یافتههای این پژوهش بر این مبنا است که عربستان سعودی با استفاده از ابزار فرقهگرایی در سوریه و عراق به دنبال تضعیف محور مقاومت در حوزه شامات و کاهش پیوندهای جمهوری اسلامی ایران با عراقِ پساصدام است.
چکیده
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، عربستان سعودی و سایر پادشاهیهای محافظهکار با نظام سیاسی استبدادی در خاورمیانه سعی نمودهاند با استفاده از ابزارهای مختلف، از صدور انقلاب اسلامی و افزایش نقش منطقهای جمهوری اسلامی ایران در پهنه مسائل جهان اسلام جلوگیری نمایند. از جمله این ابزارها در این راستا میتوان به حمایت همهجانبه از عراق در جنگ تحمیلی، حمایت از تحریمهای مالی-نظامی غرب و جنگ تبلیغاتی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران اشاره کرد. در این تقابل، استفاده از ابزار فرقهگرایی و بکار بردن اصطلاحاتی همچون هلال شیعه از جایگاه ویژهای برخوردار است. به نظر میرسد که حمایت عربستان سعودی از فرقهگرایی در بحرانهای سوریه و عراق در ادامه تقابل با نظام جمهوری اسلامی ایران قابل بررسی باشد.
در این راستا، این پژوهش محور بررسی خود را بر این مبنا قرار داده است که فرقهگرایی از چه جایگاهی در راهبرد کلان عربستان در تحولات جدید منطقهای علیه نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران برخوردار است؟ یافتههای این پژوهش بر این مبنا است که عربستان سعودی با استفاده از ابزار فرقهگرایی در سوریه و عراق به دنبال تضعیف محور مقاومت در حوزه شامات و کاهش پیوندهای جمهوری اسلامی ایران با عراقِ پساصدام است. روش تحقیق در این پژوهش، توصیفی-تحلیلی و منابع گردآوردی دادهها، منابع کتابخانهای و اینترنتی است.
کلیدواژگان
عربستان سعودی؛ وهابیت؛ فرقهگرایی؛ جمهوری اسلامی ایران؛ محور مقاومت
مقدمه
انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران از ۱۹۷۹ تاکنون، همواره از تأثیرگذارترین محرکهای منطقهای به خصوص در بعد اسلامگرایی و شکلگیری محور مقاومت در مقابل اسرائیل و محافظهکاری بوده است. در این راستا، غرب با کمک رژیمهای محافظهکار منطقه که این نظام و نفوذ منطقهای آن را به عنوان یک چالش اساسی فراروی خود میبینند، سعی در انزوای منطقهای جمهوری اسلامی ایران داشته است.
در این میان، نقش عربستان سعودی با توجه به ایدئولوژی و نظام سیاسی متضاد با جمهوری اسلامی ایران کاملاً آشکار و محسوس بوده است. از جمله نمودهای فعالیت این دولتها میتوان به حمایتهای لجستیکی، مالی و دیپلماتیک عربستان سعودی و سایر دولتهای عرب از عراق در طول جنگ تحمیلی علیه نظام جمهوری اسلامی اشاره کرد.
به طور کلی، عربستان سعودی و سایر دولتهای محافظهکار عربی، جمهوری اسلامی ایران را از دو جهت اساسی به عنوان چالش میبینند. در بعد نخست؛ با توجه به ساخت سیاسی استبدادی داخلی این دولتها و آلترناتیو انقلاب اسلامی مبتنی بر نظام مردمسالاری دینی، این دولتها نظام جمهوری اسلامی ایران را به عنوان چالشی در راستای تغییر نظام سیاسی استبدادی خویش میببیند. در بعد دوم نیز نفوذ و افزایش مشروعیت منطقهای جمهوری اسلامی ایران به خصوص در مسأله محور مقاومت، ترس دولتهای محافظهکار و وابسته به غرب را نسبت به این نظام دوچندان نموده است.
در این راستا، این دولتها همواره سعی نمودهاند که از طریق ابزارهای مختلف و از جمله تقویت نیروهای ضد نظام جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان، این نظام را با چالش مواجهه نمایند. به نظر میرسد که شروع شورشها و جریانهای تروریستی-تکفیری در خاورمیانه و به خصوص در عراق و سوریه، فرصت مناسبی برای تقویت نیروهای ضد محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران در منطقه به وجود آورده است. حمایتهای عربستان سعودی، قطر و سایر دولتهای محافظهکار از جریان فرقهگرایی در سوریه و عراق دلیلی بر اثبات این ادعاست. در این راستا، این مقاله محور بررسی خویش را پیرامون این سوال اساسی قرار داده است که فرقهگرایی، از چه جایگاهی در راهبرد کلان عربستان در تحولات جدید منطقهای علیه نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران برخوردار است؟
با توجه به پرسش فوق، فرضیه این مقاله این است که عربستان سعودی با استفاده از ابزار فرقهگرایی در سوریه و عراق، به دنبال تضعیف محور مقاومت در حوزه شامات و کاهش پیوندهای جمهوری اسلامی ایران با عراق پساصدام است.
جهت آزمون این فرضیه، ابتدا نقش هویت و سیاست خارجی به عنوان چارچوب نظری پژوهش مورد بررسی قرار خواهد گرفت؛ سپس در ادامه پژوهش، ماهیت تقابل عربستان سعودی با نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران در قالب محور سازش در مقابل محور مقاومت و سپس اصطلاح غربی هلال شیعی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در بخش نهایی نیز ابزار فرقهگرایی به عنوان ابزاری برای کاهش نقش منطقهای جمهوری اسلامی ایران مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
چارچوب نظری: هویت و سیاست خارجی
به طور عمومی، تجزیه و تحلیل سیاست خارجی دولتها در عرصه نظام بینالملل در سیطره مکتب رئالیسم و به خصوص رئالیسم ساختارگرا به عنوان جریان غالب در صحنه نظریهپردازی روابط بینالملل بوده است. از چشم-انداز رئالیستی، دولتها به عنوان کنشگران یکپارچه در صحنه نظام بینالملل به دنبال افزایش قدرت در راستای تأمین امنیت خویش هستند. به عبارت دیگر، محرک اصلی دولتها در صحنه نظام بینالملل، انگیزش بقا در آنارشی است. اما این چارچوب تحلیلی از سوی جریانهای ضد شالودهگرا، به دلیل عدم توجه رئالیسم ساختارگرا به ساختار معنایی در تجزیه و تحلیل سیاست بینالملل و در نهایت سیاست خارجی مورد انتقاد بوده است.
یکی از این نظریات که از اوایل دهه ۱۹۹۰ وارد حوزه روابط بینالملل شد، نظریه سازهانگاری است. این نظریه که در مقابل نظریه مادیگرای جریان اصلی روابط بینالملل مطرح شده است با رد برداشتهای خردگرایانه نوواقع گرایی، دیدگاهی منطقی-اجتماعی به سیاستهای جهانی ارائه میدهد که بر اهمیت ساختارهای هنجاری، مادی و نقش هویت در ساخت منافع، کنشها و تکوین متقابل کارگزار-ساختار تاکید می-کند (Price and Reus-Smith,1998:256).
مهمترین اثر در این زمینه، نظریه اجتماعی سیاست بینالملل اثر الکساندر ونت است که در مقابل نظریه سیاست بینالملل کنت والتز مطرح شده است. در مقدمهای که الکساندر ونت بر چاپ فارسی کتاب خود نگاشته، وی معتقد است که کتاب نظریه اجتماعی سیاست بینالملل به مانند نظریه نوواقعگرایی، نظریهای در زمینه سیاست خارجی نیست، اما به نظر میرسد با تاکیدی که بر ساختار معنایی نظام بینالملل، سرشت اجتماعی کنشگران و چگونگی شکلگیری هویت و منافع آنها دارد، برای تحلیل سیاست خارجی دولتها مفید باشد.
از دیدگاه الکساندر ونت، هویت دولتها تعیین کننده سیاست خارجی آنها است و هر کدام از دولتها در نظام بینالملل به مانند افراد در جامعه داخلی، نوعی هویت دارند که به رفتار آنها در نظام بینالملل شکل میدهد و پیشبینی رفتار آنها را امکانپذیر میکند. این هویت که در طول تاریخ و در تعامل با دیگر هویتها شکل گرفته است، عاملی موثر در تصمیمگیری سیاست خارجی است. هویت از این دیدگاه، خصوصیتی است که دولتها به عنوان کنش-گران نیتمند دارند و موجد تمایلات انگیزشی و رفتاری آنها است. به تعبیری روشنتر، هویت یک ویژگی ذهنی در سطح واحد است که ریشه در فهم کنشگران از خود دارد (ونت، ۱۳۸۴ش، ص ۳۲۶).
به عبارتی، هویت پدیده-ای است که در رابطه خود-دیگری شکل گرفته و قوام پیدا میکند و پدیدهای از قبل داده شده و مسلمانگاشته نیست، بلکه در فرایند تعامل ایجاد شده و بر منافع و ترجیحات افراد و دولتها تأثیر میگذارد (مشیرزاده، ۱۳۸۴ش، صص ۳۳۲ و ۳۴۹). البته معنای این فهم، وابسته به این است که آیا سایر کنشگران، کنشگر را به همان شکل بازنمایی میکنند یا خیر؟ بنابراین هویت، واجد یک ویژگی بیناذهنی و نظاممحور است و همزمان دو نوع انگارهی خود و دیگری، وارد فرایند هویتسازی میشود. در واقع، هویت در خلاء ایجاد نمیشود، بلکه در فرایند تعاملات اجتماعی است که شکل میگیرد (ونت، ۱۳۸۴ش، ص۳۲۶).
در نهایت باید استدلال کرد که هویت دولت، اهرمی تئوریک برای طرح موضوع برساختگی تهدید و انتخاب شریک در اتحاد موردنظر به دست میدهد. در واقع، نه منطق آنارشی، بلکه این سیاست هویت است که در اغلب مواقع، فهم بهتری در مورد اینکه کدام دولتها تهدیدی بالقوه یا فوری برای امنیت دولت قلمداد میشود، ارائه میدهد.
با توجه به مفروضات نظری فوق، رابطه بین جمهوری اسلامی ایران و عربستان به خصوص بعد از سقوط دولت صدام، متأثر از تنشهای ساختاری موجود در منطقه است. هر کدام از این دو بازیگر، به دنبال رهبری جهان اسلام و همچنین چیدمان خاصی از نظم در منطقه هستند. در حالی که برداشت جمهوری اسلامی ایران از عربستان به عنوان بازیگری وابسته به امریکا این است که این کشور میخواهد برتری مشروع ایران در خلیج فارس و خاورمیانه را به چالش بکشد، عربستان سعودی در مورد قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه نگران است و به طور خاص، نگران افزایش قدرت جمهوری اسلامی ایران بعد از سقوط صدام است.
یک نگرانی ویژه ریاض در مورد ایران این است که ایران قادر است مشروعیت عربستان را در منطقه در پهنه مسائل عربی به چالش بکشد و به خصوص این نگرانی در مسئله فلسطین مشهود است. این دو کشور در خصوص ایدئولوژی های سیاسی و حکومترانی نیز دارای تضاد میباشند. فلسفه وجودی جمهوری اسلامی ایران که مبتنی بر مردمسالاری دینی است، مشروعیت رژیمهای پادشاهی دولتهای خلیج فارس را به چالش میکشد (Hassan,2013:20-22).
از طرف دیگر، قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران نیز بهترین نمایش در اختلاف اعراب و اسرائیل بوده است. ایران، قلبها و ذهنها را به وسیله ارجاع دادن علیه اسرائیل و غرب در جهان اسلام و منطقه تسخیر نموده است و این برداشت به وسیله افکار عمومی شکل گرفته است که ایران تنها کشور اسلامی است که در مقابل اسرائیل و غرب (به خصوص بر سر مسئله فلسطین) ایستاده است و نه پادشاهی عربستان سعودی و نه هیچ کشور عرب دیگری نمیتواند چنین نقشی همانند ایران داشته باشد. همچنین ایران هیچ ترسی از به کار بردن قدرت سخت علیه اسرائیل ندارد؛ نیروی حزبالله و تعداد زیادی از نظامیان عراقی در حال حاضر بهترین مثال برای اثبات این ادعاست (Shabaneh,2013:3-4).
در نتیجه، در چارچوب فوق است که سیاست و راهبرد منطقه ای عربستان سعودی و سایر دولتهای عرب نسبت به جمهوری اسلامی ایران شکل میگیرد. در واقع، درک این دولتها از هویت نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک تهدید علیه نظام سیاسی خویش، منجر به شکلگیری این تقابل منطقهای شده است. این تقابل در رویکرد عربستان سعودی بعد از شکلگیری انقلاب اسلامی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران کاملاً نمایان بوده است.
نظم منطقهای قبل از بیداری اسلامی
خاورمیانه و شمال آفریقا طی دو دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ شاهد ظهور، گسترش و گاه افول جریانهای گوناگونی بوده است که خود را ذیل عنوان «اسلامگرا» تعریف میکردند. فعالیت این جریانها، فارغ از نتایج آن، توجه سیاستمدران و تحلیلگران را پیش از گذشته به پدیده اسلام سیاسی جلب کرد. در این میان، تشدید فعالیت «جنبشهای اسلامگرا» تنها پدیدهای نبود که جلب توجه میکرد، بلکه ظهور یک دولت اسلامگرا در ایران بسیار جذابتر مینمود. ایران اینک به آزمایشگاه زندهای برای آزمون توانایی و ظرفیت ایدئولوژی جدید، مردمسالاری دینی در آمده بود (نبوی، ۱۳۸۹ش، صص ۸-۹).
از نظر فیشر، با انقلاب ۱۹۷۹ مومنان میتوانستند معنویت و دینداری خویش را در قالب یک انقلاب در این جهان مادی فریاد بزنند، انقلابی که بر همه فریبکاریها و فساد گذشته فائق آمد و تحت رهبری آیتالله خمینی جامعه دینی را برخواهد انگیخت (Fisher, 1980: 129). اما دیری نپاید که ظهور انقلاب اسلامی ایران زمینه دو قطبی شدن خاورمیانه را فراهم نمود.
در یک طرف این قطب، نظام جمهوری اسلامی ایران همراه با نیروهای اسلامگرا قرار گرفتند و در نقطه مقابل، ایدئولوژیهای لیبرالیسم غرب و سوسیالیسم شرقی که ایدئولوژی انقلاب اسلامی را به عنوان یک چالش میدیدند و در نتیجه سعی نمودند با حمایت از پادشاهیهای محافظهکار، مانع رشد و نفوذ انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران در منطقه شوند. عربستان سعودی و سایر دولتهای خلیج فارس در مرکز این استراتژی ضد نظام جمهوری اسلامی ایران در منطقه قرار گرفتند که در ذیل ماهیت این تقابل مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
محور مقاومت در مقابل محور سازش
خاورمیانه در دوران پیش از تحولات موسوم به بهار عربی یا بیداری اسلامی به دو محور سازش و مقاومت نه تنها در موضوع مناقشهی رژیم اسرائیل و فلسطین، بلکه تقریباً در تمامی مسائل تقسیم شده بود. نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان نمود گفتمان انقلاب اسلامی در عرصه روابط بینالملل، به عنوان کشوری کانونی در اتحاد با سوریه، حزبالله لبنان و گروههای حماس و جهاد اسلامی محور مقاومت را تشکیل داده بودند. در نقطه مقابل و در محور سازش با رژیم صهیونیستی نیز کشورهای عربی حاشیهی خلیج فارس، اردن و مصر در اتحاد با آمریکا حضور داشتهاند و اسرائیل، عربستان سعودی و مصر مراکز اصلی قدرت در محور سازش به شمار می-رفتند.
قدرت نرم ایران نیز بهترین تجلی را در اختلاف اعراب و اسرائیل داشته است. ایران با مبارزهجویی با اسراییل و امریکا توانسته قلبها و ذهنهای بسیاری از تودههای عرب را تسخیر نماید و این برداشت به وسیله افکار عمومی شکل گرفته است که ایران تنها کشور اسلامی است که در مقابل اسرائیل و غرب (به خصوص بر سر مسئله فلسطین) ایستاده است. نه پادشاهی عربستان سعودی و نه هیچ کشور عرب دیگری نمیتواند نقشی همانند ایران داشته باشد (Shabaneh,2013:3-4).
در همین راستا، عربستان سعودی، حمایت ایران از گروههای مقاومت را به عنوان مداخله غیرمشروع در مسائل حوزه عربی عنوان میکند و در تلاش است تا از گسترش نفوذ و تأثیرگذاری جمهوری اسلامی ایران در این حوزه بکاهد. در این راستا، تضعیف و تعدیل قدرت و نقشآفرینی گروههایی مانند حماس و حزبالله، از اهداف عمده سعودیها در فلسطین و لبنان به شمار میرود. با پیروزی حماس در انتخابات پارلمانی فلسطین، اغلب کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به ویژه عربستان سعودی، بیشتر مایل بودند که حماس خطمشی خود را از مقاومت به سمت مذاکره و شناسایی اسرائیل تغییر دهد. در جریان جنگ بیست و دو روزه غزه نیز سعودیها در قبال حملات اسرائیل به غزه سکوت کردند و حتی گزارشها و نشانههایی از خشنودی سعودیها از این حمله آشکار شد (گودرزی، ۱۳۸۷ش، صص ۶۱-۶۰).
طی جنگ ۳۳ روزه حزبالله لبنان در مقابل اسرائیل نیز سعودیها، حزبالله را به ماجراجویی و ضربه به منافع اعراب متهم کردند، در حالی که تودههای عرب خواستار حمایت از حزبالله در مقابل اسرائیل بودند. استفاده سعودیها از منابع پولی و مالی و تزریق وسیع آن به لبنان، برای تأثیرگذاری بر روندهای سیاسی و امنیتی این کشور همچنان تداوم دارد. در سالهای پس از ۲۰۰۶، عربستان سعودی سعی کرد با اختصاص منابع پولی قابل توجه به تقویت گروههای مخالف حزبالله بپردازد و یا به ایجاد شبکهها و گروههای جدیدی اقدام کند.
علاوه بر این، سعودیها برای پیروزی جناح ۱۴ مارس در انتخابات پارلمانی ۲۰۰۹ لبنان، سرمایهگذاری کردند و فعالیتهای وسیعی انجام دادند تا از تسلط حزبالله و گروههای متحد آن در قالب جریان ۸ مارس در لبنان جلوگیری کنند. این مجموعه اقدامات سعودیها به عنوان تلاش برای گسترش نفوذ و یک استراتژی برای سد گفتمان انقلاب اسلامی ایران محسوب میشود.
پیروزی حماس در انتخابات پارلمانی فلسطینیها در سال ۲۰۰۴ و افزایش تدریجی نقشآفرینی و تأثیرگذاری این گروه، به خصوص مقاومت در برابر اسرائیل در جنگ ۲۲ روزه سال ۲۰۰۸ و همچنین نمایش قدرت حزبالله در برابر اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ و افزایش تأثیرگذاری این گروه در لبنان، از تحولات مهم چند سال اخیر است که نشان دهنده تقویت نقش و قدرت گروههای مقاومت در این دو کشور است. تحولی که از منظر سعودیها به مثابه افزایش نقش و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در این منطقه و تعیین کنندگی بالاتر آن در معادلات و منازعه اعراب – اسرائیل منجرشده است.
به طور کلی، محور سازش و از جمله عربستان سعودی همواره به دنبال حل فصل اختلافات خویش با اسرائیل بوده است. در همین راستا، طرح صلح عربی عربستان سعودی با ابتکار ملک عبدالله، پادشاه وقت عربستان در بیروت در نشست سران عرب سال ۲۰۰۲ مطرح شد. این طرح به قطعنامه های ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت به عنوان بستر دیپلماتیک ارجاع داده و بر اساس آن، خواستار عقبنشینی اسراییل از سرزمینهای اشغالی قبل از ۱۹۶۷ شد. این طرح، شامل بلندیهای جولان، بیتالمقدس شرقی و پذیرش یک دولت مستقل فلسطینی به پایتخت بیتالمقدس شرقی از سوی اسراییل بود. در مقابل پذیرش این طرح، تمام کشورهای اتحادیه عرب رضایت میدهند که به نزاع با اسراییل خاتمه داده، با اسراییل صلح برقرار کرده و مناسبات عادی با این رژیم را آغاز نمایند.
اتحادیه عرب در مراحل مختلفی، طرح ابتکاری عربستان را مورد تأکید قرار داده است؛ از جمله شیخ حمد بن جاسم آل ثانی، وزیر امورخارجه قطر در آوریل ۲۰۱۳ به نمایندگی از اتحادیه عرب، طرحی را به جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا ارائه داد. وی در سخنانی به نمایندگی از جانب هیئت وزارتی اتحادیه عرب به واشنگتن (وزرای خارجه قطر، فلسطین، اردن، مراکش، مصر و عربستان به همراه دبیر کل اتحادیه عرب)، طرح تعدیل شده صلح عربی را ارائه کرد و خواستار توافق بین اسراییل و یک کشور آینده فلسطینی برپایه مرزهای پیش از جنگ سال ۱۹۶۷ خاورمیانه شد. اما برخلاف پیشنهادهای قبلی به یک مبادله جزئی زمین بین اسراییلیها و فلسطینیان اشاره نمود. در طرح جدید قطر، مفاد زیر وجود داشت:
حذف عقبنشینی رژیم صهیونیستی از اراضی اشغالی عربی در جولان و لبنان و منحصر نمودن مسئله اشغالگری اسراییل به سرزمین فلسطین، دستیابی به راهحلی توافقی برای مشکل آوارگان بدون دربرداشتن عبارت «عادلانه» و حذف تبصره «براساس قطعنامه ۱۹۴ مجمع عمومی سازمان ملل». حذف عبارات «مستقل»، «دارای حاکمیت کامل» و «پایتختی بیتالمقدس شرقی» در بند سوم و افزودن عبارت «حل توافقی مشکل قدس شرقی و اماکن دینی» و «تبادل اراضی»
بر مبنای این طرح که احیای «صلح عربی» عربستان را نشان میدهد، در مقابل، اتحادیه عرب متعهد شده که به صورت جزئی با «تبادل زمین در برابر زمین» موافقت کند. وزیر امور خارجه قطر نیز در دیدار با تونی بلر بر اهمیت سازش فلسطین و اسراییل برای اتحادیه عرب تأکید و اظهار کرد: «صلح میان فلسطین و اسراییل برای کشورهای عربی یک انتخاب استراتژیک است.» کری نیز با استقبال از این طرح، آن را در راستای حمایت اتحادیه عرب از مذاکرات سازش خواند و گفت: «گامهای محکمتری در این راه برداشته شده است و طرح جدید اتحادیه عرب، نماد این تلاشها است. ما تمام تلاش خود را به کار میبندیم که علیرغم ناامیدیهای گذشته و پیچیدگیهای پیش رو، میز مذاکره را بازگردانیم» (احمدی، ۱۳۹۳ش، صص ۳۱-۲۵ ).
این اتفاقات در حالی رخ داد که جنبش حماس، طرح تبادل اراضی را محکوم کرد. اسماعیل هنیه، نخست وزیر حماس، مخالفت صریح خود را با طرح کمیته صلح عربی درباره تبادل اراضی و چشمپوشی از مرزهای سال ۱۹۶۷ اعلام کرد و گفت: «سرزمینی که به زور اشغال شده است، به زور باز پسگرفته میشود. مرزهای ما سرزمین تاریخی فلسطین است و این سرزمین فقط به ما تعلق دارد و ما طرح ابتکاری عربی را رد میکنیم.» خالد مشعل، رئیس دفتر سیاسی حماس نیز با انتقاد شدید از پذیرش طرح تبادل اراضی با رژیم صهیونیستی از سوی اتحادیه عرب، اعلام کرد که جنبش حماس از تمام گزینهها برای آزادسازی اراضی فلسطین استفاده میکند.
مشعل افزود: حماس با هرگونه تبادل اراضی با رژیم صهیونیستی مخالف است و نمیگذارد هیچگونه امتیازی علیه فلسطین داده شود (همان). همین مسأله میتواند حماس را به عنوان یک محور مقاومت که از گفتمان انقلاب اسلامی ایران الهام گرفته، در تقابل با عربستان سعودی قرار دهد. بدین ترتیب پیوندهای سوریه و ایران که پس از ۱۹۷۹ آغاز شده بود، به شکلگیری محوری از متحدین شامل ایران، سوریه، حزبالله و حماس در حوزه شمالی خاورمیانه انجامیده است که به محور مقاومت موسوم شده است.
این اتحاد، اگر چه ریشه اصلیاش در نگرانیهای امنیتی دو دولت از اسراییل و عراق نهفته بود، به مولفهای کلیدی از توازن قوای منطقهای در خاورمیانه تبدیل شده است. در واقع، محور مقاومت به جزئی از تقلای قدرت در خاورمیانه تبدیل شده و پیوندهایی سیاسی با برخی از گروهها و نیروهای خرد غربستیز در منطقه برقرار کرده است. محور مقاومت، پیوندهایی با برخی از گروههای سیاسی در درون عراق، یمن، عربستان و حوزه خلیج فارس برقرار نموده است که پادشاه اردن از آن به عنوان نفوذ ایران به مثابه اختاپوسی با شاخکهای متعدد در درون دنیای عرب نام برده است (Seeberg,2012:23).
مراجع
منابع
الف: فارسی
احمدی، وحیده، رویکرد اعراب به مسئله فلسطین، فصلنامه فلسطین، شماره ۲۲ و ۲۳، ۱۳۹۳.
اسدی، علی اکبر، عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران: موازنهسازی و گسترش نفوذ، پژوهشهای سیاست خارجی مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۸۹.
اسدی، علی اکبر(۱۳۸۷)، عربستان سعودی و عراق پس از صدام، برگفته از سایت http://www.isrjournals.ir/fa/special-articles/1115-special-aricle-farsi82.html
گودرزی، طاهره، صفآرایی کشورهای عربی در قبال جنگ ۲۲ روزه غزه، ماهنامه اطلاعات راهبردی، س ۶، ش ۶۹ و ۷۰، بهمن و اسفند ۸۷، ۱۳۹۳.
مشیر زاده، حمیرا، تحول در نظریه های روابط بین الملل، تهران، سمت، ۱۳۸۴.
نیاکوئی، سید امیر، بررسی بحرانهای عراق و سوریه در پرتوی نظریههای امنیتی. فصلنامه سیاست جهانی. سال دوم. شماره اول، بهار ۱۳۹۲.
ونت، الکساندر، نظریه اجتماعی سیاست بینالملل، ترجمه حمیرا مشیرزاده، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین-المللی، ۱۳۸۴.
هراتی، محمدجواد و دیگران، بازتاب نظم سیاسی جدید عراق بر روابط دوجانبه ایران و عربستان، فصلنامه سیاست جهانی، سال چهارم، شماره ۳. پاییز۱۳۹۴.
ب: لاتین
Abir, Mordechai. (1988). "Saudi Arabia in the Oil Er: Regime Elites."
Al-Jazeera, (2014)” Egypt sentences Al Jazeera journalists to years in prison”, 23 June 2014.
Baezegar, Keyhan (2008) Iran and The Shiite Crescent:Myths and Realities, Brown Journal of World Affairs, FALL/WINTER , VOLUME XV, ISSUE 1.
BBC News Online, (19 June 2014)” How Isis is spreading its message online “,19 June 2014.
Bradley, John R., 2005, “Saudi Arabia Exposed: Inside a Kingdom in Crisis”, Palgrave Macmillan, London
Conflicts and Collobaration, York Press.
Daily Star (Lebanon) (25 September 2014)”Death threats for Saudi pilots after ISIS raids”, 25 September 2014.
Deeb, M. (2013). Syria, Iran, and Hezbollah: The Unholy Alliance and Its War on Lebanon. Hoover Press.
Ehteshami, Anoushiravan(2007) Iran’s Politics and Regional Relation: Post-Détente, Vol XI.
El Husseini, R. (2010). Hezbollah and the axis of refusal: Hamas, Iran and Syria. Third World Quarterly, 31(5), 803-815.
Hassan, Hassan(2013) The Gulf states: United against Iran, divided over Islamists”, In: The Regional Struggle for Syria, edited by Julien Barnes-Dacey and Daniel Levy, European Council on Foreign Relations.
Larrabee, F. Stephen and Nader, Alireza (2013) Turkish-Iranian Relations in a Changing Middle East, NATIONAL DEFENSE RESEARCH INSTITUTE(RAND).
Khashan, Hilal. (2013). "Hezbollah's Plans for Lebanon." Middle East
Price, Richard and Christian Reus-Smith (1998). "Dangerous Liaisons? Critical International Theory and Constructivist", European Journal of International Relation, Vol. 4, No. 3.
Quarterly”.
Reuters, (16 June 2014) “Saudi rejects foreign interference in Iraq, blames 'sectarian' Maliki”, 16 June 2014.
Rubin, Barry (2007) the Truth about Syria, New York, Palgrave Macmillan.
Seeberg, P. (2012). Syria and the EU. The crisis in Syria and the international sanctions with a focus on Syrian-EU relations. VidenscenteromdetmoderneMellemøsten.
Seeberg, P. (2013). Lebanon and the Syrian Crisis. Challenges for the EU and the US. VidencenteromdetmoderneMellemøsten
نویسندگان:
علی اصغر ستوده : دکتری روابط بینالملل و مدرس دانشگاه گیلان
جعفر خزائی: کارشناس ارشد مطالعات منطقهای دانشگاه علامه طباطبایی
فصلنامه حبل المتین شماره ۱۵
ادامه دارد…