرد. این کشور در مورد تلفات غیرنظامی خود در مقابل تلفات غیرنظامی فلسطینی بر نسبت ۱ به ۱۰ یا ۲۰ اصرار دارد. از این رو، غیرنظامیان فلسطینی بدون توجه به ملاحظات اخلاقی و قانونی باید در هر درگیری بهای سنگینی بپردازند.
این عدم تقارن در هیچ کجا به اندازه اشغال نظامی ۵۶ ساله کرانه باختری و غزه توسط اسرائیل که طبیعتاً یک سیستم دائمی خشونت علیه غیرنظامیان است، فراگیر نیست. نسل به نسل فلسطینی ها مجبور به تحمل یک اشغال نظامی نژادپرستانه، وحشتناک و غیرقانونی است که شامل تحقیرهای روزانه، مجازات دسته جمعی، مصادره زمین و نابودی زندگی و معیشت است برای غزه، این به معنای محاصره ۱۷ ساله نوار از طریق محاصره نظامی وحشتناک و غیرانسانی، تهاجمات نظامی، بمباران زیرساخت های غیرنظامی و غیره بوده است.
اگرچه اسرائیل مدعی است که «هیچ انتخابی ندارد»، اما اشغال آن در واقع مبتنی بر استراتژی است، نه بر اساس ضرورت. در طول شش دهه گذشته، اسرائیل سرزمینهای فلسطینی را تا حدی تحت کنترل خود درآورده است تا از طریق صدها شهرکسازی غیرقانونی در سرزمینهای فلسطینی به سرقت رفته، آنها را مستعمره خود کند، و بت گروگان نگه داشتن جمعیت آنها تا زمانی که رهبران آن دیکتههای سیاسی آن را بپذیرند، ادامه خواهد داشت
یکی دیگر از عوامل مهم پشت خشونت اسرائیل علیه غیرنظامیان فلسطینی، همانطور که در اینجا توضیح دادم ، نفرت است – نفرتی که با ترس، حسادت و خشم ایجاد می شود.
اسرائیل از همه آنچه که استواری فلسطین، وحدت فلسطین، مقاومت فلسطین، شعر فلسطین و همه نمادهای ملی فلسطین است می ترسد. چنین ترسی باعث ایجاد نفرت می شود زیرا دولتی که همیشه میترسد، نمیتواند آزاد باشد. اسرائیل از فلسطینیها خشمگین است که چرا با این همه ظلم تسلیم نمیشوند برای اینکه خانه خود را رها نکردند.
فلسطینیها از واگذاری حقوق اولیه خود در برابر اسرائیل مقاومت میکنند و سرباز میزنند، چه رسد به قبول شکست. اسرائیل همچنین به قدرت درونی و غرور بیرونی فلسطین غبطه میخورد. به باورهای قوی و آمادگی آنها برای فداکاری حسادت میورزد.
به طور خلاصه، اسرائیل از مردم فلسطین به خاطر ممانعت از تحقق مدینه فاضله صهیونیستی در سراسر فلسطین تاریخی متنفر است و بهویژه از کسانی که در غزه زندگی میکنند، همانطور که سال گذشته نوشتم، برای تبدیل این رویا به کابوس متنفر است.
اما پاسخ در غزه و بقیه فلسطین نمیتواند کشتار بیشتر و اشغال بیشتر باشد. در واقع، کشتار صنعتی مداوم اسرائیل و سرکوب سراسری فلسطینیان، در تلافی حملات هولناک حماس در ۷ اکتبر در جنوب اسرائیل، هم کاملا جنایتکارانه و هم به شدت احمقانه است.
اسرائیل در ۷۵ سال گذشته سعی کرده با شمشیر زندگی کند، اما بیشتر همان ناامنی، بدنامی و خشم را کاشته است. تکرار یک استراتژی دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت واقعا احمقانه است. اگر اسرائیل همچنان زندگی و آینده ای را از فلسطینی ها سلب کند، اسرائیل نیز در نهایت هیچ زندگی یا آینده ای در این منطقه عربی نخواهد داشت.
مروان بشاره
*تحلیلگر ارشد سیاسی در الجزیره
مروان بشارا نویسندهای است که به طور گسترده در مورد سیاست جهانی مینویسد و به عنوان یک مرجع برجسته در سیاست خارجی ایالات متحده، خاورمیانه و امور استراتژیک بینالمللی شناخته میشود. او قبلاً استاد روابط بینالملل در دانشگاه آمریکایی پاریس بود.
نورنیوز