اکثر اسرا مجروح بودند اما در بیمارستان، عراقیها برای شکنجه دادن به جای شستوشوی جای زخم، روی آن بنزین میریختند تا بیشتر سوزش و درد داشته باشند یا روی زخمها ضربه میزدند.
خبرگزاری فارس- خراسانجنوبی؛ ۲۶ مرداد ماه سال ۱۳۶۹ یکی از شیرینترین روزهای میهن اسلامی است، روزی که یادآور بازگشت سرافرازانه آزادگان به میهن و فرصتی برای مرور رشادتهای این غیور مردان دلیر است.
۳۰ سال از روزی که مردم این سرزمین برای استقبال از عزیزان در بند خود به خیابانها آمده بودند میگذرد. ۳۰ سال از روزی که فراغ به وصل بدل شد، و آغوش بود و اشک و اشک و اشک…
انگار همین دیروز بود با تنی خسته و رنجور اما گامهایی محکم و استوار پا به خاک میهن که نه پا به قلب ملت گذاشتند، آنهایی که صبر، شجاعت و استقامت را با خود به همراه آوردند و ثابت کردند برای دفاع از آب و خاک و ناموس باید تا پای جان پیش رفت.
آزادگان همان اسطورههای صبر و ایثار، پرندگانی که سالها در قفس دشمن اسیر بودند، شکنجه شدند، رنج کشیدند اما تسلیم نشدند
آزادگان همان اسطورههای صبر و ایثار، پرندگانی که سالها در قفس دشمن اسیر بودند، شکنجه شدند، رنج کشیدند اما تسلیم نشدند، بزرگمردانی از جنس شجاعت و استقامت که در عرصه رزم و دوران اسارت سختترین شرایط را متحمل و حاضر به عقبنشینی از خواستههای بر حق انقلاب و ارزشهای مدنظر امام راحل نشدند، راست قامتانی که در غل و زنجیر دشمن عشق و آزادگی به سرور و سالارشهیدان کربلا سرودند.
پرندگانی که سالها در حصار تنهایی تشنه یک جرعه پرواز بودند. همانهایی که غریبانه و نجیبانه دلشان برای سرزمینشان میتپید اما با بالهای شکسته و پرهای بسته چشم به آینده دوخته بودند…
روزی که پسربچهها مرد بازگشتند
چه روزها، ماهها و سالها که بر این عزیزان سخت نگذشت؛ دوری از خانواده، اسارت در کنج زندان، گرسنگی، تشنگی، زخم تازایانه و خبر جانگداز رحلت امام خمینی
چه روزها، ماهها و سالها که بر این عزیزان سخت نگذشت؛ دوری از خانواده، اسارت در کنج زندان، گرسنگی، تشنگی، زخم تازایانه و سرانجام خبر رحلت جانسوز مولی و مقدای ملت ایران حضرت امام خمینی (ره) که آزادگان به پای آرمانهایش، مشقتها به جان خریدند.
امروز ۲۶ مرداد است روزی که یادآور بازگشت رزمندگانی از جنس ایثار و گذشت به میهن اسلامی است، همانهایی که سالها برای دفاع از آب و خاک کشور در چنگ رژیم بعثی عراق اسیر شدند و نامشان در تاریخ جاودانه شد.
ایران اسلامی ۳۰ سال پیش در چنین روزی فرزندان صبور و آزاده خود را پس از سالها اسارت در آغوش گرفت و ملت ایران شاهد بازگشت سرافرازانه کسانی بود که آزادی و آزادگی را برایشان به ارمغان آوردند.
با گذشت ۳۰ سال از آن روزها، به سراغ تعدادی از رزمندگان آزاده رفتیم تا از روزهای زندان و اسارات برایمان بگویند.
حسن برقی از آزادگان دفاع مقدس به خبرنکار فارس میگوید: ۲۶ ساله بودم که به جبهه اعزام شدم و در عملیات رمضان سال ۶۱ در منطقه بصره بهدلیل جراحت زیادی که داشتم در حالت بیهوشی اسیر شده و وقتی چشمانم را باز کردم خودم را در بیمارستان عراق دیدم.
دوران اسارت؛ تلفیقی از شادی و غم
وی با بیان اینکه دوران اسارت تلفیقی از شادی و غم بود، بیان میکند: در دوران اسارت چندین مرتبه به ما اطلاع داده بودند که به ایران باز میگردیم اما نشد به همین دلیل مرتبه آخر که اطلاعرسانی شد آن را باور نمیکردیم.
اکثر اسرا مجروح بودند اما در بیمارستان، عراقیها برای شکنجه دادن به جای شستوشوی جای زخم، روی آن بنزین میریختند تا بیشتر سوزش و درد داشته باشند
این آزاده دوران دفاع مقدس در ارتباط با شکنجههای دوران اسارت تبیین میکند: با توجه به اینکه اکثر اسرا مجروح بودند اما در بیمارستان، عراقیها برای شکنجه دادن به جای شستوشوی جای زخم، روی آن بنزین میریختند تا بیشتر سوزش و درد داشته باشند یا روی زخمها ضربه میزدند.
برقی که در دوران اسارت آزادی را غیرقابل باور میدانست، اضافه میکند: سرانجام بعد از گذشت هشت سال و سه ماه اسارت و تحمل شکنجههای مزدوران بعث، در روز ۲۶ مردادماه ۱۳۶۹ به میهن بازگشتیم.
آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه شکنجهها زیاد بود، میگوید: بسیاری از آزادهها در حال حاضر از بیماریهای روحی، روانی و جسمی رنج میبرند که حاصل همان شکنجههای بعثیها است.
وی ادامه میدهد: هنگامی که یکی از اسرا را شکنجه میکردند وقتی به آسایشگاه میآمد با چهره خندان وارد میشد و همین کار او باعث میشد که روی ما اثر منفی نداشته باشد و دست از اعتقادات خود برنداریم.
اسارت با دستهای بسته بدون آب و غذا
غلامرضا رخشانی دیگر آزاده دفاع مقدس میگوید: بعد از اتمام دوره دبیرستان وارد دانشگاه تربیت معلم شدم که درست در سالهای جنگ تحمیلی بود و همواره دغدغه رفتن به جبهه در دهنم بود به همین علت ساکم را آماده کرده و راهی مسیری شدم که در آن عشق به میهن و اسلام موج میزد.
زمانی که عراقیها ما را در حالی که مجروح بودیم به اسارت درآورده بودند ما را ساعتها در یک بیابان با دستهای بسته بدون آب و غذا نگه داشتند
وی با اشاره به اینکه در ۹ اسفندماه ۱۳۶۲ در حالی که ۱۹ ساله بودم در عملیات خیبر به اسارت دشمن درآمدم و ۷۸ ماه اسیر بودم، عنوان میکند: زمانی که عراقیها ما را در حالی که مجروح بودیم به اسارت درآورده بودند ما را ساعتها در یک بیابان با دستهای بسته بدون آب و غذا نگه داشتند.
آزاده دوران دفاع مقدس از دوران اسارتش بهعنوان مهمترین روزهای زندگیاش یاد و عنوام میکند: در دوران اسارت، حق عزاداری و حفظ ارزشها را نداشتیم و برای پستترین سرباز عراقی مجبور بودیم بالاترین احترام را قائل شویم.
میکند: تابستان ۶۹ بود که در اردوگاه بودیم و بیانیهای از رادیو عراق مبنی بر توافق رؤسای جمهور عراق و ایران بر سر مبادله اسرای طرفین پخش شد
رخشانی با بیان اینکه در اسارت، دغدغه ما حفظ ارزشها و تقید به مسائل دینی در عمل بود، بیان میکند: تابستان ۶۹ بود که در اردوگاه بودیم و بیانیهای از رادیو عراق مبنی بر توافق رؤسای جمهور عراق و ایران بر سر مبادله اسرای طرفین پخش شد.
وی ادامه میدهد: پس از پخش این خبر، افسر اردوگاه مژده آزادی در روز ۲۶ مردادماه را به ما داد و ما چون بدقولی دیده بودیم، به خبر توافق رؤسای جمهور، اهمیت چندانی ندادیم و تا ۲۵ مردادماه هیچ نشانهای از اینکه تبادل صورت دیده نشد.
آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه روز ۲۶ مرداد بود که از طریق تلویزیون عراقیها تصویر اولین اسرای آزادشده را دیدیم و آن وقت شکوفه امید در دلمان جوانه زد، میافزاید: چند روز بعد افرادی از سوی صلیب سرخ به اردوگاه آمدند و با افراد مصاحبه کردند که آیا تمایل به بازگشت به ایران یا پناهندگی در عراق را دارید که همه افراد میخواستند که به میهن برگردند.
رخشانی خاطرنشان میکند: شاید زیباترین لحظه برای من دیدار با خانوادهام پس از سالها تحمل درد و رنج دوری بود، دردی که میتوانست هرکسی را از پا درآورد اما برای آرمانی که در ذهن داشتیم ما را زنده نگه داشت.
اعزام به جبهه با خواهش و تمنا
علیرضا حسنی یکی دیگر از آزادگان سرافراز هشت سال دفاع مقدس پیرامون حضور خود در هشت سال جنگ تحمیلی، میگوید: در سن ۱۶ سالگی و در اوج نوجوانی در حالی که پدر و مادرم راضی به رفتنم نبودند، به جبهه اعزام شدم؛ البته ناگفته نماند پس از تلاشهای زیاد توانستم آنها را راضی کنم.
دوران دفاع مقدس مدرسه عشقی بود که آحاد مردم در آن ثبتنام کردند و دوست و دشمن شاهد حضور نوجوانان و پیرمردانی بود که یادآور یاران شیدای سید و سالار شهیدان بود
وی با تأکید بر اینکه در مکتب حسینبنعلی(ع) و مکاتب و نهضتهایی که از این قیام الهام میگیرند، سن و سال و پیر و جوان و مرد و زن و فقیر و غنی معنا ندارد، عنوان میکند: دوران دفاع مقدس مدرسه عشقی بود که آحاد مردم در آن ثبتنام کردند و دوست و دشمن شاهد حضور نوجوانان و پیرمردانی بود که یادآور یاران شیدای سید و سالار شهیدان بود.
آزاده سرافراز هشت سال دفاع مقدس در خصوص نحوه اسارتش بیان میکند: در عملیات پر فتوح فتحالمبین در تاریخ دوم فروردین ۶۱ که با رمز با زهرا(س) شروع شد، پس از زخمی شدن از ناحیه صورت، دست راست، کمر، پهلو و پاها تا چشم باز کردم، خود را در دست دژخیمترین و پلیدترین افراد روزگار دیدم.
معنویت و توسل در اسارت
حسنی توسل به حضرت زهرا(س) را از رموز تحمل شکنجههای بعثیها عنوان میکند و میافزاید: دفاع مقدس مدرسه عشق با معبود بود و اگر این فرهنگ در جامعه نشر و همه گیر شود نشاط جامعه و آن را فعالتر خواهد کرد.
وی از مرحوم حجتالاسلام ابوترابی بهعنوان سید آزادگان و خورشید فروزان یاد کرد و با اشاره به نقش ارزند وی در تقویت صبر و استقامت آزادگان، میگوید: هم رفتار و سلوک عارفانهاش درسآموز بود و هم خودش اسوه اخلاص و ایثار و استقامت بود .
روزهای اسارت به سختی میگذشت، بعثیها به هر شکلی اسیران را اذیت میکردند و ساعتها ما را در آفتاب نگه میداشتند
آزاده سرافراز هشت سال دفاع مقدس از روزها و شبهای اسارت سخن به زبان میآورد و بیان میکند: روزهای اسارت به سختی میگذشت، بعثیها به هر شکلی اسیران را اذیت میکردند و ساعتها ما را در آفتاب نگه میداشتند و البته شکنجه و سختگیریها در زمان عملیات رزمندگان ایران بیشتر میشد.
حسنی با یادآوری اینکه عزاداری در ایام و مناسبتهای فرهنگی بهسختی انجام میشد، تبیین میکند: جلسات عزاداری علنی نبود و نشسته و آرام سینهزنی و مداحی انجام میشد تا باعث سوء استفاده نشود، سختگیری و اذیت بعثیها در مناسبتهای عزاداری بیشتر میشد و بهزور و کتک اسیران را در روز عاشورا وادار به رقص میکردند.
سختترین روز اسارت/ چشمهایی به رنگ خون
وی از سختترین روزهای اسارت را خبر تلخ رحلت امام خمینی(ره) ذکر میکند و میگوید: هیچکسی خبر را باور نمیکرد، امام خمینی (ره) امید آخر ما بود، سختی شکنجهها را به تن خریده و پای انقلاب مانده بودیم و میخواستیم دست نوازش امام بر سر ما باشد.
همه شوکه شده بودیم و انگار یک مرتبه دنیا به آخر رسیده بود، قیامتی در اردوگاه به پا شده بود، همه حس یتیمی و بیپدری پیدا کرده بودیم
آزاده سرافراز هشت سال دفاع مقدس که مانند سایر اسرا از خودبیخود شده و به سیمخاردارهای کنار حیاط تکیه میدهد و گریه امانش را بریده است، ادامه میدهد: همه شوکه شده بودیم و انگار یک مرتبه دنیا به آخر رسیده بود، قیامتی در اردوگاه به پا شده بود، همه حس یتیمی و بیپدری پیدا کرده بودیم.
حسنی اضافه میکند: آن شب که بعد از مدتها شام مرغ آب پز داده بودند و گرچه همیشه گرسنه بودیم و سهم هر نفر به اندازهه یک پای مرغ هم نمیشد ولی هیچکس لب به غذا نزد و حتی تقسیم هم نشد.
به گفته این رزمنده دوران دفاع مقدس مهمترین عامل پایداری و حفظ روحیه اسیران تفاوت در عقیده آنها بود که با التماس و اصرار عازم جبهه شدند و آنچه که سبب ماندگاری آزادگان در اسارت شد توسل به ائمه (ع)، قرآن و تفکر در راه عقیده، لبیک به رهبری، یادآوری مصائب اهل بیت(ع) بود.
سال ۱۳۶۹ سالی پر تلاطم برای ملت ایران بود، روز ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹ بالاخره جمهوری اسلامی ایران با سربلندی توانست رزمندگانی را که مجاهدانه از دین و شرف و خاک کشور دفاع کرده و در دست دشمن اسیر شده بودند، به وطن بازگرداند.
به راستی که؛ گر نمیرفت به میدان خطر جان شهید، نبض این خطه به دست دگران میافتاد…
انتهای پیام/۳۴۰۳/ح