بازخوانش جغرافیایی از دیاسپورا

این تحقیق با نگاهی تحلیلی – توصیفی و با استعانت از نگرش جغرافیایی و مفاهیم فضا – قلمرو به دیاسپورا می نگرد.

چکیده

در جهان پست مدرن امروزی، دیاسپورا یا آوارگی قومی، خواه به اجبار و یا داوطلبانه نقشی اساسی در تعیین سیاستهای کشورهای میزبان و یا مهمان دارد؛ چرا که دیاسپورا در سیالیت مرزها، ایجاد و یا تخریبب پدیده دولت –  ملت نقشی شگرف دارد. دیاسپورا یا جوامع دیاسپورا به عنوان یک کارگزار توسعه یا ضد توسعه، ابعاد متفاوتی از نگرش های جامعه  شناسی و روانشناسی را در خود مسستتر دارد و این در حالی است که این نگرش ها با توجه به بعد مسافتی جوامع میزبان از وطن اصلی، باری جغرافیایی دارد. این تحقیق با نگاهی تحلیلی – توصیفی و با استعانت از نگرش جغرافیایی و مفاهیم فضا – قلمرو به دیاسپورا می نگرد .

کلیدواژه ها

دیاسپورا؛ جغرافیا؛ ناسیونالیسم؛ فضا؛ قلمرو

مقدمه

جغرافیا در مفهوم امروزی خود، علم مکان و فضا می باشد و بالطبع در این مفهوم حرکت ها از اصالتی بیشتر برخوردارند. دیاسپورا یا آوارگی قومی فارغ از نگاهی هویتی و جامعه شناختی یک بار معنایی جغرافیایی دارد؛ چرا که با درنوردیدن فضا، مکان و زمان، جغرافیا را محور تحلیل قرار می دهد. ضوابط شکل گیری دیاسپورا نیز با ﻣﺆلفه های جغرافیایی و یا جغرافیای هویت شکل می گیرد، به صورتی که می توان این ضوابط را در ۵ مقوله ذیل دسته بندی نمود:

۱- نبود پیوستگی جغرافیایی وطن مهاجرین[۲] با کشور مقصد[۳] و یا وجود فاصله جغرافیایی قابل توجه میان دو کشور.

۲- گسترش جمعیتی مهاجرین هم وطن در سرزمین مقصد همراه با نشر فرهنگ مهاجرین در این سرزمین.

۳- حفظ رابطه میان مهاجران و وطن شان به شکل ملموس.

۴- وجود اعتقاد و علاقه به وطن مشترک در میان مهاجران.

۵- حفظ پیوند مهاجران با وطن خویش و داشتن علاقه بازگشت به میهن.

لذا از مقولات فوق به خوبی مشخص است که پدیده دیاسپورا ارتباطی عمیق و وثیق با جغرافیا دارد و نگرش جغرافیایی در تحلیل دیاسپورا علاوه بر تعامل با هویت، جامعه شناسی و روانشناسی، به علت تحلیل مکان، قلمرو، زمان و فضا بر سایر حوزه های تحلیلی مرتبط با دیاسپورا رجحان دارد؛ گرچه به طور کلی تحلیلی واقع بینانه از پدیده دیاسپورا با توجه به ابعاد جهانی شده و بعد مسافتی آننیاز به یک تحلیل چند رشته ای و بین رشته ای است.

تبار شناسی دیاسپورا

واژه دیاسپورا به معنای پراکندگی و پخش شدن است (Rios, Adive, 2010, 2).پدیده مهاجرت همواره یکی از عناصر برجسته در تاریخ آوارگان قومی در قرن بیستم بوده است. در ادبیات علوم سیاسی از مهاجرت های گسترده قومی و مذهبی با اصطلاحاتی مانند دیاسپورا و ترانس ناسیونالیسم یاد می‌شود. از نظر لغوی دیاسپورا به معنای پراکندگی است (Karla, 2005, 9). شفر، دیاسپورا را به مثابه یک گروه اقلیت قومی با ریشه های مهاجرتی که در کشورهای میزبان برای حفظ تمایلات قوی با وطن اصلی خود کنش می کنند، می داند. (Sheffer, 1986, 3) سارفان، دیاسپورا را بخشی از مردم که در خارج از وطن اصلی خود زندگی می کنند می داند (Sarfan,1991: 7). ادامسون و اندرسون، دیاسپورا را پیامد محیط فرا ملی می دانند که به وسیله مکانیزم ایجاد هویت استراتژیک و به وسیله گروه های نخبه ایجاد می گردد، می دانند(Anderson, 1998: 9-11)  .

گرچه امروزه این واژه دچار کشیدگی مفهوم گردیده است، دیاسپورا حاصل جابجایی سرزمینی میان دولت ها و مهاجرت های گسترده فرامرزی است که بنا به الزامات سیاسی و اعمال محدودیت برای گروه های مذهبی و قومی صورت می‌گیرد (حق‌پناه، ۳۸۸: ۲۰۵). براباکر، سه عنصر اصلی و تشکیل دهنده دیاسپورا را پراکندگی[۴]، سوگیری به سمت سرزمین مادری  و حفظ حریم[۵]، می داند (Brubakar, 2005: 4-6).

ابن خلدون نیز از منظری جامعه شناسی – جغرافیایی برای تشریح روابط بین مهاجران پراکنده از واژه عصبیت[۶]، استفاده می نماید؛ اگرچه در این حالت پیوندها و تعلقات با سرزمین اصلی، همچنان پا برجاست، ترانس ناسیونالیسم نیز مرحله فوقانی از زندگی در دیاسپورا است؛ به صورتی که فرد مهاجر در کشور مهمان، بدون جذب در فرهنگ هژمون، در هوای بازگشت به سرزمین اصلی خود سپری می‌ کنند، درواقع نوعی ناسیونالیسم از دور است، اما به واسطه پدیده جهانی‌شدن، مهاجر در دیاسپورا احساس می‌کند که در خانه است؛ بنابراین به مدد پدیده های مذکور و امنیت فردی و اجتماعی، شرایطی بوجود آمده که ناسیونالیسم های قومی در دیاسپورا بازسازی شده و به صورت چند بعدی بر مهاجران، کشور میزبان و مردم کشور اصلی، ﺗﺄثیر بگذارد (khayati, 2008:45).

 این کلمه در آغاز تنها برای کوچ اجباری دسته جمعی یهودیان به بابل به کار می‌رفت و در حال حاضر این کلمه به مردمانی اشاره دارد که از سرزمین مادری خود پراکنده شده‌اند (Cohen, 1997: 118). سافران و کوهن، پراکندگی از هسته اصلی و رفتن اجباری به چند مکان مختلف را یک دیاسپورا می‌دانند. به گفته آنها، این یک باور است که آنها در دیاسپورا به طور کامل پذیرفته نمی‌شوند؛ بنابراین بازگشت به میهن، تعهد و حفظ میهن و در نهایت ارتباط با میهن در آگاهی جوامع دیاسپورا نقش اساسی دارد (Safran,1991: 83-99).

در نگاه سافران، یک مدل که می تواند یک دیاسپورای کامل را به تصویر کشد شامل مراحل: تاریخ پراکندگی، حافظه تاریخی مکانی که ریشه هویتی فرد در آنجاست، بیگانگی در کشور جدید، تمایل به بازگشت به وطن اصلی، حمایت های مداوم از وطن اصلی و حس تعلق و هویت جمعی به مثابه یک گروه می باشد.

به طور کلی سه رویکرد مختلف در مطالعه دیاسپورا در ادبیات کنونی وجود دارد (Adamson, Demetriou,1980: 499). رویکرد اول؛ یک رویکرد سنتی است که اشاره دارد به اینکه جهانی شدن همراه خود تغییراتی را به وجود آورده است (Cohen, 1992: 263-285). رویکرد دوم، به شرایط اجتماعی دیاسپورا و فرایندهای خودشناسایی فراملی در ارتباط با دول میزبان و قومیت محلی تکیه دارد. (Lawerence, Wishart, 1990: 222-237). رویکرد سوم؛ به بررسی فعالیت های سیاسی آوارگان اشاره دارد (Shain & Barth, 2003: 109). مکاتبی که رویکرد سوم را پذیرفته‌اند، استدلال می‌کنند که آوارگان قومی‌، بازیگران سیاسی فعالی هستند که در ترویج هویت های رقیب که از کشور مستقل که در آن اقامت دارند درگیر هستند (Adamson, Demetriou, 2006: 499-501). در این مفهوم، بسیج سیاسی در رابطه با میهن یک ویژگی مهم از آوارگان محسوب می‌گردد.

با عنایت به اینکه، ﺗﺄثیر جغرافیا در قبض و بسط فضایی مفهوم دیاسپورا در این تحقیق از اهمیتی شایان برخوردار است؛ لذا اطلاعات گردآوری شده برای پاسخ به تحلیل هرمنوتیکی مفهوم دیاسپورا در بسترهای ذیل قرار می گیرد:

۱. جغرافیا و دیاسپورا

یک نقطه عزیمت برای جغرافی دانان در مطالعه دیاسپورا، ماهیت رابطه دیاسپورای قلمرو می باشد. در حالی که ادبیات فراملی گرایی به طورغالب از قلمروزدایی شهروندان سخن به میان می آورد. واژه دیاسپورا، اساساً یک واژه جغرافیایی است که رسالت پراکندگی مردم در فضا و ارتباطات فراملی بین مردم و مکان می باشد. جغرافیا به وضوح در قلب دیاسپورا نهفته و به عنوان یک مفهوم یا تجربه زندگی شامل یک نوع رقابت در مکان، فضا، منزل، فرهنگ و هویت از طریق مهاجرت و اسکان می باشد. در این تعریف واژه دیاسپورا از طریق کلماتی مانند پراکندگی[۷]فراملی[۸]، مهاجرت و اسکان تعریف می شود. در میدان جغرافیا، این واژگان تغییر می یابند؛ چرا که به طور ویژه شرایط محیطی متفاوت مهاجرت مردم در نظر گرفته می شود.

جغرافی دانان، الگوی مهاجرت انسانی، شبیه هویت های اجتماعی و سازه هایی که به وسیله جمعیت دیاسپورا در اطراف مکان ها ایجاد می شود را منزل[۹] می نامند. گووانز[۱۰] در تئوریزه نمودن واژه Home و برای جمعیتی که به طور کامل در یک مکان مستقر نیستند از دو واژه Inclusion و Exclusion یا ورود و خروج دائمی، استفاده می کنند (Gowans, 2003: 428).

باید عنوان نمود که قدرت یک رویکرد جغرافیایی در توانایی بالقوه آن برای ارزیابی و فهم دیاسپورا به مثابه یک فرایند که در آن فضا، مکان و زمان می توانند به عنوان حد و بیکران در سازه های هویتی که جامعه و دولت و ملت دیده می شوند، نهفته باشند. یک رویکرد جغرافیایی به دیاسپورا به صراحت می تواند منجر به بینش ارزشمندی از مطالعات دیاسپورا شود (Ni laorie, 2003, 79). فهم شیوه های دیاسپورا و هویت، نیاز به فهم موقعیت خود در فرایند های جغرافیایی و تاریخی دارد.

جغرافی دانان به خوبی تحقیقات کاربردی تئوریزه و عملیاتی نمودن ساخت و مذاکره مرزها را در رابطه با فضا و مکان انجام می دهند؛ در حالی که جغرافیا به وضوح مرکز فهم دیاسپورا در تئوریک و پراتیک می باشد، ایده های دیاسپورا همچنین ﺳﺆالاتی در خصوص فضا و مکان را افزایش می دهند (Blunt, 2005:10)؛ بنابراین کارهای زیادی است که جغرافی دانان می توانند در خصوص دیاسپورا وپیوستی های آن انجام دهند. جانمایی و نگاشت[۱۱] پیچیدگی های پویای دیاسپورا به مثابه یک فرایند به ما اجازه می دهد راه هایی که مردم در حال حرکت و درگیر با هویت ها، جوامع و ساختن دولت و ملت هستند را کشف کنیم. رایت و هاتسون اعتقاد دارند که دیاسپورا می تواند به مثابه شرایطی که  به سیمای ساختاری یک جمعیت تبعیدی اشاره دارد و شبیه به مقولاتی مانند (نژاد، جنسیت، طبقه و مذهب) است، دیده شود (Wright & Houston, 2003: 218).

۲. فضا و دیاسپورا

در مطالعات مربوط به دیاسپورا مباحث مربوط به فضا، هستی شناسی و معرفت شناسی فضاهای جغرافیایی از اهمیتی شایان توجه برخوردار هستند. در مطالعات جغرافیایی، فضا موجودیتی مادی دارد که در شکل گیری آن پراکندگی و افتراق فضایی پدیده ها، نظام اقتصادی، نظام سیاسی و نظام ایدئولوژیک نقش اساسی بر عهده دارند. هر اسلوب فضایی، هم درونمایه ای فضایی نظیر عوامل طبیعی و انسانی دارد و هم واجد کیفیت های انتزاعی مثل فاصله، جهت و موقعیت نسبی است (اتوتایل، ۱۳۸۰: ۵۵۸).

اما در جغرافیا، مکان به طورصرف کالبد نیست، بلکه با زندگی، تاریخ، ارزش ها، احساسات، روابط اجتماعی و شیوه تولید مردم پیوند خورده است. به عبارت دیگر، مکان از برخورد عوامل محلی، ناحیه ای و جهانی به وجود می آید و در آن روابط متقابلی میان شرایط مکانی، هویت و زندگی مادی شکل می گیرد. با این وجود، موضوعی که کمتر مورد توجه جغرافی دانان سیاسی بوده، مباحث مربوط به فضای مجازی است که توانسته در قالب فنآوری اطلاعات، خود را به عنوان واقعیت و«فضای حاکم» تحمیل کند.

از نظر سیاسی، تکنولوژی اطلاعاتی با ایجاد «اجتماعات مجازی» و به عبارت دیگر در قالب فضای مجازی و در شبکه الکترونیک – هسته های غیرفیزیکی- موجب تضعیف کنترل و مراقبت دولت ملی بر فضا و قلمرو کشور می شوند. فنآوری اطلاعات و ارتباطات رابطه بین حاکمیت، سرزمین و قدرت حکومتی را متحول کرده و آن را در رابطه پیچیده تری قرار می دهد. در این شرایط حکومت ملی، دیگر، تنها قدرت اثرگذار و تعیین کننده فضا، زمان و جریان امور نیست؛ بنابراین، تصورات ژئوپلیتیک باید از انگاره های سرزمینی (صرف)، استعمارزدایی شده و انگاره های (جغرافیایی) برگرفته از دانش ها و جوامع (واحدها) به عنوان منطقه منحصر به فرد در مطالعات سیاسی به چالش گرفته شود (شکوهی ، ۱۳۸۲، ۲۸۸ ).

در فضای جدید، عناصری چون سیاست رسانه ای و فضای مجازی سیاسی، کنشگران غیردولتی و قدرت نرم مورد مطالعه قرار می گیرند. در این دوران، حتی مفاهیم امنیتی هم بعدی غیرسرزمینی یافته اند. از طریق رایانه و مودم از دورترین فواصل جغرافیایی می توان چنان ضربه کاری به زیرساخت های اطلاعاتی و داده های کامپیوتری کشورها و سازمان ها وارد کرد که خسارات مالی آن کمتر از آفند نظامی نخواهد بود. در تهاجم از طریق شبکه اینترنت، حتی کشورهایی که به دلیل موقعیت جغرافیایی از تهاجمات فیزیکی مصونیت داشته اند، در امان نخواهند بود. در فضای مجازی، مرز کشورها معنای گذشته را نداشته و اطلاعات، بی  واهمه از مرزبندی های سیاسی، اخلاقی و اجتماعی عبور کرده و مبادله می شوند.

نظریاتی که در مورد مفهوم فضا به عنوان بعد مهمی ازمحیط به ویژه در ارتباط با روابط انسانی ارائه می شود، مختلف است. برخی فضا را تعیین کننده ی روابط انسانی می دانند که به جبریون معروفند. بعضی فضا را بعد مادی جامعه فرض می کنند و روابط اجتماعی را در شکل دادن به آن مؤثر می دانند؛ لذا می توان این گونه استنباط نمود که فضا یک مفهوم نسبی و مبهم است که مرزهای تحلیل آن نامحدود است. فضا گستره ای است سرشار از معانی، نمادها و نشانه های گوناگون. فضا در کنار مفهوم زمان، نقش فوق العاده مهمی در حوزه  انسان شناسی ایفا می کند،  از سوئی فضا مفهومی جغرافیایی است که در فرجام کنش بازیگران اجتماعی با مکان های مختلف جغرافیایی و در قلمرو حیات جمعی شکل و در برگیرنده تمامی عرصه های حیات انسانی است (حاتمی نژاد، ۱۳۹۱، ۹۱).

 فضا یکی از مفاهیمی است که بیشترین ابهام برای تبیین و مرزبندی آن وجود دارد و همین امر، گاه آن را به سوی نوعی درک ناپذیری سوق می دهد. دلیل آن است که فضا را باید پیش از هرچیز به مثابه ی مکانی «خالی» و «تهی» در نظر گرفت، جایی که هیچ چیز را درخود جای نمی دهد؛ به عبارت دیگر، جایی در میان چیزها و اشیا. با این وصف، پدیده ی فضا را تنها می توان در حضور اشیا و پر بودن آن ولو به طور نسبی درک کرد. (فکوهی، ۲۳۲: ۱۳۸۳). بنابراین فهم دیاسپورا، مستلزم درک کنش و تعامل سه مقوله فضا، مکان و زمان می باشد .

۳. فراملی گرایی و قلمرو زدایی شدن

فراملی گرایی را می توان فرایندی دانست که بسیاری از مهاجران امروز بر ساخت زمینه های اجتماعی که مرزهای جغرافیایی سیاسی فرهنگی دارند ﺗﺄکید می نماید. ترانس ناسیونالیسم  فرایندی چند مسیری که توسط مهاجران ایجاد و حفظ روابط اجتماعی که با جوامع خود که ریشه در مبدا دارند پیوند دارد (Bach, 1994, 4). قلمرو زدایی نمودن به عنوان یک تجربه زندگی به نظر می رسد و اساسا در ارتباط با زندگی در تبعید می باشد. تجربه قلمروزدایی نمودن پناهندگان به وسیله ادوارد سعید تشریح شده است، او استدلال می کند که زندگی در تبعید نمی تواند جدا از  سرزمین مادری باشد (Said, 1990, 366).

 فهم جغرافیای سیاسی مستلزم درک کنش متقابل جغرافیا (فضا) و سیاست (قدرت) یا تعامل بن مایه های جغرافیایی مانند فضا، مکان و قلمرو با امور مربوط به سیاست، قدرت و یا سیاستگزاری است  .(Storey, 2009: 243-253) واژه قلمرو ناظر به فضای محدود شده ای است که افراد و گروهها از آن به  عنوان محدوده اختصاصی استفاده و دفاع می کنند. در جغرافیای سیاسی سه مفهوم سرزمین، مرز و حاکمیت برای شکل دهی به قلمرو، رابطه نزدیکی دارند. بر اساس این، قلمرو فضای ﻣﺘﺄثر از قدرت سلطه و مالکیت است (Jons et al, 2004: 115 ).

تاختن به دیگر سرزمینها از مهمترین سازوکارهای دولت برای گسترش قلمرو است (کاویانی راد، ۱۳۹۲: ۴۹) به نوعی که می توان ﺗﺄثیر متقابل قلمرو قدرت را در خروجی آن که قلمرو گسترش است نامید، به علاوه دیاسپورا نوعی قلمرو سازی را نیز شامل می شود. سرزمین یا مکان جغرافیایی، مرز برای تشخیص محدوده مکانی، فضایی، حاکمیت و مالکیت انسان سه جز اصلی قلمرو سازی است. این تعریف گستره وسیعی از فضاها را در بر می گیرد که شامل مرزهای پیچیده و در هم تنیده درون کشورهایی است که برای اهداف گوناگون از هم متمایز می شوند، فضای حکومتی یا حکومت های ملت پایه و سرانجام فضای جهانی است.

استفاده از رویکرد جغرافیایی در دیاسپورا توسط « نیلا اوریی» و در سر مقاله ای برای یک موضوع خاص در جغرافیای دیاسپورا مورد بحث قرار گرفت. (Ni Oilier, 2003: 79). برای «کارتر» ژئوپلیتیک دیاسپورا از تاریخ خاص، نقشه ها، مداخلات و مدارهای دیاسپورا برای نیاز به کشف های بیشتر سخن می راند (Carter, 2005: 17). مفهوم دیاسپورا به عنوان یک کرانه و سرحد به مکان، زمان، هویت جامعه و مفهوم یک دولت به مثابه یک سرحد، بستگی دارد که به راحتی طبقه بندی و تعریف می شود. مفهوم سازی دیاسپورا سعی در مقابله با مفاهیم محدود هویت که صرفا به دولت –  ملت ﺗﺄکید دارند می نمایند.

 از سویی دیاسپورا به انتقال بودجه و هم افزایی بین کشورهای فقیر و ثروتمند در امور آموزشی، کار و جریان سرمایه می تواند به عنوان یک کارگزار توسعه عمل نماید. در علم جغرافیا، دیاسپورا به عنوان یک ابزار جدید باعث بوجود آمدن یک پل بین جغرافیای جمعیت و جغرافیای انسانی شده است. (Ni Laorie, 2003: 215). واژه دیاسپورا برای تشریح گروه های پراکنده مردم در طول مرزهای جغرافیایی مورد استفاده قرار می گیرد. چنین گروههایی ممکن است هنوز پیوندهایی را به سوی مکانی که از آنجا آمده اند را حفظ نمایند (Charles Randing, 2010: 72). رابین کوهن در سال ۱۹۹۷، پنج نوع مختلف از دیاسپورا را با عنوان، دیاسپورای قربانی، دیاسپورای کار، دیاسپورای تجارت، دیاسپورای امپریالیزم و دیاسپورای قلمرو زدائی شده (فرهنگی) را از همدیگر و با توجه به کارکردهای آنها متمایز می کند (Kohen,1995: 17).

باید عنوان نمود که در مرکز تعاریف سنتی از دیاسپورا خلق واژه هایی مانند مرز، هویت، اجتماع، دولت – ملت، ریشه و سرزمین اصلی محور و در مفهوم سازی پست مدرن از دیاسپورا، سیالیت، جنبش، مسیر و بی ثباتی اصالت دارند (Mavroudi, 2007: 2). و ازجانب دیگر، ناظر نوعی تقدم و ترجیح اجتماع بر سیاست، جنبش بر سازمان، وسیله بر هدف، زندگی بر مبارزه، علنیت بر مخفی کاری، کارگزاری بر نمابندگی، چند گانگی بر تمرکز، ساختار شبکه ای بر سلسله مراتبی و هویت بر قدرت مفاهیم جدید دیاسپورا هستیم.

۴. ناسیونالیسم و دیاسپورا

به طور کلی باید عنوان نمود که ناسیونالیسم در دیاسپورا صورت می‌گیرد و جوامع دیاسپورا، ﺗﺄثیر زیادی بر روی گفتمان و سیاست های سرزمینی می‌گذارند (عبداله پور، ۱۳۹۳: ۵۴) دیاسپورا فرصت های زیادی را برای جامعه دیاسپوریک قرار می‌دهند به طوری که کردهای دیاسپورا با استفاده از فن آوری در گفتمان ملی شرکت می‌نمایند. این شرکت از طریق اینترنت و ابزارهای آن مانند ایمیل، وب سایت و… نهادینه می‌گردد؛ بنابراین آنها از این طریق در خلق یک گفتمان ملی گرا سهیم می‌شوند. وکتوریا برنل[۱۲]، به ﺗﺄثیرات متقابل دیاسپورا، فضای مجازی و تصویرسازی اشاره می کند.

او استفاده از فضای مجازی برای تئوریزه نمودن راه های فراملی گرایانه و رسانه های جدید وابسته به خیزش اشکال جدیدی از اجتماع، حوزه های عمومی و جایگاه های تولیدات فرهنگی اشاره می نماید؛ همچنین از اینترنت به عنوان یک ابزار اساسی برای استقلال ملی که درگیر با هویت، دموکراسی، فرهنگ و تاریخ جوامع دیاسپورا است، یاد می کند (Bernel, 2006: 161-179). بنابراین رویکرد اصلی دیاسپورا تمرکز خود را بررروی هویت جمعی  قرار می دهد ( Bauboker & Thomas, 2004: 21) .

 از سوئی افراد در دیاسپورا به عنوان یک بازیکن مجازی در یک بازی مرگبار عمل می نمایند. گرچه جوامع دیاسپورا از خطرات سرزمین اصلی آگاه نیستند، در اینجا دو گروه مختلف در داخل و دیاسپورا دستور کارهای متفاوتی دارند. جول دیمرز[۱۳]، اشاره می‌کند که گروه داخل سرزمین اصلی، تجربه، ترس، گرسنگی، فشار روانی و درد را می‌فهمد همانطور که از لحاظ جسمی نیز در ستیز و تعارض درگیر است، در همین حال گروه دیاسپورا، احساس، خشم و از خود بیگانگی را درک می‌کند (Dimmers, 2002: 26).

این تفاوتها بر نگرش هر دو گروه ﺗﺄثیر دارد؛ بنابراین اهداف دو گروه متفاوت است، اما با توجه به درجه بالائی از ارتباط، نسبتی معنادار در هدف بین آنها دارد. در خصوص ﺗﺄثیر دیاسپورا بر دولت های میزبان نیز باید عنوان نمود که فراسوی ضریب نفود در سیاست های سرزمین اصلی، جوامع دیاسپورا، سیاست های کشور خود را نیز تحت ‌ﺗﺄثیر قرار می‌دهند. در پدیده دیاسپورا باید بین مهاجران معمولی و پناهندگان، تفاوت قائل شد؛ چرا که پناهندگان دارای یک روابط متمایز با هر دو کشور هستند یعنی کشوری که آنها از آن مجبور به فرار و جائی که آنها به طور غیر ارادی در آن ساکن هستند، از سوئی سازمان پناهندگان کرد در اروپا، اغلب و تا حد زیادی توسط بخش سیاسی و اجتماعی، کردستان عراق را تحت‌ﺗﺄثیر خود قرار داده‌اند. مناطق و سرزمین های دیاسپورا، باید در چند گام مورد ارزیابی قرار گیرند.

نخست در کشور میزبان که پیوند اجتماع دیاسپورا، نقش مهمی را ایفاء می نماید، سپس در کشور و یا سرزمین مبدﺃ که یک قطب جاذبه[۱۴] از طریق حافظه بوجود می آید. در نهایت این که از طریق سیستم رابطه ای در فضای شبکه ای است که این قطب های مختلف به یکدیگر متصل می شوند (Cohen, 1997 ; Sheffer, 2003: 54). به علاوه درجه ای از آسیب پذیری در کشورهای دارای جوامع دیاسپوریک  وجود دارد. این آسیب پذیری، ناشی از اتصال این دولت ها بر پایه های ایدئولوژیک است.

نتیجه گیری

دیاسپورا و دیاسپوراها، ملت های رها شده ای هستند که درصدد بازخوانش دوباره فضا در اشکال جدید می باشند. دیاسپوراها در جایی بین دولت – ملت ها و فرهنگ های مهاجرتی قرار گرفته اند که شامل سکونت در یک دولت – ملت و در یک مفهوم فیزیکی هستند، اما مهاجرت در یک حس معنوی که در فراسوی فضای دولت – ملت و زمان قرار دارد (Cohen, 1997: 135-6).

دیاسپوراهای معاصر نیز به مثابه موقعیت های فراسوی زمان –  فضا و فراتر از شیوه های واقع شده مکانی و تجارب تاریخی زندگی قرار دارند. (Mitchell, 1997: 534) به علاوه باید عنوان نمود که دینامیزم جوامع دیاسپوریک در چهار سطح محلی، ملی، منطقه ای و بین المللی قابل تحلیل و بررسی است و این همان چیزی است که ناسیونالیسم از دورو یا درنوردیدن جغرافیا و فضا در دیاسپورا نامیده می شود ( عبداله پور، پیشین: ۷۶).

از سویی دیگر، ویژگیهای ژئوپلیتیکی یکی از عناصر اساسی سیاست گذاری خارجی دولت ها به خاطر موقعیت استراتژیک آنها است (Bagci, 2009: 97). در خصوص چگونگی استفاده دولتها از جغرافیا باید گفت: شیوه های جهت یابی کشورها به سوی جهان خارج یک کد ژئوپلیتیک نامیده می شود (Flint, 2006: 55). این محاسبه عمده را که نقش مهمی در کدهای ژئوپلیتیکی کشورها ایفا می نماید شامل چهار گزینه ذیل می باشد:

–  چه کسانی متحدان بالفعل و جاری هستند؟

– چه کسانی دشمنان بالفعل و جاری هستند؟

– چگونه می توان متحدان را حفظ و از ظرفیت آنان استفاده کرد؟

– چگونه می توان علیه دشمنان فعلی و نوظهور، ایستاد؟

– چگونه باید گزینه های فوق را برای جامعه جهانی و عموم مردم توجیه نمود (Tylor, Flint, 2000: 62)

کدهای ژئوپلیتیک نیز در نوسانات سیاست خارجی کشورها بسیار مهم می باشد. برای خیلی از کشورها، نگرانی عمده از همسایگان بدون واسطه آنها می باشد که آیا آنها دوست هستند یا دشمن؟ لذا کشورها با رصد ژئوپلیتیکی، کدهای ژئوپلیتیک اطراف خود را با استفاده از جوامع دیاسپوریک در میدان های متعارض، تشخیص و با توجه به مضائق و فرصتهای ژئوپلیتیکی در میدان مغناطیسی آنها قرار می گیرد؛ بنابراین جوامع دیاسپورا از منظر جغرافیایی و هویتی، ژانوس وار عمل نموده، علاوه بر اینکه می توانند کارگزاران توسعه (بسط ژئوپلیتیکی کشور اصلی، اقتصادی، فرهنگی، گروه فشار) در کشور مهمان باشند هم زمان می توانند به عنوان عوامل تنش و تعارض در کشور اصلی مانند دیاسپورای کوبائی ها در کشور امریکا باشند.

پی نوشت:

پی نوشت:

[۲] home land

[۳] host land

[۴] Dispersion

[۵] boundary – maintenance

[۶] solidarity

[۷] Scattering

[۸] Transnational

[۹]  Home

[۱۰] Gowans

[۱۱] Mapping

[۱۲] Victoria Bernel

[۱۳] Joelle Dimmers

[۱۴] Pole of attraction

منابع: 

–  اتوتایل، ژئاروید و دیگران. (۱۳۸۰).  اندیشه های ژئوپلیتیک در قرن بیست و یکم. محمدرضا حافظ  نیا و هاشم نصیری، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه.

– احمدی، حمید. (۱۳۷۹). قومیت و قوم گرائی، از افسانه تا واقعیت. تهران: نشر نی.

– حق‌پناه، جعفر. (۱۳۸۷). کردها و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران. تهران، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر.

– شکویی، حسین. (۱۳۸۲).  فسلفه های محیطی و مکتب های جغرافیایی. جلد دوم، تهران، انتشارات گیتاشناسی.

– عبداله پور، محمدرضا. (۱۳۹۳). نقش عوامل منطقه ای و فرامنطقه ای در تعارضات هویتی اقلیم کردستان عراق با میدان های منطقه ای. «پایان نامه دکتری». دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران، دانشکده حقوق و علوم سیاسی.

– حاتمی نژاد، حسین. (۱۳۹۱). «بررسی و تحلیل عدالت فضایی برخورداری از خدمات بهداشتی- درمانی با استفاده از مدل‌های موریس، تاپسیس و تکسونومی». مجله آمایش جغرافیایی فضا،  دوره دوم، شماره، ۵.

– عبداله پور، محمدرضا و زیباکلام، صادق. (۱۳۹۱). «دیاسپورا ، تعارض و ناسیونالیسم»، فصلنامه آمایش و توسعه، دانشگاه بین المللی چاه بهار، دوره اول، شماره اول.

– Anderson, B. (1983). Imagined Communities. London: Verso.

– Basch, L. G., Glick Schiller, N. & Szanton Blanc, C. (1994). Nations Unbound: Transnational Projects, Postcolonial Predicaments, and DE territorialized Nation-States. New York: Routledge

– Baubock & Thomas Faist. (2004). Diaspora and transnationalism: concepts, theories & methods. Amsterdam: Amsterdam university press.

– Blunt, A. (2005).  Domicile and Diaspora: Anglo-Indian Women and the Spatial Politics of Home. London: Blackwell.

– Cohen, R. (1997). Global Diasporas: An Introduction. London: UCL Press.

– Cohen, Robin. (1997). Diasporas, the nation-state, and globalization, in Wang Gungwu (ed.), Global History and Migrations. Boulder, C.I.O: Westview Press.

– Demetriou, M. (1998). Towards Post Nationalism? Diasporic Identities & the Political Process. University of Kent. 

– Hastings, Adrian. 1997. The Construction of Nationhood: Ethnicity, Religion and Nationalism. Cambridge: Cambridge University Press. 

– Melvin Ember, (2005). Encyclopedia of Diasporas (Kurdish Diaspora). US: Springer publishing.

– Sheffer, G. (2003). Diaspora Politics: At Home Abroad. Cambridge: UK, Cambridge University Press.

– Simon, Rogers (1982). Gramsci’s Political Thought an Introduction, London: Lawrance and Wishart.

– Sheffer, G. (1986). A New Field of Study: Modern Diasporas in International Politics. London: Croom Helm.

– Rios, M., & Adiv, N. (2010). Geographies of Diaspora: A Review. [S.L]. Davis, CA: UC Davis Center for Regional Change.

– Robert, Lowe (2006). The Syrian Kurds: A people Discovered. London: Middle East Program.

– Rummel, Rudolph J.  (1975). Understanding Conflict and War.  Volume I.  The Dynamic Psychological Field.  New York:  John Wiley and Sons.

– Virinder S. Karla, Riminder Kaur & Hohn Hutnyk. (2005). Diaspora & Hybridity. London: Sage Publication Ltd. 

– Khayati, Khalid. 2008a. “From Victim Diaspora to Trans border Citizenship? Diaspora Formation and Transnational Relations among Kurds in France in Sweden”. PhD Thesis, Linköping University. Linköping Studies in Arts and Science, No. 435.

– Adamson, Fiona. (2006). “Crossing borders: international migration and national security”. International Security, 31 (1).

– Bernal. V. (2004). “Eritrea goes global: reflections on nationalism in a transnational era”. Cultural Anthropology. Vol.19 (1).

– Bernel, V. (2006). “Diaspora, cyberspace & political imagination the Eriterian Diaspora on line”. Global Network. Vol.6 (2).

– Blunt, A. (2003). “Geographies of diaspora and mixed descent: Anglo-Indians in India and Britain”. International Journal of Population Geography. Vol. 9(4).

– Brubaker, R. (2005). “The ‘diaspora’ diaspora”. Ethnic and Racial Studies, 28 (1).

– Carter S. (2005). “The geopolitics of diaspora”.  Area. Vol. 37(1).

– Dimmers, J. 2007. “New Wars and Diasporas: Suggestions for Research and Policy”, Journal of Peace, Conflict and Development, Vol. 11.

– Emanuelson, Ann-Catrin. (1995). “Chasing the rainbow: economic and social constraint facing national Aspiration in Iraq”, International Journal of Kurdish Studies. vol. 8(1-2).

– Falk, Richard, (1991). «The Cruelty of Geopolitics: The Fate of Nation and State in the Middle East». Millennium: Journal of International Studies. Vol. 20 (3).

– Fishman, Joshua. (1996). Ethnicity as Being, Doing, Knowing, in Hutchinson and Smith.  Oxford: Oxford University Press.

– Gowans, G. (2003). “Imperial geographies of home: Memsahibs and Miss-Sahibs in India and Britain, 1915 – 1947”. Cultural Geographies. Vol.10 (4).

– Mavroudi, E. (2007). “Diaspora as process: (de)constructing boundaries”. Geography Compass, 1(3).

– Mitchell K. (1997a). “Different Diasporas and the hype of hybridity”.  Environment and Planning D: Society and Space. Vol.15(5).

– Mitchell K. (1997b). “Transnational discourse: bringing geography back in Antipode. A radical Journal of Geography. Vol.29(2).

– Ni Laoire, Catriona. (2003). “Editorial introduction: locating geographies of diaspora”. International Journal of Population Geography. Vol.9 (4).

– Safran, William, [S.D]. “Diasporas in modern societies: myths of homeland and return”, Diaspora. 1(1).

– Shain, Yossi & Aharon Barth. (2003). “Diasporas and International Relations Theory”. International Organization. 57 (3).

– Sheffer, Gabriel. (1995), “The emergence of new ethno-national diasporas”, Migration. Vol.28.

– Smith, Robert C. (2000), “How durable and new is transnational life? Historical retrieval through local comparison”. Diaspora. 9 (2).

– Canaparo, Cludio. (2006). “The Notion of Spatial Diaspora & the Geographical Location of Knowledge”, accessible at: http://www.canaparo.org.

نویسنده:

محمدرضا حاتمی: دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه پیام نور

 

انتهای متن/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

20 + 2 =