خلاصه آن که طبق محاسبات منطقی و استدلالهای کاغذی، آمریکا در آستانه آزادی دیپلماتهایش بود که از چند ماه قبل و در پی تسخیر لانه جاسوسی سفارت این کشور در تهران، به گروگان دانشجویان درآمده بودند؛ پس شمارش معکوس برای آغاز عملیات «پنجه عقاب» آغاز شد.
قرار بود هواپیماها با هشت فروند هلیکوپتر در صحرای طبس فرود آیند، سپس کماندوها را به اطراف تهران منتقل کرده و آنجا با کامیون به سفارتخانه حمله کنند.
وقتی هواپیماها و هلیکوپترها در عمق خاک ایران در میان کویر فرود آمدند، یکی از هلیکوپترها در ۱۲۰ کیلومتری راور کرمان دچار نقص فنی شده و ناگزیر فرود میآید و سرنشینان آن به هلیکوپتر دیگری منتقل میشوند.
همان هلیکوپتر نیز دچار نقص فنی شده و بناچار به ناو هواپیمابر «نیمیتز» برمیگردد.
در همین حال یکی دیگر از هلیکوپترها در حال سوختگیری دچار نقص فنی میشود و در مجموع هنوز عملیات آغاز نشده سه فروند هلیکوپتر از دست میرود.
با از کار افتادن این هلیکوپتر برنامه عملیات به هم میریزد، زیرا طبق محاسبات برای مرحله بعدی حداقل به شش هلیکوپتر نیاز داشتند.
این اتفاق به مرکز عملیات و سپس به کارتر گزارش میشود و وی دستور توقف عملیات و بازگشت نیروها را میدهد اما هنگام برخاستن هواپیما و هلیکوپترها، توفان شن آغاز شده و یک هواپیما و یک هلیکوپتر به هم خورده و هر دو آتش میگیرند.
فردای آن روز روزنامههای ایران با چاپ تصاویر کشتهشدگان حادثه طبس تیتر زدند: «کارتر این جوانان را روز جمعه کشت.»
اما این، همه حرف این تیتر و گزارش نبود؛ کاش آن زمان روزنامهها تیتر میزدند: شنهای کوچک نقشههای بزرگ را برهم زد.